جمعه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۰
نقش عقل از ديدگاه غزالي و كگور

چاپ نخست کتاب «نقش عقل در معرفت ديني از ديدگاه محمد غزالي و كگور» نوشته محمدداود سخنور از سوي انتشارات موسسه بوستان كتاب منتشر و روانه بازار نشر شد.\

به گزارش خبرگزاري کتاب ايران(ايبنا)، مساله اصلي اين نوشتار آن است كه ميزان معرفت‌بخشي عقل درباره دين از نظر غزالي و كگور كه دو دانشمند برجسته اسلام و مسيحيت به حساب مي‌آيند، از چه جايگاهي برخوردار است و آيا از نظر آنها عقل مي‌تواند منبع معرفت گزاره‌هاي ديني قرار گرفته و آن را مدلل و موجه نمايد يا خير.

گفت‌وگو و نزاع در باب گستره معرفت عقلاني دين، حدود و قلمرو آن، گفت‌وگوي تازه و مساله‌اي جديد ميان انديشمندان نيست، بلكه از ديرباز اين نزاع بين آنان مطرح بوده و يكي از دغدغه‌هاي مهم ذهني آنان را سامان داده است.

از سوي ديگر، اين نزاع در ميان پيروان تمام اديان، اعم از يهود، مسيحيت و اسلام موجود بوده است؛ به اندازه‌اي كه مي‌توان گفت اين بحث، تاريخ انديشه بشري را تحت‌الشعاع قرار داده است.

در گستره اديان، نوع نگاه پيروان هر ديني به اين رابطه، همواره متفاوت بوده است: دسته‌اي به قداست و حرمت دين قائل شده و دست عقل را از رسيدن به دامان آن كوتاه و قاصر دانسته‌اند؛ دسته‌اي ديگر منزلت آموزه‌هاي ديني را فرو كاسته و به عقل و داده‌هاي آن، شان برتر داده‌اند و دسته سوم نيز همواره در جهت تطبيق و همگوني اين دو ابزار معرفتي كوشيده‌اند.

با بررسي اين مبحث در گستره جغرافياي جهان مسيحيت، بدين نتيجه دست مي‌يابيم كه از همان سده‌هاي نخست ميلاد مسيح، صداي اين كشمكش‌ها به گوش مي‌رسد. پولس حواري (متوفاي 62-68 ميلادي) در نوشته‌ خود چنين تاكيد كرد: «باخبر باشيد كه كسي شما را نربايد به فلسفه و مكر باطل» و نيز ترتوليان از مسيحيان صدر اول (160-220 ميلادي) مي‌پرسيد كه «آتن را با اورشليم چه كار؟» و منظور وي از آتن، فلسفه و از اورشليم، كليساي مسيحي بود. به ويژه، موضوع رابطه ميان دين (الهيات) و عقل (فلسفه)، زماني به اوج رسيد كه امپراتوران روم به مسيحيت گرويده و بناي مخالفت را با حوزه‌هاي فكري آغاز كردند و «ژوستي نين» امپراتور روم شرقي، در سال 529 ميلادي دستور تعطيلي دانشگاه‌ها و بستن مدارس آتن و اسكندريه را صادر كرد. از اين پس جنگ و گريز ميان محدثان و فيلسوفان شروع شد، تا اين كه فيلون اسكندراني، تلاش‌هايي را در جهت توجيه فلسفه يهودي و نيز آباي كليساي مسيحيت، تلاش‌هايي را در جهت تطبيق مذهب مسيحيت با آموزه‌هاي عقلاني در پيش گرفتند. پس از دوره رنسانس (انقلاب علمي)، مكاتب جديد و فلسفه‌هاي مضاف ـ‌به ويژه فلسفه مبتني بر اصالت علم و تجربه‌ـ پاي به ميدان نهاد كه هركدام مدعي عدم توفيق ميان آموزه‌هاي ديني و علمي بودند و مباحث معرفت‌شناختي در باب حدود و گستره معرفت عقل در مورد آموزه‌هاي وحياني پا به عرصه وجود گذاشت.

هم‌چنين در عصر حاضر نگرش‌هاي غالب فلسفه معاصر در غرب؛ هم‌چون اگزيستانسياليسم، پوزيتيويسم، تحليل زباني، نئوتوميسم و جريان‌هاي نوين در كلام و الهيات، نظير نئوارتودكس و ليبراليسم، كه هريك ديدگاه خاص و نگرش ويژه درباره نحوه ارتباط عقل و دين و گستره معرفت آموزه‌هاي ديني دارند، پديد آمده است كه ذكر تفصيلي آنها مجال ديگري را مي‌طلبد.

در جهان اسلامي هرچند اين نزاع آن چنان كه در مسيحيت بروز كرد، پديدار نشد، ولي به صورت كامل نيز از آن دور نماند و در قالب ديگري خود را به نمايش گذارد. دين اسلام از همان آغاز، به دو منبع ارزشمند، نگاه ويژه و بي‌بديل داشت. در اسلام عقل و شرع به همان عنوان دو منبع معرفتي گران‌سنگ و هدايت‌گر به شمار آمد و در آموزه‌هاي آن تعقل و تعبد به صورت همگون و همسان نقش بازي كرد. اين همساني به گونه‌اي بود كه سرپيچي از هريك، با افتادن در وادي سقوط مساوي دانسته شد. اما پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام(ص) و با تحولاتي كه پس از آن به وجود آمد، مسلمانان در استفاده از ابزار عقلي يك‌دست نماندند. خردباوران، در جست‌وجوي توجيه و تاويل عقلاني گزاره‌هاي ديني برآمدند و تا آن جا كه مجال يافتند باورهاي ديني را در قالب‌هاي فلسفي خاص گنجانيدند.

در مقابل، نص‌گرايان و ايمان‌مداران عقل را نامحرم شمرده، سرسختانه از ورود آن به حريم امن ديانت، جلوگيري و به پيراستن دامان دين از آلودگي‌هاي آموزه‌هاي عقلي و فلسفي تلاش كردند. در قرن دوم هجري گروهي به نام اهل حديث به طور كلي با ورود مباحث عقلي در مسائل ديني و الهي مخالف بودند. آنان كلام مدرسي و فلسفه را ايمان‌آفرين ندانسته و پاي استدلاليان را چوبين يافتند. هم‌چنين معتقد بودند ماهيت ايمان با مباحث فلسفي قابل دست‌رسي نيست؛ ايمان نوعي نور روشن‌گري است كه خداوند خود بايد آن را به قلوب بندگانش اعطا كند. در برابر آنان، معتزله قرار داشتند كه همه چيز را از منظر عقلي مي‌جستند. از اين‌رو، در ميان مسلمانان روي اين موضوع چند دستگي‌ها پديد آمد كه به صورت تفصيلي در اين كتاب بيان شده است.

ابزارهاي متعددي در شكل‌گيري شناخت آدمي نقش دارند: حس، عقل، وحي و شهود. در باب ميزان اعتبار، تاثير و گستره معرفت‌بخشي عقل در مورد دين مباحث فراواني مطرح و نظرهاي متفاوتي ابراز شده است. برخي، ميزان معرفت‌بخشي آن را در معرفت دين و باورهاي ديني يك‌سره انكار مي‌كنند و برخي نيز آن را به صورت كامل مي‌پذيرند.

نوشتار حاضر در پي آن است تا نحوه ارتباط عقل و دين را از نگاه دو دانشمند مسيحي و مسلمان، كه هردو نگرش ايمان‌گرايي داشته و در زندگي فيلسوفانه‌شان، موضع انتقادي به تفكر فلسفي و انتزاعي داشته‌اند، بررسي كند و وجوه اختلاف و اشتراك ديدگاه‌هاي معرفتي يك مسلمان اشعري را با يك متكلم ايمان‌گراي مسيحي به نمايش بگذارد و نشان دهد ديدگاه‌هاي دو متفكري كه هردو دنبال حقيقت و يقين‌اند تا چه اندازه از مشابهت‌هاي فراوان برخوردارند. با اين كه يكي به فاصله زماني 757 سال پس از ديگري مي‌زيسته است و به رغم اين كه يكي در شرق عالم به سر مي‌برده است و آن ديگري در غرب عالم و با وجود اين كه آن يكي مسلمان بوده است و اين ديگري مسيحي؛ ولي هيچ‌يك از اين مسائل بر مشابهت‌ها و ساحت‌هاي نزديك موجود در آنها سايه نيفكنده است.

ضرورت و اهميت اين مقايسه
امروزه در عرصه پژوهش، تحقيق مقايسه‌اي از اهميت فراواني برخوردار است، به ويژه اين كه پژوهش‌هاي مقايسه‌اي از اين دست، از آن‌رو مهم است كه ضمن به دست دادن وجوه اشتراك و اختلاف و نيز نقاط قوت و ضعف انديشمندان مورد پژوهش، بسترهاي هفمكري و هم‌انديشي را ميان پيروان اديان و مذاهب فراهم مي‌سازد.

خود اين امر در راستاي تامين هدف بزرگ‌تري است كه همانا ارزيابي تطبيقي آراي كلامي مسيحيت با آراي كلامي اسلام اشعري است. پس كاوش در ديدگاه آنان، در حقيقت كاوش در ديدگاه دو مكتب مسيحيت و اسلام اشعري خواهد بود. به ويژه آن كه هم غزالي فيلسوف است و هم كي‌ير كگور؛ هم غزالي متكلم است و هم كي‌ير كگور؛ هم غزالي روحاني و دين‌شناس است و هم كي‌ير كگور؛ هم غزالي مفسر است و هم كي‌ير كگور؛ غزالي وارث سنت اسلامي است و كي‌ير كگور وارث سنت مسيحي؛ غزالي با فارابي و بوعلي روبه‌رو بوده است و كگور با دكارت، كانت، هگل و...

البته توجه به اين نكته در باب غزالي مهم به نظر مي‌رسد كه زندگي غزالي، عرصه تاخت و تاز دوره‌هاي مختلف فكري بوده و بخشي از زندگي او به آموختن دانش كلام سپري شده است؛ به گونه‌اي كه او از متكلمان به نام مكتب اشعري به شمار آمده است. بخش ديگري از زندگي او به فقه و فقاهت گذشته و در آخر عمر نيز با چشم‌پوشي از همه دانش‌هاي پيشين، به عرفان و تصوف روي آورده است. آن چه اين نوشتار بيشتر بدان توجه دارد، بخش آخر و دوره تصوف زندگي اوست كه اين بخش از دوره زندگي وي، هدف مقايسه با كي‌ير كگور مي‌باشد.

چاپ نخست کتاب «نقش عقل در معرفت ديني از ديدگاه محمد غزالي و كگور» در شمارگان 1200 نسخه، 312 صفحه و بهاي 68000 ريال راهي بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط