به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، نخستين نشست شاهنامهپژوهي در سراي اهل قلم به «نقيصه تراژيك داستان رستم و سهراب» اختصاص داشت كه با سخنراني ابوالفضل خطيبي عصر روز سهشنبه (8 تيرماه) برگزار شد. دبيري اين نشست بر عهده ميثم موحدفرد دبير انجمن پاسداشت مفاخر ايران بود. در ابتداي نشست پريسا سمينمهر داستان رستم و سهراب را براي حاضران در نشست روخواني كرد.
سپس ابوالفضل خطيبي شاهنامهپژوه و مصحح جلد هفتم شاهنامه جلال خالقي مطلق گفت: نقالان با داستان «رستم و سهراب»، مخاطبان بيشتري را پاي سخن خود كشاندهاند. در ساليان نهچندان دور نيز مرشد عباس زريري، در هنگام نقالي داستان «رستم و سهراب»، هنگامهاي به پا ميكرد. دلبستگي مردم به اين بخش از شاهنامه چنان بود كه گاه از نقال ميخواستند از بازگويي پايان داستان و ماجراي كشته شدن سهراب، صرفنظر كند.
وي به خاطرهاي درباره داستان رستم و سهراب اشاره كرد و گفت: يكي از دوستان ما نقل ميكرد كه در كودكي، هربار كه پاي نقل نقال ميرفت، در راه شمعي نذر ميكرد و در دل آرزو ميكرد كه امروز رستم، پسرش را بشناسد و سهراب كشته نشود. بايد رمز محبوبيت چنين داستاني را نزد مردم ديد و شناخت.
نقيصه تراژدي و معناي آن در نزد ارسطو
وي افزود: من معتقدم كه داستان «رستم و سهراب» يك داستان تراژيك كامل است. به همين دليل است كه عنوان سخنراني خود را «نقيصه تراژيك داستان رستم و سهراب» ناميدهام. اما بايد ديد كه نقيصه چيست و ژانر تراژيك چه تفاوتي با ژانر حماسي و انواع ديگر ادبي دارد.
مولف «برگزيده مقالههاي نشر دانش درباره شاهنامه» گفت: «نقيصه تراژيك» عنوان فارسي اصطلاح «هامارتيا» يوناني است. اين اصطلاح در كتاب «بوطيقاي» ارسطو آمده است. در باره آن نيز تفسيرهاي مختلفي شده است. اما بايد توجه داشت كه آنچه ارسطو درباره «هامارتيا» ميگويد، به تراژديهاي يوناني بازميگردد.
ميدانيم كه تراژديهاي يوناني بهصورت نمايشنامه بودهاند. ما در ايران، نمايشنامه نداشتهايم و تراژدي در بطن و قالب حماسه رخ داده است؛ نمونه بارز آن نيز همين داستان «رستم و سهراب» است. اين يكي از تفاوتهاي آشكار تراژديهاي يوناني و ايراني است.
اين شاهنامهپژوه در ادامه سخنانش خاطرنشان كرد: ارسطو اصطلاح «هامارتيا» را در قالب داستان «اديپ»، كه بسيار بدان علاقهمند بود، بازگو كرده است. «لايوس»، پادشاه تب، از پيشگويان ميشنود كه پسرش «اديپ» پدر را ميكشد و با مادرش ازدواج ميكند. لايوس براي فرار از اين سرنوشت، اديپ را بر سر كوه رها ميكند. اما تقدير چنين بوده كه پادشاه «كورنت»، اديپ را پيدا كند و نجاتش دهد. اديپ، بعدها، از تقدير خود آگاه ميشود و براي گريز از آن به شهري ديگر ميرود. اما شگفت است كه او به همان شهري ميرود كه قرار است تقدير و سرنوشت بر او فرود بيايد.
وي افزود: اديپ در بين راه يك نفر را كه جلويش را گرفته است، ميكشد و نخستين مرحله تقدير او بدين گونه شكل ميگيرد. او خود را به شهر «تب» ميرساند و هيولايي را ميكشد. مردم از او ميخواهند كه پادشاهي شهرشان را بپذيرد. اديپ نيز چنين ميكند. اندكي بعد با بيوه شاه نيز ازدواج ميكند. غافل از اين كه ملكهاي كه با او ازدواج كرده، مادرش است. يكي از خدمتكاران راز را افشا ميكند و بر اثر آن ملكه خود را دار ميزند و اديپ هم با سنجاق سر ملكه، چشمان خود را نابينا ميسازد.
خطيبي يادآور شد: به اين دليل است كه گفتهاند «هامارتيا» نيرويي در فرد است كه سبب ميشود كه توانايي شناخت اقوام نزديكش را از دست بدهد و آن را چيزي ميان خوشجنسي و بدجنسي دانستهاند. اتفاقا فردوسي نيز در داستان «رستم و سهراب» به همين نكته اشاره ميكند و ميگويد كه حتي حيوان نيز ميتواند بچه خود را بشناسد، اما انسان، به سبب آز، گاه ممكن است كه چنين توانايي را از دست بدهد «همي بچه را باز داند ستور/ چه ماهي به دريا چه در دشت گور؛ نداند همي مردم از رنج آز/ يكي دشمني را ز فرزند باز»
اصول تراژدي و تطبيق آن با داستان «رستم و سهراب»
نويسنده كتاب «تقديرباوري در منظومههاي حماسي فارسي (شاهنامه و ويس و رامين)» گفت: داستان «رستم و سهراب» با اصول تراژدي كه ارسطو در كتاب «بوطيقا» مطرح ميكند، كاملا همخواني دارد. بعضي از آن اصول چنيناند؛ نخست آن كه تراژدي بايد حس ترس را برانگيزد و وقايع برخلاف انتظار و در نتيجه يكديگر، روي دهند. دوم آن كه شناساييها بايد از خود ساختمان داستان پديد بيايد، نه آن كه تحميلي و از بيرون باشد.
وي افزود: سوم آن كه تغييرات بايد ناگهاني، و از وضعي به وضع مخالف تحول بيابد و به حكم ضرورت باشد. از سويي ديگر، شناسايي بايد از نشناختن به شناختن، صورت گيرد و به دوستي، يا دشمني، بيانجامد. باز گفتهاند كه در تراژدي فجايع بايد با مرگ و خونريزي همراه باشد. اينها برخي از اصول تراژدي است كه ارسطو بيان كرده است.
اين مصحح و شاهنامهپژوه گفت: «هگل» در تحليل تراژدي ميگويد كه آنچه ما در مركز بزرگترين تراژديهاي «سوفوكل» و «آشيل» ميبينيم، برخورد تراژيك است، نه قهرمان تراژيك. تراژدي نبرد ميان خير و شر نيست، بلكه ستيزي ميان مواضع و ديدگاههاي يك سويهاي است كه هر يك تجسم خير و شر هستند. هگل با كساني كه ميگويند «هامارتيا» نقص شخصيت است، مخالفت ميكند و ميپرسد كه «اديپ» چه خطايي كرد كه ما بگوييم داراي نقص شخصيت بود؟
اين شاهنامهپژوه خاطرنشان كرد: اين سخن هگل درباره رستم هم درست است. رستم گناه و خطايي نكرده بود. جواني توراني به ايران تاخته بود و جز اين از رستم انتظار نميرفت كه به رويارويي او برود. او ميدانست كه بايد با دشمني نيرومندتر از خود بجنگد. پس خطايي از او سر نزده بود.
وي افزود: هگل بهجاي «گناه»، اصطلاح «مسووليت و رنج تراژيك» را بهكار ميبرد. يعني آن كه قهرمان بدون آن كه مقصر باشد، مسووليت خطاي خود را ميپذيرد. اين همان رنج تراژيك است. رستم نيز، همان گونه كه گفتيم، خطايي نكرده بود، او نميدانست كه آن کسی که با او ميجنگد، فرزندش است. آنچه موضوع را دردناك ميكند، آن است كه او ناآگاهانه فرزند را ميكشد اما مسووليت چنين خطاي ناخواستهاي را هم ميپذيرد. اين يعني مسووليت تراژيك.
معناي «آز» در داستان «رستم و سهراب»
وي افزود: خيليها گفتهاند فردوسي معتقد است كه «آز» است كه چنان ماجراي دردناكي را پديد آورده است «همه تا در آز رفته فراز/ به كس بر نشد اين در راز باز». اما كساني كه چنين نتيجهاي از سخن فردوسي ميگيرند، توجه نميكنند كه اين سخن فردوسي، بخشي از داستان نيست، بلكه ديدگاه شخصي شاعر است. از سويي ديگر، من اعتقاد ندارم كه «آز» به معناي معمول آن، يعني «فزونخواهي» است.
خطيبي يادآور شد: «آز» در شاهنامه، معنايي بسيار وسيعتر دارد. يك نوع «دژ چهري» است. «دژ چهر» در متون پهلوي، يعني خلاف طبيعت رفتار كردن. من «آز» را در شاهنامه، خروج از طبيعت آدمي ميدانم. اگر چنين معنايي را بپذيريم، «آز» يك نوع غفلت خواهد بود. غفلتي انساني، كه باعث ميشود آدمي حتي نتواند فرزندش را بشناسد.
چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹ - ۱۳:۲۵
نظر شما