سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۸ - ۱۶:۴۸
امامت؛ حلقه واسطه خاتميت تا غيبت

كتاب «از خاتميت تا غيبت (نگاهي نو به زندگاني 14 معصوم"ع")» تاليف احمد اسلامي از سوي انتشارات ميثم تمار به چاپ سوم رسيد. مولف در اين اثر، نگاهي نو به زندگاني 14 معصوم (عليهم‌السلام) داشته و گوشه‌هايي از تاريخ اهل‌بيت پيامبر(ص) را بازگو كرده است تا هدف از غيبت را در گفتار و كردار آنها تبيين كند._

به گزارش خبر گزاري كتاب ايران(ايبنا)، به عقيده نويسنده، زبان قرآن، گوياي آن است كه داستان هماره تاريخ اين بوده كه مدعياني با مانور نفوذ و به انگيزه پيشگيري از توسعه مدنيت و معنويت و رجعت امت به جاهليت و بدويت با تكيه بر اهرم قدرت و ثروت، دستگاه واسطه‌گري تاسيس كرده و در پوشش راهنمايي و نجات‌بخشي خلق، حق را در انحصار خويش پنداشته؛ فرمانروايي كرده و مي‌كنند و بشر را همواره به اسارتي نوين و چندباره درآورده و درمي‌آورند و انديشه و آئين را به دام و كام خودكامگي گرفتار مي‌آورند. 

در بخشي از پيشگفتار كتاب آمده است: «"امامت" در ادامه "خاتميت" و به عنوان حلقه واسطه تا "غيبت" كه گوياي روند كمال‌گرايي تاريخي انسان است، در واقع طرح و تدبيري است براي اينكه مسير گشوده شده و مدار آزاد شده "عقلانيت" كه راهبرد انحصاري "مدنيت و معنويت" است،‌ ديگر بار دچار خفت نگشته و مسدود نگردد و به همين دليل اگر با گذر از فرماليسم تاريخي به بازخواني حيات و حركت امامان شيعي پرداخته شود روشن خواهد شد كه بازخورد حضور كنشگرانه آنان در طول دو و نيم قرن از خاتميت تا غيبت، البته در چالش همواره بين اشيايي تاريخي و نوزايي فكري، توسعه و تعميق "عقلانيت" بوده و اين كيش و آئين و هژموني غالب گفتمان آنان در طول مدت ياد شده بوده است.
بدين ملاحظه است كه نگاه پديدارشناسانه به سير دگرديسي‌هاي تاريخي، غيبت را دوره واپسگرايي، ايستايي و وادادگي انسان ندانسته و نمي‌داند و بلكه بر اين باور است كه عصر غيبت در تداوم عصر رسالت و امامت، عصر باروري توان عقلي و فكري، توسعه حيات سياسي و پويايي اجتماعي، عصر خردگرايي و خودگرداني و عصر درايت و اجتهاد و مرجعيت عقل است.»
 
از اين رو آموزه‌هاي و حياني افزون بر تقديس عقل و اراده و فراخواني به عرفان و برهان و ضمن تعريف و تاييد تقليد محققانه فني از ارباب دانش و بينش، اما اساس تقليد و هرگونه پيروي نابخردانه (عاميانه، عاطفي و ناآگاهانه) و به اصطلاح سرسپردگي در برابر هر نهاد و مرجعي را نكوهش كرده و تكذيب كرده‌اند، و از اين بالاتر،‌ قرآن پيروي سفيهانه و نابخردانه مردمان را از ارباب قدرت، ويژگي‌ ساختاري سيستم‌ها و رژيم‌هاي طاغوتي و فرعوني دانسته و آن را كاركردي مشركانه توصيف كرده كه سرنوشتي جز دوزخ ببار نياورده و نمي‌آورد. 

بنابراين‌ «نبوت» طرحي است براي خيش زدن زمينه فكري و آزادسازي انرژي عقلاني؛ و امامت نيز طرحي است براي توسعه مدارهاي عقلاني و در اين راستا، غيبت نيز طرحي براي تعميق عقلانيت است. 

الگوگيري از امامان معصوم(ع) و مدل‌پذيري از بزرگان دين، گزاره‌اي است كه در ادبيات نوشتاري و گفتاري ديني،‌ فراوان ديده و شنيده مي‌شود و بدان دستور داده و سفارش مي‌شود، اما رخدادها نشان از آن دارد كه با وجود حجم سنگين تبليغات ديداري و شنيداري در اين رابطه، اتفاقي كه بايد صورت گرفته و جامعه به لحاظ ساختاري و محتوايي، شكلي آن‌گونه پيداكند، رخ نداده است. 

فاصله وضع موجود، پس از گذشت قرن‌ها از تاريخ دين و اسلام و ائمه، تا آرمان شهري كه در جهان‌نماي نبوي و علوي تعريف و توصيف شده، گواه درستي مدعاي فوق است. 

انكار يا توجيه واقعيت‌ها، راهكاري نيست كه مشكل‌گشا باشد، اين داوري درستي نيست كه علل اساسي همه اين واگرايي را در عوامل بيروني رازيابي كنيم كه به طور مثال بيگانگان و دشمنان، مانع تراشي و ايجاد مزاحمت كرده و نگذاشته‌اند. 

احمد اسلامي، در نخستين گفتار كتاب حاضر مي‌نويسد: «عادت ما اين است كه قرن‌ها ايستايي، عقب ماندگي‌، و واپسگرايي را در عوامل و موانع بيروني جست‌وجو كنيم، بي‌آنكه پاسخ دهيم سر اثرگذاري آن عوامل و مانع‌پذيري ما چيست و از كجاست؟
گذشته از متحجران ايست‌گرايي كه با تكيه بر تفكرات بسته به نام سنت‌گرايي، دينداري را در پس ماندگي و واگرايي دانسته، و هنجارسازي و ناهنجاري‌هاي جامعه و انسان امروز را در نسخه‌هاي ديروزي جست‌وجو كرده، تجويز نموده و روا مي‌دانند، پاره‌اي از كساني كه همراهي با تحول و تجدد را هم لازم مي‌دانند، به دليل اينكه ساز و كارهاي تحول را تعريف نكرده و ظرف تجدد را تحمل نمي‌كنند، در تحليل راهبردها و تجويز راهكارها، دچار پارادوكس و نوعي تناقض‌نمايي گشته و عملا اسير محافظه كاري مي‌شوند.
سر ناكارآمدي تبليغات ديني در تشويق به الگو‌گيري از بزرگان دين و پيشوايان معصوم(ع)، صرفا مانع تراشي ديگران نبوده و نيست، بلكه علت اساسي و عمده اين است كه برخورد با سير و سيره امامان(ع) -و به طور كلي تاريخ– برخوردي شكلي، قالبي و فرماليستي است. يعني همه تعريف و توصيف ما از فلان امام معصوم(ع)، تعريف و توصيف گزاره‌اي، نقلي و تقويمي و مربوط به زندگي شخصي آنهاست.
به بيان ديگر، همه تعريف و توصيف ما، از زندگي فلان امام به گونه تجربه شخصي است و نه تجربه قابل بسط و گسترش.»

روشن است كه اگر فردي را هرچند بزرگ و شايسته به عنوان يك تجربه شخصي، تعريف كرده و بدين‌گونه او را در بند زمين و زمان دانسته و در حصار ذهن ساخته خودمان اسير داشته باشيم، از ويژگي‌ الگو‌دهي انداخته و ساقط كرده‌ايم. در اين صورت، بسيار بديهي است كه نسل حاضر -در هر زماني– با توجه به مقتضيات و مطالبات نويني كه دارد، نخواهد توانست ارتباط گرفته و الگو بگيرد. 

فرآيند برخورد شكلي با تاريخ، آن هم در هاله‌اي از تقدس مبتني بر انگاره‌هاي ماورايي نسبت به ائمه(ع)، اسطوره‌پردازي آنان است و بدين تصوير آنان از منزلت «اسوه‌اي» معزول گشته و تجربه‌اي غير قابل بسط و منحصر به فرد مي‌شوند. بنابراين، لازمه الگوگيري از امامان و پيشوايان اين است كه در تحليل زندگي و تفسير سيره آنان، شكل‌ گذري و قالب‌شكني كرده،‌ از نگرش فرماليستي عبور كرده، به نگرش محتوايي پرداخته شود. 

توضيح اين كه رفتار و گفتاري كه از ائمه(ع) صادر شده و صورت گرفته، شكل و قالبي داشته كه به همان زمان و ساماني كه در آن زيست داشته و زندگي كرده‌اند، مربوط است؛ اما علاوه بر آن پيام و محتوايي هم داشته و دارد كه نه تنها هيچ‌گونه اختصاصي به آن زمان نداشته و ندارد‌، بلكه متناسب با گستره شخصيتي آنان،‌ در هر عصر مي‌تواند جاري و ساري باشد. 

تاريخ گزارش مي‌كند كه در جريان صفين، سربازي به محضر امام علي(ع) آمد و گفت: چرا سنت رسول‌الله(ص) را در جنگ رعايت نكردي؟!
امام(ع) پرسيدند: آن كدام سنت است؟
سرباز گفت: به ياد دارم كه در جريان جنگ، پيامبر(ص) به نيروهاي تحت امرش دستور مي‌داد تا موهاي سر و صورت را رنگ‌آميزي و خضاب كنند و تو چنين نكردي!
امام(ع) فرمود: درست است، من به ياد دارم، اما تو قالب را نگريسته و پيام آن را درك و دريافت نكرده‌اي!
سپس امام(ع) توضيح داد و فرمود: سرّ دستور اين بود كه با رنگ‌آميزي موهاي سر و صورت، سربازان سالمند ارتش نيز «جوان‌نما» شده و چون در برابر دشمن آرايش گرفته و به صف مي‌شدند و آماده كارزار مي‌گشتند،‌ دشمن فكر مي‌كرد كه با ارتش جوان تازه نفس رو به روست،‌ در نتيجه به لحاظ رواني تحليل رفته،‌ تضعيف و منفعل مي‌گشت. 

بنابراين،‌ پيام دستور «قدرت نمايي» بوده است. منتها مكانيسم مانور قدرت در هر زمان متفاوت است، در آن زمان و تناسب با وضعيت،‌ يكي از روش‌هاي قدرت‌نمايي،‌ جوان‌نمايي بوده است. پس در اين دستور آنچه كه موضوعيت دارد و سنت است «قدرت‌نمايي» است و نه رنگ‌آميزي. 

بر اين مبنا، معني الگو‌سازي و لازمه الگوگيري اين است كه به گونه‌اي روشمند، با گذر از برخوردهاي فرماليستي با تاريخ،‌ از پس لايه‌هاي صوري و شكلي گفتار و رفتار پيشوايان معصوم،‌ پيام‌ها را كشف و استخراج نموده، تا بدين ترتيب از آنان به عنوان «انسان امروز» تعريف كنيم. زماني خواهيم توانست امام معصوم(ع) را الگو قرار داده و حضور فكري و اخلاقي او را در عينيت زندگي جاري سازيم كه او را در ظرف زماني امروز تعريف و توصيف كنيم و اين به شرط رعايت اصل ياد شده امكان‌پذير است. 

كتاب حاضر در 14 بخش سامان يافته كه بعضي از بخش‌ها، خود نيز شامل چند گفتار مي‌شوند. 

در انتهاي اين اثر، بخشي به عنوان «بخش پيوست» درج شده كه مولف در آن به گوشه‌هايي از زندگاني پيام‌رسان كربلا، حضرت زينب‌كبري(س) پرداخته و درباره واقعه غدير نيز، مطالبي را ارائه كرده است. 

كتاب‌هاي نهج‌البلاغه، صحيفه سجاديه، اسلام و مقتضيات زمان، كافي، امامت و رهبري، بحارالانوار، بررسي تاريخ عاشورا، پرتوي از قرآن، تحف‌العقول،‌ تهذيب، حماسه حسيني،‌ سيري در نهج‌البلاغه، شهادت، صحيفه امام(ره)، عدل الهي، الغدير، الميزان، قيام جاودانه، مرجعيت و معنويت، مفاتيح‌الجنان، مقاتل‌الطالبين، منتهي‌الآمال، ميزان‌الحكمه، نفس‌المهموم، وسائل‌الشيعه، ولاء و ولايت‌ها و ... از منابع و مصادر مولف در تدوين اين اثرند. 

چاپ سوم كتاب «از خاتميت تا غيبت» در شمارگان 1200 نسخه، 240صفحه و بهاي 27000 ريال راهي بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط