بررسي اجمالي کتاب «تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب»
اثبات پيوند نسبي اهلبیت(ع) با پيامبر(ص) از زبان قرآْن
چاپ اول کتاب «تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب»(عربي) اثر علامه محقق شیخ محمد قمیمشهدی و تحقیق حسین درگاهی از سوی انتشارات شمسالضحی و دلیلما منتشر و روانه بازار نشر شد.
درباره محتويات سوره مائده در كتب تفسيري آمده است: اين سوره از سورههاى مدنى است و 120 آيه دارد و گفتهاند پس از سوره «فتح» نازل شده و طبق روايتى، تمام اين سوره در حجةالوداع و بين مكه و مدينه نازل شده است. همچنين اين سوره، محتوى يك سلسله از معارف و عقائد اسلامى و يك سلسله از احكام و وظائف دينى است.
در قسمت اول اين سوره، به مساله ولايت و رهبرى بعد از پيامبر(ص) و مساله تثليث مسيحيان و قسمتهائى از مسائل مربوط به قيامت و رستاخيز و بازخواست از انبياء در مورد امتهايشان اشاره شده است
و در قسمت دوم، مساله وفاى به پيمانها ، عدالت اجتماعى ، شهادت به عدل و تحريم قتل نفس (و به تناسب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابيل به وسيله قابيل) و همچنين توضيح قسمتهائى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احكام وضو و تيمم آمده است . و نامگذارى آن به سوره مائده به خاطر اين است كه داستان نزول مائده براى ياران مسيح(ع) در آيه 114 اين سوره ذكر شده است.
اما درباره سوره «انعام» نيز بايد اشاره كرد كه از اين سوره، به عنوان سوره مبارزه با انواع شرك و بت پرستى، ياد شده است. گفته مىشود اين سوره، 69 سورهاى است كه در مكه بر پيامبر(ص) نازل شد، ولى در چند آيه از آن، گفتوگويي است كه بعضى معتقدند اين چند آيه در مدينه نازل شده است، آيتالله مكارم شيرازي در تفسير گرانقدر «نمونه» ميفرمايند: « از رواياتى كه از طريق اهلبيت(ع) به ما رسيده استفاده مىشود كه يكى از امتيازات اين سوره آن است كه تمام آياتش يكجا نازل شده است و بنابراين همه آن مكى خواهد بود.»
هدف اساسى اين سوره، همانند ساير سورههاى مكى، دعوت به اصول سه گانه توحيد و نبوت و معاد است، ولى بيش از همه روى مساله يگانهپرستى و مبارزه با شرك و بت پرستى دور مىزند، به طورى كه در قسمت مهمى از آيات اين سوره، روى سخن به مشركان و بت پرستان است، و به همين مناسبت گاهى رشته بحث به اعمال و كردار و بدعتهاى مشركان مىكشد.
در هر صورت تدبر و انديشه در آيات اين سوره كه آميخته با استدلالات زنده و روشنى است، روح توحيد و خدا پرستى را در انسان زنده كرده، و پايههاى شرك را ويران مىسازد ، و شايد به خاطر همين بهم پيوستگى معنوى و اولويت مساله توحيد بر ساير مسائل بوده كه همه آيات آن يكجا نازل شده است. و نيز به خاطر همين موضوع است كه در رواياتى كه درباره فضيلت اين سوره نازل شده، كرارا مىخوانيم سوره انعام را هفتاد هزار فرشته، به هنگام نزول بدرقه كردند، و كسى كه آن را بخواند(و در پرتو آن روح و جانش از سرچشمه توحيد سيراب شود) تمام آن فرشتگان براى او آمرزش مىطلبند!.
دقت در آيات اين سوره مىتواند روح نفاق و پراكندگى را از ميان مسلمانان برچيند، گوشها را شنوا، و چشمها را بينا و دلها را دانا سازد. ولى عجيب اين است كه بعضى از اين سوره، تنها به خواندن الفاظ آن قناعت مىكنند، و جلسات عريض و طويلى براى ختم انعام و حل مشكلات شخصى و خصوصى خود با تشريفات ويژهاى تشكيل مىدهند كه بنام جلسات «ختم انعام» ناميده مىشود، مسلما اگر در اين جلسات به محتواى سوره دقت شود، نه تنها مشكلات شخصى، مشكلات عمومى مسلمانان نيز حل خواهد شد، اما افسوس كه بسيارى از مردم به قرآن به عنوان يك سلسله اوراد كه داراى خواص مرموز و ناشناخته است مىنگرند و جز به خواندن الفاظ آن نمىانديشند، در حالى كه قرآن سراسر درس است و مكتب، برنامه است و بيدارى، رسالت است و آگاهى.
در آيات 84 تا 87 سوره انعام ميخوانيم: «و اسحاق و يعقوب را به او(ابراهيم) بخشيديم و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را (نيز) قبلا هدايت نموديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) و اينچنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم(84). و (همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند(85). و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط، هر يك را بر جهانيان برترى داديم(86). و از پدران آنها و فرزندان آنها و برادران آنها افرادى را برگزيديم و هدايت به راه راست نموديم(87).» در اين آيات به قسمتى از مواهبى كه خداوند به ابراهيم(ع) داده است اشاره شده، و آن موهبت فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكى از بزرگترين مواهب الهى محسوب مىشود.
نخست مىگويد: «ما به ابراهيم(ع)، اسحاق و يعقوب(فرزند اسحاق) را بخشيديم(و وهبنا له اسحاق و يعقوب). در اينكه ضمير من ذريته(از دودمان او) به چه كسى بر مىگردد؟ به ابراهيم(ع) يا نوح(ع)؟ در ميان مفسران گفتوگوى زيادى است، ولى غالب مفسران آن را به ابراهيم(ع) باز گردانيدهاند و ظاهرا نبايد ترديد داشت كه مرجع ضمير ابراهيم(ع) است، زيرا بحث آيه درباره مواهب خدا نسبت به ابراهيم(ع) مىباشد؛ نه درباره نوح پيغمبر(ع)، به علاوه از روايات متعددى اين موضوع نيز استفاده مىشود.»
تنها مطلبى كه سبب شده بعضى از مفسران ضمير را به نوح(ع) بازگردانند، ذكر نام يونس(ع) و لوط(ع) در آيات بعد است، زيرا مشهور در تواريخ آن است كه يونس(ع) از فرزندان ابراهيم(ع) نبوده، و لوط(ع) هم برادرزاده يا خواهرزاده ابراهيم(ع) است. ولى در مورد يونس(ع)، مورخان اتفاق نظر ندارند، بعضى او را از دودمان ابراهيم(ع) دانستهاند و بعضى او را از پيامبران بنى اسرائيل شمردهاند. به علاوه مورخان معمولا نسب را از طرف پدر حفظ مىكنند، چه مانعى دارد كه يونس(ع) همانند عيسى(ع) كه نامش را نيز در آيات فوق مىخوانيم از طرف مادر، به ابراهيم منتهى شده باشد؟ … .
در اينجا چند موضوع قابل توجه و بررسی است که از میان آنها به یک موضوع -که در اعتقاد و فرهنگ شیعی، دارای اهمیت ویژهای است- اشاره میشود.
فرزندان پيامبر(ص): در آيات فوق، عيسى از فرزندان ابراهيم (و به احتمالى از فرزندان نوح) شمرده شده، با اين كه مىدانيم تنها از طرف مادر به آنها مربوط مىشود، و اين دليل بر آن است كه سلسله نسب از طرف پدر و مادر به طور يكسان پيش مىرود و به همين دليل نوههاى پسرى و دخترى هر دو ذريه و فرزندزاده انسان محسوب مىشوند. روى همين جهت امامان اهلبيت(ع) كه همه از طرف دختر به پيامبر(ص) مىرسند، ابناء رسولالله(فرزندان پيغمبر) خوانده مىشوند. اگر چه در دوران جاهليت كه براى زن هيچگونه اهميتى قائل نبودند، تنها نسب را از طرف پدر مىدانستند، ولى اسلام قلم بطلان بر اين فكر جاهلى كشيده اما متاسفانه بعضى از نويسندگانى كه علاقه درستى به ائمه اهلبيت(ع) نداشتند؛ كوشش مىكردند اين موضوع را انكار كنند و از گفتن ابن رسولالله(ص) به آنها خوددارى نمايند و سنن جاهلى را زنده كنند.
اين موضوع در زمان خود ائمه(ع) نيز مطرح بوده است و آنها با همين آيه كه دليل دندان شكنى محسوب مىشود به آنها پاسخ مىگفتند. از جمله در «كافى» و در «تفسير عياشى» از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: «خداوند متعال در قرآن مجيد، نسب عيسى(ع) را كه از طرف مادر به ابراهيم(ع) منتهى مىشود، به عنوان ذريه(فرزندزاده) بيان كرده؛ آنگاه آيه و من ذريته داود و سليمان را تا آخر و آيه بعد را هم تا لفظ عيسى تلاوت كرد.»
در تفسير عياشى از «ابوالاسود» نيز روايت شده كه مىگويد: «روزى حجاج كسى را به نزد يحيىبن معمر كه از علاقهمندان خاندان پيامبر(ص) بود فرستاد كه من شنيدم تو حسن و حسين را فرزندان رسول خدا(ص) مىدانى و در اين باره به آيات قرآن استدلال مىكنى، در حالى كه من قرآن را از اول تا به آخر خواندم و به چنين آيهاى برنخوردم!. يحيىبن معمر در پاسخ او گفت: آيا در سوره انعام به اين آيه برخوردهاى كه مىگويد: و من ذريته داود و سليمان ... و يحيى و عيسى؟ گفت آرى خواندهام؛ گفت: مگر نه ايناست كه در اين آيات، عيسى(ع) ذريه ابراهيم(ع) شمرده شده، با اينكه از طرف پدر به او نمىرسيد؟!»
در «عيون اخبارالرضا(ع)» در ضمن يك حديث طولانى در زمينه گفتوگوى امام موسىبن جعفر(ع) با هارونالرشيد و موسىبن مهدى، چنين نقل مىكند كه هارون به امام كاظم(ع) گفت: «چگونه شما مىگوئيد ما ذريه پيامبريم در حالى كه پيامبر(ص)، پسرى نداشت و نسل از طريق پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستيد؟ امام در پاسخ از او خواست كه از اين سؤال خود صرفنظر كند، ولى هارون اصرار كرد و گفت به هيچوجه صرفنظر نمىكنم، زيرا شما معتقديد به اينكه همه چيز در قرآن مجيد است و بايد از قرآن آيهاى در اين باره بياوريد، امام(ع) فرمود: "اعوذ بالله منالشيطانالرجيم، بسم الله الرحمنالرحيم و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين، و زكريا و يحيى و عيسى"؛ سپس سؤال كرد: اى هارون! پدر عيسى كه بود؟ هارون گفت: عيسى پدر نداشت، امام(ع) فرمود: بنابراين اگر او ملحق به ذريه پيامبران است از طريق مادرش مريم مىباشد، ما نيز ملحق به ذريه رسول خدا(ص) از طريق مادرمان فاطمه(س) هستيم.»
جالب توجه اينكه بعضى از متعصبين اهل تسنن نيز اين موضوع را در تفسير خود ذيل همين آيه آوردهاند، از جمله فخر رازى در تفسير كبير خود مىگويد : «اين آيه دلالت دارد بر اينكه حسن و حسين از ذريه پيامبرند زيرا خداوند عيسى را از ذريه ابراهيم شمرده است با اينكه تنها از طريق مادر به او مربوط مىشود.»
نويسنده «المنار» كه در تعصب در بعضى از مباحث خاص مذهبى دست كمى از فخر رازى ندارد، بعد از نقل كلام فخر رازى مىگويد: «در اين باب حديثى از ابوبكر در صحيح بخارى از پيامبر(ص) نقل شده است كه به امام حسن(ع) اشاره كرد و گفت: "ان ابنى هذا سيد؛ اين پسرم آقا است" (يعنى كلمه پسرم را بر امام حسن"ع" اطلاق كرد) در حالى كه در نزد عرب (جاهلى) لفظ "ابن" بر دخترزاده اطلاق نمىشد ...» سپس اضافه مىكند: «به همين جهت مردم اولاد فاطمه(س) را اولاد رسول(ص) و عترت و اهلبيت او مىدانستند.»
شك نيست كه فرزندزادهها از طرف دختر و پسر هر دو فرزند انسان محسوب مىشوند و هيچگونه تفاوتى در اين زمينه نيست، و اين موضوع از مختصات پيغمبر(ص) ما نمىباشد و مخالفت با اين مساله سرچشمهاى جز تعصب و يا افكار جاهلى ندارد، و لذا در تمام احكام اسلامى از قبيل ازدواج و ارث و مانند آن هيچگونه تفاوتى ميان اين دو نيست، تنها استثنائى كه به موضوع خورده؛ مساله «خمس» است كه روى عنوان «سيادت» است و به جهت خاصى كه در كتاب خمس در فقه آمده اين موضوع استثناء شده است. گرچه بسياري از علماي شيعه، نظير سيدمرتضي علمالهدي، علامه شيخ يوسف بحراني(صاحب كتاب "الحدائقالناضرة فی احکامالعترةالطاهرة") و جمعى از علماء كه صاحب «حدائق» نقل مىكند، مىگويند: «بين فرزندان حضرت فاطمه زهراء(س) چه از طرف مادر به پيغمبر اكرم(ص) و حضرت على و حضرت فاطمه(عليهماالسلام) برسند و يا از طرف پدر، فرقى نخواهد بود.» و اين مساله، از نظر آيات قرآني، احاديث و روايات صحيحه، زيارات مأثوره، احكام و قوانينى كه در اسلام آمده و همچنين از طريق علم جديد و تحقيقات در علم ژنتيك و جنينشناسى اثبات ميشود كه دخترزادگان سادات از فرزندان پيغمبر(ص) هستند و در اين خصوص؛ استثناء هم نيستند، لذا مشمول عمومات وجوب اعطاى خمس نيز ميشوند.
صاحب كتاب «انوار زهراء(س)» درباره موضوع فوق مينويسد: «سيدالمحققين سيدحسينبن الحسنالحسينى كه از جمله مروجين مذهب به حق ائمه اثنى عشر(عليهمالسلام) است در رساله "سيادتالاشراف"؛ 10 طريق بر خلاف مدعاى فوق (يعنى كسى كه از طرف مادر به بنىهاشم مىرسد خمس به او تعلق نمىگيرد) ايراد نموده كه يكى از آنها اين است؛ او مىگويد: "راه دوم اين است كه هاشمى كسى است كه پدر اعلايش حضرت هاشم باشد. پدر مادر نيز پدر است براى اينكه معنى ابوّت در او تحقق دارد به خاطر آنكه پدر اعلا به پدر پدرى و به پدر مادرى تقسيم مىشود. زيرا بديهى است كه آدم(ع) پدر عيسى(ع) و پيغمبر اسلام(ص) پدر امام حسن(ع) و امام حسين(ع) هستند، لذا هيچ مانعى براى آنكه پدر مادر، پدر حقيقى براى فرزند باشد وجود ندارد جز آنكه واسطه مادر است و حال آنكه مادر مانع نيست، بلكه مادر در تولد فرزند نقش بيشترى دارد. زيرا فرزند در رحم مادر خلق مىشود و همچنين در رحم او تغذيه و نمو مىكند. حتى گاهى ممكن است فرزند از مادر بدون داشتن پدر متولد شود و عكس آن ممكن نيست و مؤيد مطلب ما آن چيزى است كه عالم ربانى، ميثم بحرانى در شرح كلام اميرالمؤمنين(ع) نقل مىكند كه فرمود: "نبوده باشيد مانند كسى كه بر پسر مادرش بدون هيچ فضيلتى تكبر مىكند". در اينجا آن حضرت فرموده "پسر مادرش" و نگفته "پسر پدرش"، زيرا فرزند حق مادر است. و اما از پدر جز نطفهاى كه در رحم مادر ريخته چيز ديگرى نبوده كه آن را فرزند نمىگويند، بلكه اگر رحم مادر نباشد آن يك موجود مادى بىفايده است. از همين رو است كه مىگويند فرزند حلالزاده به دائى شباهت دارد و در روايت صحيحهاى از رسول اكرم(ص) است كه شير، طبع كودك را بعد از تولد و جدا شدن از بدن مادر تغيير مىدهد. پس چگونه ممكن است كه قبل از تولد و قبل از متصل بودن به بدن مادر بىتأثير باشد.»
در اينجا ملاحظه مىشود با اينكه علامه جليل سيدمحمد اشرف، متوجه سهم اوليه مادر به مقتضاى زمانش نبوده؛ يعنى هنوز نمىدانسته است كه از نظر سرمايهگذارى اوليه هم مادر سهمى به نام «اوول» دارد و به هيچ وجه پدر از مادر حتى در همان نطفه بىجان اوليه سهمش بيشتر نبوده است، در عين حال مادر را به خاطر پرورشى كه فرزند را در رحم داده و بعد از آن شير مىدهد، كاملا سهيم مىداند و معتقد است كه بايد همانگونه كه از خمس به سيدى كه از طرف پدر سيد است، مىدهند همچنين بايد به سيدى كه از طرف مادر سيد است، از آن مال بدهند.
مفسر كتاب «کنزالدقائق و بحرالغرائب»، شیخ محمدبن محمدرضا قمی مشهدی است كه دانشمندی جامعنگر، ادیبی کوشا، فقیهی پارسا، محدثی مورد اعتماد و از همه مهمتر یکی از برجستهترین مفسران دنیای تشیع در اوایل قرن دوازدهم بوده است. او که در یکی از بهترین دوران شکوفایی تشیع یعنی عصر صفویه زندگی میکرد، با بزرگترین دانشمندان، محدثان، فقیهان و فیلسوفان سده یازده و دوازده همنشین بود كه برخی از آنان عبارتاند از: ملا محمدمحسن فیض کاشانی(1091 قمری)، علامه محمدباقر مجلسی(1111 قمری)، علامه محقق ملا محمدباقر سبزواری، صاحب ذخیرةالمعاد فی شرحالارشاد(1091 قمری)، شیخ محمدبن حسن حر عاملی، صاحب وسایلالشیعه(1104 قمری) و ملاخلیلبن غازی قزوینی، نویسنده شرح عدهالاصول والصافی فی شرحالکافی(1089).
میرزا محمدقمی بر اثر معاشرت با این بزرگان و سایر دانشمندان برجسته معاصرِ خویش، به مقامات عالیه علمی و معنوی و کمالات روحانی نایل آمد. از تاریخ تولد، وفات، اساتید و شاگردان وی اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ اما از گفتهها و نوشتههای برخی از رجالشناسان معتبر و متبحر و مورد اطمینان همانند محدث نوری در «الفیضالقدسی»، محقق خوانساری در «روضاتالجنات» و محدث قمی در «فوائدالرضویه» و سیدمحسن امین در «اعیانالشیعه»، برمیآید که این شخصیت قرآنی از علامه مجلسی و فیض کاشانی بیشترین بهرهها را از خرمن فضل و دانش آن بزرگان برده و در سال 1107 به افتخار اخذ اجازه از علامه مجلسی نایل آمده است.
مفسر قمی در خطه عالمپرور خراسان و در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود و بعد از تحصیلات ابتدایی به کسب علوم و دانشهای رایج و معارف الهی پرداخت. این عالم بزرگ بر اثر تلاش و کوشش فراوان توانست آثار متعدد و پر ارجی را تالیف کند، که این آثار به نوبه خود، زینتبخش محافل علمی و مذهبی و چراغی فروزان برای دانش دوستان و معرفتجویان شد. در میان تالیفات پرارج وی، تفسیر بینظیر «کنزالدقائق» منزلت ویژهای دارد.
این تفسیر محصول سالها تلاش و مطالعه مرحوم میرزا محمد قمی در آثار قرآنی به جای مانده از گذشتگان و مجموعهای از بهترین نظریات برگزیده و زیباترین آثار دانشمندان و مفسران قبل از وی است. علامه مجلسی در تقریظ خود بر این تفسیر مینویسد: «خداوند جزای خیر دهد به عالم شایسته، دانشمند کامل، پژوهشگر ژرفنگر، جانشین زبردست گذشتگان، شخصیتی که دقیقترین معانی علمی را با فکر تیزبین خود به دست میآورد و گوهرهای حقیقت را با رأی صائب خود استخراج میکند، عالم مطلع، نیک اقبال و تربیت یافته مکتب اهلبیت(ع)، مولانا میرزا محمد مولف این تفسیر. انشاءاللّه پیوسته تحت تاییدات پروردگار توانا موفق باشد. او این تفسیر را زیبا، متقن، با کمال دقت، پرفایده و بجا نوشته و آیات بینات قرآن را با روایات ائمه طاهرین(ع) تفسیر نموده است. نکتههای ناب معانی را از پوسته لفظ جدا نموده و سنت و کتاب را با هم تلفیق کرده است. او تمام تلاش خود را در تفسیر خویش به کار گرفته و آنچه از اخبار و احادیث لازم بوده استخراج نموده است. او همچنین معانی لطیف و رازهای ناگفته را به تفسیر خویش افزوده و تفسیر خود را پربار و پسندیدهتر کرده است. خداوند او را از برکات ایمانش بهرهمند گرداند و اهل ایمان را از تفسیر وی بهرهور سازد و به او بهترین جزای نیکوکاران را عطا فرماید و با ائمه طاهرین -صلوات اللّه علیهم اجمعین- محشور بگرداند.»
آقا جمال خوانساری، زبدهترین استاد مجامع علمی شیعه در عصر صفوی و صاحب تالیفات گرانسنگ علمی و تحقیقی، در مورد میرزا محمد قمی و تفسیر وی مینویسد: «اما بعد، خداوند متعال با فضل کامل خویش به جناب مولا، دانشمند عارف، فاضل هوشیار، جامع فضایل اخلاقی، دانای به علوم و حکمتهای بشری، عالم به اسرار وحیانی و معارف قرآنی... مولانا میرزا محمد -که خداوند در هر زمینهای یاور او باشد- همچنان که خداوند به او توفیق تالیف چنین تفسیر ارزشمندی را عنایت کرده است. وی در تالیف و گردآوری تفسیر خویش از معتبرترین تفاسیر و مشهورترین کتابهای حدیث بهره برده است. این تفسیر همانند نامش گنجینه نکات دقیق و دریای گوهرهای نایاب و ارزشمند است. هر خوانندهای که با دید حقیقتبین به آن نظری بیفکند، با صدفهای پر از مرواریدِ حقیقت مواجه خواهد شد. خداوند دانشپژوهان و مشتاقان معارف قرآنی را از ثمرات و معارف آن بهرهمند گرداند. و این تفسیر گرانسنگ را برای مولف فاضلش ذخیره آخرت قرار دهد.»
علامه شیخ آقابزرگ طهرانی، کتابشناس مشهور اسلامی، در مورد تفسیر «کنزالدقائق» چنین میگوید: «این تفسیر همچون تفسیر "نورالثقلین" در پرتو معارف اهلبیت(ع) آیات قرآن را تفسیر کرده است؛ اما از جهات متعددی بر نورالثقلین برتری دارد؛ از جمله این که: اسناد روایات را بیان میکند؛ ارتباط آیات دیگر را با آیه مورد تفسیر روشن مینماید؛ نکات ادبی و اِعراب آیات مورد توجه قرار گرفته است؛ توضیح آیات را به طور مختصر و با شرح مزجی برآورده است و سپس به نقل روایات در مورد آن میپردازد؛ گاهی نکاتی را برخلاف نورالثقلین مطرح مینماید.»
علاوه بر امتیازاتی که علامه تهرانی فرموده است، در این تفسیر مزایای دیگری نیز مشاهده میشود؛ مثل: مباحث صرفی و نحوی، نقل و نقد اقوال دیگران، شناخت لغات، ارتباط الفاظ و آیات، توضیح الفاظ و مفردات روایات و احادیث وارده در ذیل آیات، و بهرهگیری از اشعار برترین شعرای عرب همچون نابغه و کمیت بن زید اسدی.
مفسر قمی در تفسیر خویش، احادیث قرآنی را از تفسیر فراتبن ابراهیم، تفسیر قمی، عیاشی و تبیان شیخ طوسی نقل میکند. در مباحث تفسیری از مجمعالبیان، تفسیر امام حسن عسکری(ع) ، تفسیر ابن مسعود و ابن عباس، کشاف، برهان، بیضاوی، الدرالمنثور، علیبن ابراهیم و دیگران بهره میگیرد.
میرزا محمد قمی در آغاز تفسیر خویش، هدف از تالیف این اثر ارزشمند را چنین بیان میکند: «من در گذشته، تعلیقاتی بر تفسیر مشهور علامه زمخشری نگاشته بودم و آن را با دقت و حوصله مطالعه و بررسی نمودم. سپس حواشی علامه زبردست، شیخ بهاءالدین عاملی را مطالعه نموده و در مورد مطالب آن اندیشیدم. آنگاه به نظرم آمد که تفسیری را که حاوی اسرار ناشناخته قرآن و در بردارنده نکات جدید و بکر در مورد تاویل آیات آن باشد، در پرتو احادیث و روایات و گفتارهای قرآنیِ ائمه اطهار(ع) تالیف نمایم.»
این تفسیر علاوه بر چاپهای قدیمی، که در 4 مجلد بزرگ بود، اخیرا در 17 جلد و با تحقیقات آقای حسین درگاهی منتشر و به جامعه قرآنی عرضه شده است. ترجمه این تفسیر در زمان مفسر انجام شده است و بخشهایی از آن در کتابخانه آیةاللّه مرعشینجفي و قسمتی دیگر در کتابخانه آستان قدس موجود است. در یک کلام میتوان گفت این تفسیر چکیده مهمترین تفاسیر امامیه و عصاره اندیشههای قرآنی تا عصر مفسر قمی است. کنزالدقائق سرشار از عبارتهای زیبای انوارالتنزیل بیضاوی، جمعبندی و نظم و ترتیب مجمعالبیان طبرسی، نکات جذاب و دلنشین کشاف زمخشری و حاشیههای شیخ بهایی و سایرین است که مولف، با تجزیه و تحلیل آنها، بهترین نظرات را برگزیده و سپس اندیشههای بدیع خویش را بر آنها افزوده، در نتیجه تفسیری نفیس، جامع و جالب توجه پدید آورده است. به همین جهت در طول سه قرن گذشته تفسیر کنزالدقائق مورد توجه قرآن پژوهان بوده است.
همچنان که از ملاحظه تالیفات مفسر قمی برمیآید، وی به علوم مختلف عصر خویش احاطه داشته و در مورد هر موضوعی رسالهای جداگانه نگاشته است. او بر موضوعاتی چون: علوم بلاغت، سیره و تاریخ، علوم قرآنی و تفسیر ، کلام، فلسفه، علم حدیث، صرف و نحو، فقه، دعا، زیارت، شعر و ادبیات احاطه داشته و آرائی را ابراز نموده است.
علامه محقق شیخ محمد قمیمشهدی (صاحب تفسير حاضر) در نگاه ديگر علماي اسلامي اينگونه تعريف شده است:
محدث قمی: «این عالم جلیل از شاگردان علامه مجلسی(ره) است و علامه مذکور، ثنای بلیغی از او و از تفسیر او نموده است و او را اجازه داده است.»
میرزا حسین نوری، صاحب مستدرکالوسائل: «تفسیر کنزالدقائق از بهترین، جامعترین و کاملترین تفاسیر است و از تفسیر صافی و نورالثقلین مفیدتر میباشد.»
میرزا محمدباقر خوانساری: «او دانشمندی فاضل و عالمی عامل، ادیبی جامعنگر، محدثی فقیه و مفسری مطلع و مورد اطمینان میباشد. او از چهرههای والامقام در عصر علامه مجلسی، محقق سبزواری و ملامحسن فیض کاشانی است.»
شیخ حر عاملی، صاحب وسائلالشیعه: «مولانا محمدبن رضا قمی از فضلای هم عصر ما است. او شرح منظومهای در علم معانی و بیان دارد که در صد بیت تنظیم شده و به نام نجاحالمطالب موسوم گردیده است.»
این مفسر گرانقدر در موارد متعددی از تفسیر خویش به دفاع از مقام ولایت پرداخته و آیاتی را که در مورد علی(ع) نازل شده، به نحو شایستهای توضیح داده و شأن نزول آن را مستدل و محکم و در پرتو روایات اهلبیت(ع) مطرح كرده است. به عنوان نمونه او در ذیل آیه 55 سوره مائده که به آیه «ولایت» معروف است، مینویسد: «امام باقر(ع) در مورد آیه(انما ولیکماللّه و رسوله والذین امنوا الذین یقیمونالصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون) میفرماید: عدهای از یهودیان که در میان آنان چهرههای شاخصی مانند عبداللّهبن سلام، اسیدبن ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا وجود داشتند و به تازگی مسلمان شده بودند، آن روز برای تقویت ایمان و پرسش سوالاتی، به محضر پیامبر آمده بودند. آنان به رسول اکرم (ص) گفتند: ای پیامبر خدا! حضرت موسی(ع) برای خودش یوشعبن نون(ع) را وصی قرار داد، وصی شما کیست؟ ولی و سرپرست ما مسلمانان بعد از تو چه کسی خواهد بود؟ در این هنگام بود که آیه ولایت بر پیامبر نازل گردید. بعد از نزول وحی، رسول خدا به حاضرین فرمود: برخیزید! آنان بلند شدند و به همراه پیامبر به مسجد رفتند. همزمان با ورود پیامبر اکرم، سائلی از مسجد خارج میشد. پیامبر به سائل فرمود: ای سائل! آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟ گفت: بلی، این انگشتر را به من دادند. فرمود: آن را چه کسی به تو داد؟ او در حالی که به علی(ع) که در حال نماز بود اشاره میکرد، گفت: آن مردی که در حال نماز است، این انگشتر را به من بخشیده است. پیامبر دوباره پرسید: او در چه حالی آن را به تو داد؟ سائل گفت: او در حال نماز و موقع رکوع، آن را به من عطا کرد. در این موقع صدای پیامبر به تکبیر بلند شد و جمعیت حاضر در مسجد با پیامبر همصدا شدند.
بعد پیامبر به مردم فرمود: علیبن ابیطالب بعد از من، ولی و سرپرست شما است. آنان گفتند: ما راضی و خشنود هستیم که خداوند پروردگار ماست و اسلام دین ما و محمد(ص) پیامبر ما و علیبن ابیطالب(ع) رهبر و امام ما است. در این هنگام آیه بعد نازل شد که: (و من یتول اللّه و رسوله والذین امنوا فان حزبالله همالغالبون) و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند(پیروزند؛ زیرا) حزب خدا پیروز و برتر است.
این کاوشگر معارف عالیه قرآن در نیمه اول قرن دوازدهم و در حدود سال 1125 قمری دار فانی را وداع گفت و به لقاءاللّه پیوست.
چاپ اول کتاب «تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب (جلد چهارم)» (عربي) در شمارگان 1000 نسخه، 493 صفحه و بهای دوره 17 جلدی 1110000 ریال راهی بازار نشر شد.
نظر شما