پسربچه 12 ساله بهنام «جهان» در تولد فیل سفیدی بهنام چوتا/ کوچک کمک میکند و به وی غذا میدهد و او را بزرگ میکند. «جهان» با ناپدری بیرحمی زندگی میکند و برای مادرمرده خود غصه میخورد. او به این نتیجه میرسد که گرمای وجود یک حیوان میتواند بهتر از وجود یک انسان باشد!
هر چه جلوتر میرویم، داستان پیچیدهتر میشود. دستور داده میشود تا فیل به عنوان هدیه به قصر سلطان در ترکیه ارسال شود و به عنوان مسافر قاچاق از گوآ به ترکیه میرود. خواهر جهان نصیحت مادر را یادآورمی شود که «نه به کسی آسیب برسان و نه اجازه بده به تو آسیب رسانده شود» و البته درد چه فیزیکی و چه روحی فراگیر است.
بخت به وی رو کرده و «جهان» عاشق دختر سلطان میشود و همزمان به عنوان شاگرد معمار سلطان به خدمت گرفته میشود. جهان میآموزد که چگونه خرابهای را بازسازی کند و همزمان به خودسازی روی میآورد تا همچون هنر معماری به تعادل و هماهنگی برسد.
شفق در داستان خود میخواهد ثابت کند که خراب کردن یک پل خیلی سادهتر از ساختن آن است و این کار را به «جهان» محول میکند که این تئوری را در طول داستان ثابت کند.
«جهان» کشف میکند که مهارت برای خلق صبر و حوصله میطلبد و البته برای تخریب نیازی به زمان نیست و در یک آن، میتوان جهانی را ویران کرد. شفق با تکیه بر استعاره «پلسازی» به اختلاف فرهنگی و طبقات اجتماعی در طول داستان میپردازد و آموزندگی متن خود را برای خواننده بالا میبرد. به نوشته شفق، عشق میتواند جهانی نو بسازد و البته عجله و حسادت نیز باعث نابودی میشود.
این کتاب در صفحه توسط انتشارات پنگوئن منتشرشده است.{لینک}
نظر شما