در فوریه سال 2013 وقتی ناشر ژاپنی آثار وی از چاپ آخرین رمانش خبر داد، پیشفروش آن در سایت آمازون ژاپن رکورد بیسابقهای ثبت کرد که در روزهای اول به300هزار نسخه رسید.
عصر روز عرضه رمان، جلوی کتابفروشیهای توکیو صفهای بلندی تشکیلشده بود و یک هفته بعد از انتشار رمان موراکاموی به چاپ هشتم و فروش یکمیلیون نسخه رسید. مشابه این استقبال تنها برای تعداد معدودی کتاب مثل مجموعه هری پاتر اتفاق افتاده است.
درروی جلد آخرین کتاب موراکامی، تنها از نام خانوادگی خود استفاده کرده است، چرا که واضح است که وی به یک برند جهانی تبدیلشده است و نام خانوادگیاش تنها روی جلد برای فروش بالای کتاب کافی است.
ولی هنوز هم یک سؤال در مورد موراکامی و آثارش باقی مانده و آن این است که آیا محبوبیت بالای موراکامی در سراسر جهان تأثیری روی نوشتن او گذاشته است؟ آیا داستانهایی که این اواخر از موراکامی شنیده میشود اختراعی جدید محسوب میشود یا اینکه تنها شهرت موراکامی باعث فروش این کتابها میشود؟
البته نگاه به کتاب آخر با عنوان «سالهای زیارت رفتن تسوکوروتازاکی بی رنگ(رنگ پریده)» به بعضی از این سؤالات جواب میدهد و بعضی را هم بدون جواب رها میکند.
درواقع موراکامی دو نوع رمان مینویسد که یک نوع حماسی و شخصیت محور است که در رمانهای چوب نروژی، جنوب مرز، غرب خورشید دیده میشود. نوع دیگر رمانهای موراکامی بیشتر از اولی جاهطلبانه و آرمانگرایانه است که معمولاً با عناصر ماورایی آمیخته میشود که رمانهای تعقیب گوسفند وحشی(1989)، سرزمین عجایب و پایان جهان (1991)، سرگذشت پرنده کوکی (1997) از این دست هستند.
در رمانهای اخیرش نیز سبک جدیدی مشاهده میشود که نوعی ترکیب رئالیسم و استفاده از عناصر جادویی و علمی تخیلی و حتی افسانههای ژاپنی است که بهخوبی در رمان سهجلدی 1Q84 مشهود است.
در این داستانها معلوم نیست نویسنده چه میخواهد بگوید؟ ازیکطرف دنیای واقعی را مجسم میکند و از طرف دیگر از عناصر ماورایی استفاده میکند که کمتر به داستان ارتباط پیدا میکند.
سوکورو رنگپریده شاید در دسته اول جای گیرد و بهگونهای واکنشی اضافههای رمان 1Q84 باشد که بیشتر روی شخصیت خود موراکاموی تأکید میکند و در حقیقت داستان خودش را میگوید.
در این کتاب داستان مرد جوان و تنهای ژاپنی گفته میشود که زندگیاش تحت تأثیر حادثهای قرارگرفته است. در نگاه اول این داستان نتیجه انزوای نویسنده از دوستان خود در سالهای اخیر است که البته مثل کارهای گذشته موراکامی فراوان از تشبیه و استعاره استفاده میشود.
قهرمان داستان یعنی تسوکورو در گروهی از دوستانش قرار دارد که برای هرکدام رنگی مثال میزند که در بین آنها خودش را بیگانه ،مایوس و رنگ پریده و کسل خطاب میکند.
بعضی وقتها به خودکشی فکر میکند ولی حتی انرژی این کار را هم ندارد. بهجای آن مثل یک ایستگاه متروک ترجیح میدهد دور از مردم زندگی کند و با اطرافیان روابط محدودی داشته باشد.
تا اینکه «سارا کیموتو» را ملاقات میکند. رمان آخر موراکامی همانگونه که عنوانش میگوید بدون هرگونه تمثیلهای دراماتیک روی زندگی واقعی و معمولی هرکسی در اطراف تأکید میکند و میتوان آن را سبک خاص خود موراکامی دانست.
سبکی که بخشی از آن ازموسیقی الهام میگیرد و بخش دیگرش مربوط به تجربههای شخصی نویسنده از واقعیتها و حوادث اطرافش است.
شخصیتهای داستانهای موراکامی بهخصوص در آخرین رمانش همانطور که آرمانهایی ماورایی دارند با همان شدت و حدت به زندگی معمولی مشغول هستند و این همان سبک موراکامی است که شبیه زندگی است و شاید چیزی فراتر از آن...
نظر شما