خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، هرودوت، تاريخنگار نامدار يوناني، پيرامون سالهاي 480 تا 490 پيش از ميلاد، در شهر «هاليكارناسوس» در جنوب غربي آناتولي بهدنيا آمد و ميان سالهاي 425 تا 430 چشم از جهان فرو بست. نژاد او به «دوريسيها»، يكي از آخرين تيرههايي كه بر سرزمين اصلي يونان دست يافتند، ميرسيد. او بعدها براي نگارش تاريخش دست به سفرهاي طولاني زد.
به نظر ميرسد او نخستين جهانگرد غربي است كه خاورميانه امروزي را از نزديك ديد. تحقيقات هرودوت شامل تاريخ سرزمينهايي بود كه بدانها سفر ميكرد، اما هدف اصلياش روايت جنگهايي بود كه از زمان تشكيل امپراتوري ايران تا زمان خشايارشا بين ايران و يونان واقع شده بود. كتاب هرودوت، كه به «تواريخ» مشهور است، منبعي مهم براي شناخت رويدادهاي روزگار باستان و به ويژه تاريخ مادها و هخامنشيان بهشمار ميرود اما همواره در درستي و حقيقتجويي تاريخنگاري هرودوت گمانههايي وجود دارد و بسياري از نويسندگان پيشين و پژوهندگان امروز او را متهم به افسانهپردازي، زيادهگويي و جانبداري در نگارش تاريخ ميكنند.
بهرام روشنضمير، پژوهشگر تاريخ ايران باستان درباره دوره پر فراز و نشيب هخامنشيان و بر اساس ديدگاه محققان و پژوهشگران تاريخي به ايبنا گفت: برخي از محققان، تاريخ هخامنشيان را به دو دوره تقسيم ميكنند و چنين ميگويند كه شاهان هخامنشي از آغاز تا كشته شدن خشايارشا، مردان قدرتمندي بودند، اما پس از آن دچار ركود و سستي شدند و با شكست از اسكندر از بين رفتند.
وي افزود: بر اين اساس تاريخ هخامنشيان به دو دوره بخشبندي شده است، دوره نخست از 550 پيش از ميلاد تا 465 پيش از ميلاد و دوره دوم از 465 تا 330 پيش از ميلاد. اما نميتوان به درستي دريافت كه اين تقسيمبندي از كجا ريشه گرفته است و چرا بايد براي دولت هخامنشي دو دوره در نظر گرفت؟
وي همچنين يادآور شد: در سال 465 پيش از ميلاد هم اتفاق عجيب و غريبي، چه از نظر سياسي و چه از نظر ديني و فرهنگي، نميافتد كه بخواهيم سالهاي پس از آن را از دوره نخست جدا كنيم. جز آن كه در سال 404 پيش از ميلاد، مصر از ايران جدا شد اما در 585 پيش از ميلاد باز جزيي از قلمرو دولت هخامنشي بهشمار آمد. اين نيز رويداد مهم و درخور اعتنايي نيست كه سبب جدايي دو دوره حكومت هخامنشيان شود.
روشنضمير يادآور شد: با پيدا شدن دانش باستانشناسي، ديدگاه محققان درباره مركز گرايي هخامنشيان، به كلي دگرگون شد و آنها دريافتند كه دولت هخامنشي نه تنها مركزگرا نبود، بلكه گرايش بسياري به گريز از مركز داشت و آن گونه نبود كه قلمرو خود را كه از سند تا مديترانه امتداد داشت، قدم به قدم تحت كنترل داشته باشد. البته محققان غربي اين دوري از مركزيت را نشانه ضعف و سستي هخامنشيان گرفته و گفتهاند كه آنان تاثيري بر فرهنگ و هنر روزگار خود نداشتند.
اين پژوهشگر تاريخ ايران باستان در ادامه سخنانش گفت: «پير بريان» چنين برداشتي از مرگز گريزي هخامنشيان را نادرست ميداند و ميگويد كساني كه چنين فهمي از دولت هخامنشي دارند، نميتوانند ويژگيهاي فرهنگ ايراني و غير ايراني را در روزگار هخامنشيان بازشناسند و هر اثري را كه در بيرون از ايران مييابند، بدون بررسي، آن را به غير ايرانيان نسبت ميدهند. در حالي كه به راستي نميتوان مرز ميان يك اثر ايراني و غير ايراني را شناسايي كرد.
وي افزود: «هلن سانسيسي»، محقق هخامنشيشناس هلندي، در مقالهاي كه در «تاريخ هخامنشيان» آمده است، مينويسد كه آنچه ما انحطاط هخامنشيان ميناميم و همان را سبب جدايي بخش نخست از بخش دوم ميگيريم، انحطاط هخامنشيان نيست، بلكه انحطاط منابع تاريخي است.
او مينويسد كه همزمان با روي كار آمدن اردشير اول، هرودوت نيز كتاب تاريخ خود را به پايان ميرساند. از اين به بعد محققان با تاريخهايي سر و كار دارند كه نه تنها به اندازه تاريخ هرودوت ارزش ندارند، بلكه هم از ديد كيفي و هم از ديد كمي، آثار ضعيفي به شمار ميروند و مسايل ايران را به حاشيه ميبرند.
وي افزود: در اين دوره دوم، مورخاني چون «گزنفون»، «توسيديد» و «كتزياس» تاريخهاي خود را مينويسند و بيشتر به جنگهاي داخلي يونان توجه ميكنند تا حوادث امپراتوري هخامنشي. بدين سبب ما از دوره مهم اردشير يكم تا اردشير سوم هخامنشي، آگاهيهاي گستردهاي نداريم.
اين پژوهشگر تاريخ و فرهنگ ايران باستان گفت: «توسيدد» كتابي به نام «جنگهاي پلوپونزي» نوشته است كه ارتباطي به ايران ندارد. «گزنفون» نيز سه كتاب دارد، كتاب اول او به نام «آناباسيس» گزارشي از سفر جنگي يونانيان به ايران است و او به ويژگيهاي يونانيان توجه ميكند. كتاب ديگرش «كوروش نامه» نيز درباره روزگار خود او نيست و مربوط به زندگي كوروش بزرگ است. كتاب سوم هم كه «هلنيكا» نام دارد و درباره ايران نيست.
وي افزود: كتابي به نام «پرسيكا (پارسنامه)» نيز از كتزياس دانستهاند كه هر چند از بين رفته، اما بخشهايي از آن در آثار ديگران بازگو شده است. اين كتاب، اثري بسيار ضعيف است و كتزياس به جاي توجه به مسايل سياسي روزگارش، به دعواهاي خانوادگي شاهان هخامنشي پرداخته است. در واقع او كشمكشهاي درباري را با تاريخنويسي اشتباه گرفته است.
روشنضمير يادآور شد: اين هم كه كتزياس ادعا ميكند كه با درباريان هخامنشي دوستي داشته و از اسرار باخبر بوده و به بايگانيهاي دولتي دسترسي داشته است، معلوم نيست چقدر حقيقت داشته باشد. به هر حال «سانسيسي» اعتقاد دارد كه همه اينها را بايد نشانه انحطاط منابع تاريخي دوره دوم هخامنشيان دانست، نه انحطاط دولت آنان.
دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۹:۴۹
نظر شما