محمد رضا اسدي، مدير گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي، معتقد است فلاسفه مسلمان با وجودی که اعتقاد داشتند فلسفه نباید هيچ خط قرمزی داشته باشد، اما در عمل به دلیل دغدغه هماهنگی با معارف دینی، در فضاهای غیردینی کمتر تعمق کردند و باب نقد و برخی عرصههای فکری را به روی خود بستند.-
وی درباره جایگاه و کارکرد نقد در فلسفه اسلامی و در مقایسه با فلسفه غرب گفت: طرح این بحث و بررسی آن، یک پیشفرض دارد و آن، برخورداری فلسفه اسلامی و غرب از هویتی یکپارچه است. این پیشفرض درباره فلسفه اسلامی صحیح است اما برای نظامهای فلسفی مغربزمین نمیتوان هویتی یکپارچه در نظر گرفت. از همین رو، جایگاه نقد در فلسفه غرب همواره بكسان نبوده است و بنابراين، نمیتوان حکمی کلی درباره آن صادر کرد.
نويسنده كتاب «درآمدي بر شناخت گستره شريعت» ادامه داد: فلاسفه مسلمان از چهرههای برجسته کلاسیک مانند فارابی، ابنسینا و ملاصدرا گرفته تا اندیشمندان معاصر، تلویحا یا تصریحا بنا داشتند فلسفهای را تنظیم کنند که در تعارض با معارف دینی نباشد. شاید یکی از دلایل یکپارچگی هویت فلسفه اسلامی، نسبت آن با دین باشد، چرا که تقریبا همه فلاسفه برجسته مسلمان کوشیدند طرحی را در فلسفه دراندازند که در تناقض با معارف دینی قرار نگيرد.
وی به تفاوت نظامهای فلسفی اسلامی با یکدیگر اشاره کرد و گفت: این نظامها با وجود تفاوتهایی با یکدیگر دارند، به دلیل موضعگیری مشترک نسبت به دین، زیر یک چتر قرار میگیرند. البته لازم به ذکر است با وجود تلاش فلاسفه برای در تعارض نبودن فلسفهشان با دین، متکلمان اسلامی نقدهای فراوانی را به آنها وارد کردند، مانند غزالی که معتقد است فلسفه اسلامی در بیست و سه مساله، نظریات کفرآمیزی دارد و ابنسینا را تکفیر کرد. متکلمان، معتقد به تطابق فلسفه اسلامی با دین نبودند.
اسدي نکاتی را که به آنها اشاره کرد، مقدمهای برای اظهارنظر درباره جایگاه نقد در فلسفه اسلامی دانست و گفت: با توجه به هویت یکپارچه فلسفه اسلامی، باید جایگاه نقد در آن را بررسی کرد. این فلسفه از آن جهت که کوشید در تعارض با دین نباشد، مجموعهاي از مبانی را اتخاذ کرد که با این هدف هماهنگ باشند. البته نه به این معنا که فلسفه اسلامی باب نقد و بحث را به روی خودش بسته باشد اما به طور طبیعی فیلسوفان ما تنها در فضاهای هماهنگ با دین تفکر میکردند.
نويسنده كتاب «دانايي و معضل دينداري» ادامه داد: آنان با وجودی که معتقد بودند فلسفه نباید خط قرمزی در عرصه اندیشیدن داشته باشد اما در عمل به دلیل دغدغه هماهنگی با معارف دینی، در فضاهای غیردینی کمتر تعمق کردند و باب نقد و برخی عرصههای فکری را به روی خودشان بستند. در این باره میتوان از فلاسفه مسلمان انتقاد کرد اما با این وجود، فلسفه اسلامی خالي از بحثهای انتقادی نيست.
اسدی «شبهه ابن کمونه» را مهمترین دستمایه نقدهای فلسفی در جهان اسلام دانست و گفت: فلاسفه با طرح این مساله، بدترین حالتها را در مبانی فسلفی خود مطرح میکردند و به نقد و تحلیل آن میپرداختند. در شبهه ابن کمونه بررسی میشود که اگر چند خدا وجود داشته باشد، چه اشکالی به وجود میآید. فلاسفه با طرح این شبهه، با استفاده از مبانی فلسفی خود، آن را رد میکنند. همانطور که میبنیم، اين شبهه بسیار الحادی است اما فلاسفه اسلامی آن را وارد فلسفه خود کرده، با استفاده از مبانی فکریشان آن را رد کردند.
وی با متفاوت دانستن هویت فلسفه غرب در دورههای مختلف گفت: جایگاه و کارکرد نقد در هر یک از دورههای این سنت فلسفی متفاوت است. این سنت در سه دوره یونان باستان، قرون وسطی و دوره جدید در نظر گرفته میشود. به طور بسیار خلاصه میتوان این گونه توضیح داد که در دوره یونان باستان شاهد بالندگی نوعی فلسفه غیردینی و نه ضددینی بوديم. در قرون وسطی، فلسفه دینی و در دوره جدید فلسفه غیردینی و ضددینی پا گرفت. حال باید ديد درباره جایگاه نقد در فلسفه غربی با این هویات مختلف چه میتوان گفت.
اسدي ادامه داد: نقد در فلسفه یونان باستان کارکرد مثبتی داشت و فلاسفه بدون خطوط قرمز، افکار یکدیگر را نقد میکردند. فلاسفه قرون وسطی، دغدغه هماهنگی با معارف دینی داشتند و از همین رو، نقد فلسفي محدود شد اما در فلسفه غرب دوره جدید، هیچ حد توقفی برای نقد وجود نداشت. از این جهت، میتوان میان فلسفه قرون وسطی و دوره جدید شباهتهایی دید. فیلسوفان غربی دوره جدید به هر حوزهای سرک کشیدند و هر موضوعی را نقد کردند. البته قابل ذکر است که نقد، به یک روش برای فلاسفه جدید غرب تبدیل شد، روشي كه فلسفه يونان باستان آن را به كار نبستند. فلاسفه جديد غرب از نقد به عنوان مبنايي براي شناسايي استفاده كردند اما در يونان باستان، نقد متديك، مبناي تفكر نبود.
وي اين تفاوت را براي فلسفه اسلامي و غربي دوره جديد نيز صادق دانست و گفت: در فلسفه اسلامي، برخلاف همتاي غربي آن، نقد متديك به عنوان يك روش نداريم. نقدهاي فراواني در فلسفه اسلامي در قالب تعليقهنويسي و تحشيهنوسي نوشته شدهاند اما اين نقدها به عنوان يك روش اصولي مورد ملاحظه قرار نگرفتند. اين در حالي است كه در غرب، فلسفه پس از كانت با نقد دستگاه فاهمه، به بررسي توان بشر در فهم مسايل متافيزيكي پرداخت.
اسدي در جمعبندي گفتههايش عنوان كرد: در فلسفه اسلامي و همچنين در تمامي دورههاي فسلفه غرب، نقد همواره از جايگاه ويژه و معتبري برخوردار بوده است، تنها با اين تفاوت كه گاهي دچار فراز و فرودهايي شد.
نظر شما