در همایش «دمی زندگی برای زندگی» مطرح شد
کتاب نیوتن دنیا را تا زمان اینشتین قبضه کرد/ عقلانیت سینایی و صدرایی مانع پیدایش طالبانیسم یا داعش در ایران است
کریم مجتهدی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در همایش «دمی زندگی برای زندگی» گفت: «فیزیک نیوتن و کتاب او با نام «اصول ریاضی فلسفه طبیعت و نظام آن» دنیا را تا زمان اینشتین قبضه کرد. بعدها که کانت ظهور کرد، نقادی عقل او در واقع فلسفه فیزیک نیوتن شد.» عبدالکریمی نیز در این همایش بیان کرد که یکی از دلایل عدم حضور طالبانیسم در ایران این است که هنوز عقلانیت ابن سینایی و صدرایی در حافظه تاریخی و در افق فکری و فرهنگی ما، با شدت و ضعفهای گوناگون حضور دارند.
مجتهدی در ابتدای این مراسم با بیان اینکه 30 سال به جلسه شما دیر رسیدهام، گفت: شما باید 30 سال پیش مرا به این جلسه دعوت میکردید. من بین فلسفه و سخنوری کاملاً تفاوت قائلم. خطابه و جدل برای اسقاط حق خصم است در صورتی که در فلسفه فقط شما سوال را طرح میکنید.
وی ادامه داد: فلسفه علم نیست بلکه تامل درباره علم است و به تعبیر فردوسی سخن هر چه باشد به ژرفا ببین. آنجا که ذهن ما سعی میکند مساله را به ژرفا ببیند همانجا میشود گفت فلسفه شروع میشود، آنجایی که ذهن هر انسانی میخواهد عمیقتر ببیند آنجا فلسفه است.
وی افزود: اینشتین آنجا که میخواهد عمق نسبیت را بفهمد و بیندیشد، آنجا فیلسوف است. اگر به طور ساده بگویم سه علم وجود دارد، باید بگویم علوم انسانی، طبیعیات و ریاضیات که در هر سه فلسفه وجود دارد.
این چهره ماندگار فلسفه با اشاره به اینکه فیلسوف یعنی دوستدار حکمت، یادآور شد: شما لحظهای که واقعا حقیقتجویی میکنید در آن لحظه سخن فلسفی میگویید. ما در زندگیمان وظایفی داریم حتی اگر نخواهیم آنها را انجام دهیم، همه ما نسبت به دیگری وظایفی داریم، این وظایف را یا انجام میدهیم یا نمیدهیم، اما یک وظیفه نسبت به خودمان داریم و آن دانشی است که باید بیاموزیم که چگونه بیندیشیم. این وظیفه ماست.
به گفته مجتهدی، ما بدین صورت راحت در جهان رها نشدهایم بلکه نسبت به خودمان وظیفه داریم؛ در صورتی که زندگی وظیفه نیست بلکه یک رحمت الهی است. دانشی که باید بیاموزیم، این وظیفه ماست. آن موجود زنده که زندگی میکند بدون آن که بداند چرا زنده است، آن موجود زنده باید نسبت به خودش شناخت پیدا کند. زندگی داده میشود، اما بیداری داده نشده است.
این استاد فلسفه با تاکید بر این که بیداری مسئولیتهایی برای انسان به همراه دارد، افزود: هر چه بیشتر بخواهید بیدار شوید، شعفی که پیدا میکنید، روی بقیه روحیات شما تاثیر میگذارد. بنابراین عطش بیداری را در خودتان بیدار کنید، هر چند که مدرک، زندگی، پول و ... هم میخواهیم، اما این موهبتی است که لیاقت دریافت آن را خودمان باید کشف کنیم.
وی ادامه داد: این دانشجویی و حقیقتجویی مشکلاتی دارد و با موانعی روبهروست. فرانسیس بیکن از موانع علمآموزی و دانشجویی به نام بتها نام میبرد که قابل تأمل است. این موانع بسیارند و گریبانگیر همه ما هستند.
به گفته مجتهدی، یکی از موانع حقیقتجویی «پیشداوری» است. گفته میشود علم بدون عمل ارزش ندارد. اگر منظور از این سخن آن باشد که نظر ارزش ندارد، این بهشدت اشتباه است زیرا عمل زمانی ارزش دارد که مشروط بر نظر باشد. آیا میشود بدون اینکه فکر کنیم، عمل کنیم؟
این استاد دانشگاه تاکید کرد: فلسفه شما را به گونهای میسازد که کارهای روزانهتان را صحیح انجام دهید. فلسفه، تعلیم و تربیت است و آنجایی که فلسفه به درد میخورد، در حوزه آموزش است.
مجتهدی با اشاره به اینکه رابطه بین تخصص و تعهد یکی دیگر از پیشداوریهایی است که ما داریم و بیکن نیز به آن پرداخته گفت: گفته شده، تعهد در اولویت است. اگر منظور این است که تعهد باشد و تخصص نباشد، من با آن مخالفم، اما یک متخصص می تواند متعهد هم باشد. تعهد بدون تخصص بیمعناست. من ترجیح دادم در این جلسه موضوع صحبتم فلسفه و پژوهش باشد. فیلسوف و دانشجو، حب حکمت دارند.
وی با بیان اینکه پژوهش ارتباط فلسفه را با خود فلسفه و با علم و روش آن بیان میکند، اظهار کرد: آنجایی که ما باید روشمند باشیم در پژوهشمان است، بدون پژوهش، علم معنا ندارد. رابطه پژوهش و روش را که در نظر بگیریم، به قرن 17 و 18 برمیگردد. به کارهای فلاسفه این دوره ــ یعنی عصر جدید ــ که نگاه میکنیم همه در جستوجوی یک روش هستند. برخی میخواهند بگویند که چگونه و با چه روشی طبیعت را مطالعه کنیم تا آن را بهتر بشناسیم؛ به فرض مثال، فرانسیس بیکن روش تجربی را مد نظر قرار داده است.
مجتهدی گفت: غرب خودش را از همین نسخهها و روشها ساخته و در شکلگیری علوم تجربی دخیل بوده است. روش درست به کار بردن عقل نظر دکارت است. برای دکارت کسی که عقلش را درست به کار میبرد، این نیست که منطق صوری ارسطویی را به کار میگیرد. دکارت میگوید: «آن روش درست عقلانی، روش برهان ریاضی است. کل این عالم طبیعت، بر اساس امتداد و حرکت است، جهان ممتد است، جوهر این جهان، حرکت است.» این یک شگرد و برنامهریزی است.
وی ادامه داد: اگر من این جمله را بگویم یعنی ذات این جهان را هندسی کردهام و بعد، هندسه تحلیلی را بنیان میگذارم. دکارت در بعدی دیگر از سخنش میگوید: حرکت یعنی مکانیک؛ میخواهی جهان را درست بشناسی، باید هندسه و مکانیک را بشناسی. من در اینجا با دکارت موافق نیستم، چراکه جهان فقط ممتد نیست.
مجتهدی افزود: در اواخر قرن 17 و اوایل قرن 18 نیوتن وارد میدان میشود و فیزیک نیوتن همان طور که اسم اصلی کتاب او دنیا را تا زمان اینشتین قبضه کرد، «اصول ریاضی فلسفه طبیعت و نظام آن» است. این اصول ریاضی حضور دکارت را نشان میدهد با اینکه نمیتواند دکارت را قبول داشته باشد.
وی یادآور شد: بعدها که کانت ظهور کرد، کتاب نقادی عقل او در واقع فلسفه فیزیک نیوتن شد. اینشتین مشکلات فیزیک نیوتن را از کانت فهمید. بنابراین فلاسفه بزرگ توانستند بسیار موثر باشند.
به گفته این عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، فلسفه ناتمام است و علم هم ناتمام است، بنابراین باید آن را ادامه داد و به همین دلیل است که بشر زنده است.
اندیشههای اندیشمندان ما لای کتابها محصور نماندهاند
بیژن عبدالکریمی در بخش دیگری از این همایش، سخنرانی خود را با موضوع «چرا فلسفه؟» آغاز کرد و گفت: هر تعریفی از فلسفه و تفکر خود نوعی فلسفه است. در سیاق بحث کنونی من که میگویم «فلسفه» مرادم تفکر کلی درباره هستی، جهان، انسان، معرفت، حقیقت و ... است.
وی ادامه داد: معنای واژه به سیاق بحث بستگی دارد. گاه میگوییم «فلسفه» و مرادمان صرفاً فلسفه یونانی و تفکر متافیزیکی، یعنی فلسفه به آن معنایی است که در یونان باستان با سقراط و افلاطون آغاز شد و تا دکارت، کانت، هگل، نیچه و تا به امروز در سنت تفکر غربی ادامه داشته است. در این سیاق باید توجه داشته باشیم فلسفه یا تفکر متافیزیکی نه یگانه نحوه تفکر بلکه تنها یک نحوه از انحای گوناگون تفکر است. فرضاً بودا، کنفوسیوس، عیسی، حافظ، مولانا، گوته و ... متفکر بودهاند اما متافیزیسین ــ یعنی اهل فلسفه در معنای یونانی کلمه ــ نبودهاند. اما گاه میگوییم فلسفه و مرادمان حب دانایی، حکمت و تفکر به طور کلی است. بنابراین در سیاق بحث کنونی من از شأن تفکر کلی ــ که فلسفه یونانی صرفاً یکی از شقوق آن است و شیوههای تفکری چون دینورزی، عرفان و هنر اصیل را نیز دربرگرفته است و در تقابل با علم جزئینگر تجربی، سیاست، فهم متعارف، ژورنالیسم، ایدئولوژی، تئولوژی و ... قرار میگیرد ــ دفاع میکنم.
وی با بیان اینکه زندگی بدون فلسفه و تفکر زندگی انسانی نیست افزود: زندگی بدون تفکر ارزش زیستن ندارد. به قول سقراط «زندگیای که برایش تأمل نشده باشد در واقع انسانی نیست»، زیستن نازیسته است، زندگیای است که تجربه نشده است.
وی ادامه داد: زندگی انسان تنها با اندیشیدن به خود این جهان، جایگاه انسان در این جهان و به خود زندگی شأن انسانی پیدا میکند. هیچ چیز در این جهان زیباتر و متعالیتر از اندیشیدن به خود هستی، اندیشدن به جهان، اندیشیدن به مقوله حقیقت، اندیشدن به امر قدسی و اندیشدن به روح انسانی نیست.
به گفته این مدرس فلسفه، فلسفه صرف، شاخهای پژوهشی یا رشتهای دانشگاهی و آکادمیک نیست؛ بلکه شرط آدمیت آدمی است. از سوی دیگر وضعیت اسفبار علوم انسانی و فلسفه در کشور نباید مبنای قضاوت قرار گیرد. ممکن است در جوامعی چون جامعه ما بسیاری از سر تصادف، بیعرضگی، ناتوانی و مفلوک بودن به حوزه علوم انسانی پرتاب شده باشند اما این نباید ملاک قضاوت ما قرار گیرد.
وی تأکید کرد: علوم انسانی، و در این میان فلسفه، و بهویژه «فلسفه محض» ــ و نه آن چه به نحوی مسخره و در تعبیری مضحکتر «فلسفه مضاف» خوانده میشود ــ حقیقتاً طعم و بوی دیگری دارد. کسانی که زیبایی، شگفتی و عظمت روح انسانی و اندیشیدن به هستی، جهان و حقیقت را با تمام وجود لمس و درک کردهاند، دیگر هیچ متعلق دیگری نمیتواند ذهن آنان را به خود جذب کند. حکمت، فلسفه، تفکر و خودآگاهی سرچشمههای اصیل و کمتر شناخته شدهای دارد. فلسفه و تفکر حاصل انکشاف افق و امکانات اصیلی از خود هستی است که بر ساحت و نحوه بودن اصیل آدمی مکشوف میشود. در هیچ نقطهای از جهان، مستقل از ساحت تفکر و جدا از پرتو تفکر، آزادی وجود ندارد.
عبدالکریمی در بخشی دیگر از سخنانش درباره رابطه فلسفه و آزادگی سخن گفت و افزود: فلسفه، نه در معنای خاصش ــ یعنی در معنای متافیزیک یونانی ــ بلکه در معنای عامش، نوعی تفکر کلی درباره جهان و نوعی خودآگاهی و چیزی از سنخ شور زندگی، معناداری، آزادگی و چیزی از سنخ عشق (اروس) است. بنابراین هیچ چیز نمیتواند هزینه و بهای آن را معین سازد و با آن برابری کند. وقتی کسی آزادگی را انتخاب میکند، باید توجه داشته باشد که این آزادگی هزینه و قیمتش سنگین است و فرد آزاده باید این هزینه و بها را بپردازد.
وی ادامه داد: برخی میپرسند فلسفه به چه دردی میخورد؟ اگر فلسفه نه، پس چه؟ اهل فلسفه و اهل تفکر در برابر این پرسش اهل مدینه که «چرا فلسفه؟ چرا تفکر؟» به نحو متقابل از آنان میپرسند: «اگر فلسفه، تفکر و خودآگاهی نه، پس چه؟» هیچ پاسخی به این پرسش اخیر، همچون قدرت، ثروت، شهرت، شهوت و ... نمیتواند پاسخی مناسب برای آن باشد. اهل فلسفه و تفکر میدانند در هیچ نقطهای از جهان، مستقل از ساحت تفکر و جدا از پرتو تفکر، آزادی وجود ندارد.
وی افزود: برای من این سؤال که «فلسفه به چه دردی میخورد؟»، درست مثل این پرسش است که «تفکر به چه دردی میخورد؟» آیا آدمی بدون تفکر میتواند از زندگی انسانی برخوردار باشد؟ به نظر من فلسفه ــ یعنی تفکر در معنای عام کلمه، یعنی تفکر در باب اصول و کلیترین و غاییترین مبادی فکری بشر ــ قوامبخش فرهنگ و تمدن و افق حیات فردی و قومی است.
این استاد فلسفه تاکید کرد: هر فرهنگ، هر سنت تاریخی و هر تمدن که بر اساس یک فرهنگ و درون یک سنت نظری تاریخی شکل گرفته و میگیرد قوامش به تفکر متفکران و فلسفه فیلسوفان و ادب و هنر هنرمندان و نه دانش تکنیسینها و علوم تجربی دانشمندانش است. نگویید «بودا، کنفوسیوس، ارسطو یا مسیح چه کردند؟» آنان قوامبخشان سنتهای تاریخی بزرگی همچون سنت تاریخی هندی، سنت تاریخی خاور دور، سنت تاریخی متافیزیکی یا سنت تاریخی عبری بودهاند و همه فهمها، تفسیرها، کنشها و رفتارهای فردی و جمعی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و ... همه و همه در چارچوب و افقی تاریخی رخ دادهاند و میدهند که فیلسوفان و متفکران قوامبخش آن بودهاند.
به گفته وی، برای مثال، در تاریخ فرهنگ و تمدن خود ما فلسفه فیلسوفانی چون ابنسینا یا ملاصدرا صرفاً پارهای حرفها و اندیشههای بیبو و بیخاصیت نبودهاند که فقط لای صفحات کتابها حضور داشته و در محافل محدود فلسفی صرفاً برای فضلفروشیهای فلسفی و نه چیزی بیش از این کاربرد یافته باشند. فارابی، ابنسینا و ملاصدرا قوامبخش عقلانیتی در فرهنگ و تمدن ما هستند که حتی امروز ما از نتایج و ثمرات آن برخورداریم.
عبدالکریمی همچنین گفت: اگر در جامعهای مثل ایران جریاناتی چون طالبانیسم یا پدیداری مثل داعش نمیتواند ظهور یابد اما در جوامعی که کمر فلسفه با حملات کسانی چون ابن تیمیه یا غزالی شکسته است، ظهور پیدا میکند، یکی از دلایل مهمش این است که هنوز عقلانیت سینایی و صدرایی در حافظه تاریخی و در افق فکری و فرهنگی ما، با شدت و ضعفهای گوناگون حضور دارند.
وی تاکید کرد: انسان همان گونه که به مسکن نیاز دارد به مأوای معنوی و فرهنگی نیز نیاز دارد. این مأوا را تفکر، چه در شکل فلسفه و چه در شکل دین، عرفان، هنر و ادبیات، شکل میدهد. انسان بدون معنا نمیتواند در این کره زندگی کند. انسانی که چرایی ندارد، به قول نیچه نمیتواند با چگونگیهایش بسازد. پرسش از معنای جهان و چراییها در حوزه فلسفه است.
نظر شما