در دومین جلد هم میخوانیم که اولریک پسر آقای غارنشین وارد تیم فوتبال مدرسهشان میشود ولی اصلا از قانونهای فوتبال سر در نمیآورد و پسر همسایهشان هم اصلا به او توضیح نمیدهد و همین امر باعث میشود که …
با حسام امامی به عنوان مترجم این مجموعه گفتوگو داشتیم و از او درباره تاثیر خواندن آثار طنز بر کودکان و نوجوانان پرسیدیم که در ادامه میخوانید:
چه شد که مجموعه «غولهای غارنشین» را برای ترجمه انتخاب کردید؟ انتخاب خودتان بود یا به پیشنهاد انتشارات انجام دادید؟
ترجمه این مجموعه را دوست عزیزم نوید سیدعلیاکبر از طرف ناشر به من پیشنهاد کرد و من هم با معیارهای خودم سنجیدم و پسندیدم.
یکی از نکات قابل توجه و جذاب این مجموعه، رعایت شیوه طنز نویسنده است که بسیار شیرین و لذتبخش است؛ چگونه توانستید این شیوه را به خوبی حفظ کنید؟
وقتی با ترجمه متون طنز سروکار داریم کار سختتر میشود چون بیشتر مواقع به علت تفاوت دو فرهنگ و دو زبان کار برگردان هر نکته طنزآمیزی مکافات جداگانه خودش را دارد. مترجم آثار طنز کودک و نوجوان نهتنها باید با باریکبینیهای نویسنده در زبان مبدأ همراه شود و بعد بتواند آنها را به زبان مقصد درآورد، بلکه باید بلد باشد دوباره بچه شود و ببیند اگر خواست در جمع همشاگردیها برای بذلهگویی از همان نکته نویسنده استفاده کند، چکار باید بکند که بچهها کِنفش(ضایع) نکنند. جفتوجور کردن همه اینها با هم البته زحمتی است که به اجر مادی ترجمه نمیارزد؛ اما اگر پای علاقههای دیگری وسط باشد خیلی هم لذتبخش است.
این مجموعه در کنار اینکه یک مجموعه سرگرمکننده و طنز است، یکسری نکات آموزشی مانند حسادت نکردن و ... به بچهها آموزش میدهد؛ نظر شما چیست؟
غولهای غارنشین اصلا به دل من نشست چون در پرداخت مضمون اصلیاش یعنی مهاجرت و عادت به خانه و محیط نو، مشکلی را پیش کشیده که عمومیت دارد. اینکه مهاجر یک غول غارنشین است به چشم جامعه میزبان. ما این را هم در تجربه مواجهه با مهاجران در کشور خودمان داریم و هم در مقام مهاجر در کشورهای مترقی با پوست و گوشت و استخوان درک میکنیم. این اگزاتیک بودن مهاجر مثلا حتی در مهاجرت یک بچه بالاشهر به پایینشهر و برعکس هم صادق است و چالشی که برای خانواده غارنشینها و همسایهشان اتفاق میافتد چیزی است که هر آدمی شاید روزی کموبیش تجربه کند. موقعیتی خلق شده که هم انسانی است و هم مایههای طنز دارد و از خلالش میتوان به بسیاری از مسائل کودکان پرداخت. فکر میکنم وقتی چیزی را که عموماً کژی محسوب میشود سوژه طنز میکنیم تغییراتی در نگاه مخاطب اتفاق میافتد که دستکم تا مدتی خاصیتش مثل واکسنی برای همان کژیهاست.
به نظر شما بچهها وقتی داستان طنز میخوانند چه حسی پیدا میکنند؟ چه تاثیری بر روی آنها دارد؟
در وضعیت امروز که کودک و نوجوان ما همواره با تلخی و تاریکی و توحش مواجه است، داستان و طنز و تخیل و لبخند کورسویی است به آنچه میتوانیم باشیم و باید باشیم. در وضعیت آشفتهای که هر روز رذیلتی تازه برایمان رو میکنند کودکانمان بیش از هر دورهای از تاریخ به طنز نیاز دارند، نه صرفا برای فراغتی موقت، که حتی برای کشف وجوه تازهای از انسانیت و اخلاق. حالا منِ مترجم نمیتوانم بگویم چرا نویسندههای ما به طنز اهمیت زیادی نمیدهند ولی اگر بخواهم خودم را بگویم توان اندک بذلهگوییهای روزمره با دوست و آشنا را هم ندارم. در فضای ادبی و هنری مطیع و متملقسالار و خفهکننده عرصه چنان تنگ است که برای نویسندههای ما هم شاید توانی نمانده. تولید طنز وسط میدان مین از آن کارهایی است که آدم از قهرمانهای ادبیات فقط میتواند توقع داشته باشد آن هم نه از هر قهرمانی.
در نگاه شما ادبیات کودک و نوجوان در جهان امروز به چه تغییراتی نیاز داشته و نقش نویسندگان ما در این امر چیست؟
ادبیات اگر قرار باشد گام بزرگی بردارد باید آزاد باشد. در بند ممیزی نرود. فرقی هم ندارد این ممیزی دولتی باشد یا اجتماعی یا قبیلهای یا مثل خیلی جاهای توسعهیافته بهدست بازار. یا ممیزی یک فرد باشد یا یک ملت، یک کلمه یا یک کتاب. ممیزی همیشه و همهجا از آگاهی در معنای عام و کلی شروع میکند و چنانکه در دههها و سالها و حتی ماههای اخیر در جاهای مختلف دنیا دیدهایم به حذف فیزیکی ختم میشود. از آن آگاهی تا این قتل و ترور البته منزلهای دیگری هم هست؛ انواع بیصداییها و محرومیتها و تبعیضها که اقلیتها بهتر میتوانند توضیح بدهند. امیدوارم روشن گفته باشم که فکر میکنم هنر باید با ابزارهای خودش ممیزی را از ریشه بخشکاند تا میوههایی مثل اقلیتسازی و بیصداسازی و محرومیت و تبعیض و حذف فیزیکی به بار ننشیند.
نظر شما