«عباس قديرمحسني» نويسندهي كودك و نوجوان معتقد است: نوجوانان، آثار حادثهاي و ماجراجويانه را دوست دارند. اين نويسنده ظاهراً خودش هم از ماجراجويي بدش نميآيد؛ چون شوخي يا جدي ميگويد دلش ميخواسته دلقك سيرك شود؛ اما در نهايت نويسنده شده است.
نويسندهي «زمين روي دوش باباي من بود» در كودكي حتي آرزوي نويسنده شدن هم نداشت. او دربارهي آرزوهاي كودكياش به ما گفت: «وقتي بچه بودم دلم ميخواست دلقك سيرك بشوم. بعدها به اين فكر افتادم كه كارگردان شوم؛ اما امكان شغلي مثل دلقك سيرك در ايران فراهم نبود، كارگردان شدن هم كار سختي بود و به ناچار نويسنده شدم.»
«قديرمحسني» نخستين خوانندهي داستانهايش را اينگونه معرفي ميكند: ««كبري بابايي» نويسنده و شاعر ـ همسرم ـ نخستين خوانندهي داستانهاي من است. او نگاه تيزبيني دارد و من از انتقادهايش در پرورش داستانهايم استفاده ميكنم. او نكاتي را در آثار من ميبيند كه واقعاً درست است.»
نويسندهي «پسری که گم شد» قصهگوي خوبي هم هست. خودش در اينباره ميگويد: «من هر شب براي دختر كوچولويم قصه ميگويم. خودش را وارد قصه ميكنم و او را با شخصيتهاي قصه درگير ميكنم. اينجور وقتها از برق چشمهايش ميفهمم كه چقدر از قصه لذت برده است.»
«عباس قديرمحسني» كارشناس ادبي كانون است و به گفتهي خودش هميشه از بچهها ميپرسد كه چه نوع كتابهايي را بيشتر دوست دارند. او در اينباره توضيح ميدهد: «نوجوانان كتابهاي حادثهاي را دوست دارند. بعضي از آثار «داوود اميريان» ويژگي ماجراجويانه و مايههايي از طنز دارند كه بچهها آن را دوست دارند.»
نويسندهي «من یک جادوگر هستم» معتقد است: «نويسندگان كمي در ايران هستند كه بتوانند مناسب نوجوانان بنويسند. بيشتر نويسندگان ما دروني مينويسند در حالي كه نوجوانان آثار حادثهاي و كارهاي فانتزي را ترجيح ميدهند.»
«قديرمحسني» در زمان نوجواني هم آثار حادثهاي را ترجيح ميداد. او در اينباره ميگويد: «وقتي نوجوان بودم از خوانندگان پر و پا قرص كيهان بچهها بوم و داستانهاي «محمدرضا كاتب» را هم به خاطر حادثهاي بودنشان دوست داشتم.»
نظر شما