پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
قرارگاه‌های ناخوشی

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

حیاط
آب را باز کردم به روی‌اش
و خندیدن را به صورتش پاشیدم.
قاه‌قاهی از میان درختان پرید و هل هل میزد
روی سینه‌ی مادر
خرما می‌خواستم
می‌خواستم رگم را بزند
می‌خواستم بی رگ باشم.
ـ دیگر چه می‌خواهی بعد مستی ابرها؟
دلتنگی‌ حرفی نمی‌زند
پای اش را می‌گذارد بین در
از پوست درختان گرفته
از صمغ تو در ریشه‌های ابر
آنقدر از ابر گرفته گریه‌های مادر زاد
که خندیدن می‌ریخت قطره
قطره
از صورتت.
می‌خواستم رگم را بزنم
می‌خواستم
بی‌ رگ
با...

صفحات 56 و 57/ قرارگاه‌های ناخوشی/ مازیار نیستانی/ موسسه انتشاراتی بوتیمار/ چاپ اول/ سال 1391/ 72 صفحه/ 2700 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها