کتاب در روزنامه اعتماد
مودیانو از زندگي جهان اشغالشده پرده برداشته
روزنامه اعتماد در صفحه فرهنگ هنر مطلبی درباره اعطاي جايزه نوبل و سخنراني موديانو منتشر کرده است. مودیانو سخنراني خود را در مراسم آكادمي نوبل اين گونه آغاز كرد: ميخواهم خيلي ساده بگويم چقدر از اينكه اينجا هستم، خوشحالم و از اينكه افتخار دريافت جايزه نوبل ادبيات را به من دادهايد، چقدر تحت تاثير قرار گرفتهام.
او افزود: فكر ميكردم دارم يكي پس از ديگري كتابهايم را در مسيري ناپيوسته در دوره موفقيتآميزي از فراموشي به نگارش درميآورم اما اغلب همان چهرهها، همان نامها، همان مكانها و همان عبارتها در كتابهاي بعدي و بعديام پيدا ميشوند. عبارتي كه پس از اعلام برنده شدن من بر سر زبانها افتاد، اشارهيي به جنگ جهاني دوم داشت: «او از زندگي جهان اشغالشده پرده برداشته است.» مثل همه آنها كه در سال ١٩٤٥ به دنيا آمدند، من هم فرزند جنگ بودم و چون در پاريس به دنيا آمدم، بچهيي بودم كه زندگيام را به پاريس اشغالشده مديون بودم. آنهايي كه در پاريس آن زمان زندگي ميكردند، دوست داشتند آن دوران را خيلي زود فراموش كنند يا فقط جزييات روزانهاش را به ياد بياورند، خاطراتي كه نمايانگر اين مطلب هستند كه هرچه باشد، زندگي روزمره خيلي هم با زندگي در زمان طبيعي متفاوت نبود. بعدها كه فرزندانشان درباره پاريس آن دوران سوال كردند، سعي كردند از پاسخ دادن طفره بروند يا اينكه سكوت ميكردند. انگار ميخواستند آن سالهاي سياه از خاطرشان پاك شود و چيزي را از ما پنهان كنند. اما ما كه با سكوت والدينمان مواجه شديم، آن را دوباره ساختيم، گويي خودمان در آن زمان زندگي كردهايم.
الگوهايي براي استعارهشناسي
روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه یادداشتی درباره استعاره منشر کرده که در آن می خوانیم: كتاب الگوهايي براي استعارهشناسي نوشته هانس بلومبرگ است كه به قول دكارت در باب استعاره و كاربرد آن اشاره ميكند. به زعم وي، مطلوب ميبود اگر در فلسفه با واژگاني سروكار ميداشتيم كه مشترك و مجاز نميداشتند؛ در اينصورت ميتوانستيم مفاهيم را به دقت منتقل كنيم. البته داوري دكارت چنين است، اگر چنين امكاني ميبود، چهبسا از گستره بزرگي از مظاهر بشريت چون ادبيات محروم ميشديم؛ از نوعي امكان رهيافت به جانب موضوعات، حتي در عرصه انديشه و شناخت نيز بازميمانديم. داوري اين دو فيلسوف كه به نوعي در يك سنت (سنت فلسفي مابعدالطبيعي) قرار دارند، جالب توجه است. بر خلاف امتناع و نفي كاربرد استعاره از جانب فلاسفه متعدد، حضور آن در آثار ايشان ديده ميشود. مثلا در آثار ملاصدرا، استعارههاي متعدد وجود دارد؛ به ويژه در طرح مباحثي كه گويا حدود، كفاف بيان مطلب مورد نظر وي را ندارند؛ از آنجمله استعاره نور در آثار وي است. در نگاهي تاريخي به فلسفه درمييابيم، مفاهيم فلسفي متاثر از عوامل دروني و بيروني دچار تطور شدهاند. جالب توجه است، ما در اينجا حتي با تطور واژگان رويارو هستيم؛ اينكه اين رويكرد چه مسائلي را در پي دارد، خود تامل بسيار ميطلبد. اين دگرگوني و تطور را از دو سوي ميتوان بررسي كرد: آنجا كه مفاهيم در حال شكلگيري هستند؛ آنجا كه در سطح فهم و اخذ و اقتباس هستند. دگرگونيها در سطح واژه، در سطح مفهوم و آنگاه كه يك مفهوم مناسباتي با يك مجموعه به هم پيوسته از مفاهيم (مفاهيمي كه يا مكمل، يا متضاد يا متناقض هستند) دارد، صورت ميگيرند. مفاهيم در پيوند با اينها، معاني مختلفي مييابند و دگرگوني در اين نسبتها باعث دگرگوني در فهم اين مفاهيم ميشود. در حوزه كاربردهاي جايگزين، استعارهها جايگزين حدود و تعاريفي ميشوند كه ديگر نيستند يا هنوز نيستند.
کتاب در روزنامه شرق
کتاب ساختن در دکان عطاری
روزنامه شرق در صفحه روزنامه فردا یادداشتی درباره موارد سرقت ادبی و هنری در طول تاریخ منتشر کرده که در آن نوشته شده است: آلکس هیلی، نویسنده مشهور قرن بیستم آمریکا که برای نوشتن رمان «ریشه ها» شهرت کسب کرد برای همین رمان نیز متهم به سرقت ادبی شد. وی درسال 1977 متهم شد بخش هایی از رمان «ریشه ها» را که یک سال پیش از آن منتشر شده بود، از رمان «آفریقایی ها» نوشته هارولد کورلندر برداشته است. هیلی در نهایت مجبور شد در یک مصالحه خارج دادگاه، مبلغ 650 هزار دلار به کورلندر بپردازد.
ناامیدی قربانیان سرقت های فرهنگی و ادبی
روزنامه شرق در صفحه روزنامه فردا یادداشتی درباره سرقت ادبی و هنری و نقش اهل فرهنگ در تثبیت مالکیت مادی و معنوی منتشر کرده که در آن آورده شده است: اینکه چرا گروهی صنفی در حوزه فکر، فرهنگ و هنر، کمتر در پی اجرا و تثبیت مالکیت مادی و معنوی تولیدات خویش اند، بحثی دراز است و پردامنه، که ربطی به قانون حمایت از حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان (1348) ندارد که قرار باشد با تغییر این قانون انتظار رفع مشکل داشت. پاسخ این چرا باید بیشتر در موضوعاتی از قبیل اقتصاد فرهنگ و هنر، ضعف تشکل های صنوف فرهنگی و هنرری، رابطه نهادهای قدرت رسانه ای (مثل صدا و سیما) یا بخش هایی از تولیدگنندگان آثار هنری و فرهنگی، و ... جست و جو شود. این نیز ناگفته نماند گاهی اوقات شاکیان فرهنگی و هنری، از بیم طول و تفصیل و پیچ و خم پرونده هایی قضایی، عطای شکایت و احقاق حق را به لقایش می بخشند. حداقل به لحاظ روحی و روانی شاید حق داشته باشند اما مسلم است تا اشخاص و صنوف فرهنگی و فکری و هنری، بار سوء استفاده و جرم خطا را بردوش متخلف و مجرم سنگین نکنند، برای مشکل سرقت های فرهنگی و ادبی و هنری کاری نمی توان کرد.
کتاب در روزنامه فرهیختگان
خاطرات جوانان دوران انقلاب
روزنامه فرهیختگان در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره رمان «خط چهار مترو» نوشته لیلی فرهادپور منتشر کرده که در آن بیان شده است: نقطه برجسته کتاب، نگاه متفاوت راوی به انقلاب است. اینکه جهتگیری بعضی جوانان در زمان انقلاب براساس شناخت و دانش صحیح و تصمیمگیری آگاهانه نبوده بلکه بیشتر شانس و اقبال و اینکه با چه کسانی برخورد میکردند بر مسیرشان تاثیر میگذاشته است. همه یک هدف را دنبال میکردهاند و بارها بر این نکته که همه اقشار در کنار هم بودهاند، تاکید میشود. اما تردیدهایی در جبههگیریها وجود داشته و گویی فرصتی برای تصمیمگیری درباره تردیدها وجود نداشته است. این تردیدها را در پوشیدن و درآوردن روسری راوی، در تظاهرات میتوان به راحتی دنبال کرد. آنجا که دوست اسلامیاش «زهرا» به او روسری میدهد (صفحه 67) و او با علاقه روسری را میپوشد و بعد که با دوستان دیگرش «شعله» و «مازیار» است روسری را درمیآورد. حتی جایی در کتاب صریحا به مضمون اصلی رمان اشاره میشود: «...شما فکر میکنید ما اون موقع فرق مذهبی و چپی را واقعا میفهمیدیم؟ ما بچهتر از این حرفها بودیم. بستگی داشت چه کسی دوست ما بود، ما همان طرفی میشدیم.» (صفحه 64) «خط چهار مترو» سرگذشت جوانانی است که در زمان انقلاب بسته به وضعیت اطرافشان، کورکورانه جهتگیری کرده و سرنوشتی غیرقابل پیشبینی برای خود رقم زدهاند و حالا در لحظه مرگ خود با گذشته و انتخابهاشان روبهرو میشوند.
کتاب در روزنامه آرمان
چرا داستان نویسان را نادیده می گیریم؟
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره ادبیات داستانی منتشر کرده که در آن عنوان شده است: هفته چهارم آذرماه، هفته پژوهش است. به بهانه این هفته، تمام برنامههای مربوط به ادبیات داستانی در خانه کتاب، به بعد موکول شد یا کلا منتفی گشت. البته تعداد جلسات اختصاص داده شده خانه کتاب به ادبیات داستانی در هفته بیش از دو یا نهایت سه جلسه نیست. گاهی هم کلا در هفته، ادبیات داستانی جایی در برنامه این نهاد مهم دولتی ندارد. جابهجایی برنامههای ادبیات داستانی باعث رنجش خاطر داستاننویسهایی شد که با زحمت بسیار کتابشان را برای بررسی فرستاده بودند و البته تمامی هماهنگی جلسه، از تعیین و دعوت دبیر جلسه گرفته تا منتقدین و عکاس و پذیرایی، بر عهده خودشان بود. این فقط یک مثال است از مثالهای بیشماری که میشود برای در اولویت نبودن همیشگی ادبیات داستانی آورد. و البته بدبینی نویسندگان مهم ادبیات داستانی به این نهاد که ترجیح میدهند بدون دریافت حقالقدم در جلسات غیر دولتی حاضر شوند تا اینکه به این شکل با آنها برخورد شود. اگر دقت کنیم برای همهچیز در کشورما، روز، هفته یا بالاخره مناسبتی قرار داده شده، مثل «پژوهش». اما ادبیات داستانی هیچ مناسبتی محسوب نمیشود. اینکه 14 تیرماه روز قلم است، یا نمایشگاه کتاب و هفته کتاب داریم کمکی به ادبیات داستانی نمیکند، هرچند در نهایت باز داستاننویسها و نشرهای مربوطهشان هستند که این مناسبتها را گرامی دانسته و به آن بها میدهند، چرا که مناسبت دیگری در اختیار ندارند. مگر ادبیات داستانی چند درصد کتابهای منتشر شده است که زیر مجموعه کالایی عمده و عمومی به نام «کتاب» قرار میگیرد؟این کالا شامل کتب بیشمار مذهبی، علمی، درسی و کمک درسی و غیره میشود و در این بین سهم ادبیات داستانی از حیث تعداد کتابهای منتشر شده در سال، به درصد هم نمیرسد. با این حال این نویسندگان ادبیات داستانی بودند که به بهانه هفته کتاب، در روز پنجشنبه 29 آبان با حرکتی خودجوش و نمادین به کتابفروشیها رفتند و مردم را به کتابخوانی دعوت کردند. تا کی میشود این قشر مهم و تاثیرگذار جامعه را نادیده گرفت؟
کتاب در روزنامه شاپرک
اميد شعر اين روزگار
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره مهدي اخوان ثالث منتشر کرده که در آن آمده است: از استادانِ دوران كودكي مهدي اخوان ثالث در زمينه موسيقي، سليمان روح افزا يكي از نوازندگان تار بود. در شعر و شاعري نيز اين حركت در منزل مهيا گرديد؛ پدرش از آنجاي كه به شعر علاقه داشت انگيزهء لازم را در مهدي بوجود آورد، و در اين مسير معلمش پرويز كاويان جهرمي نيز از او حمايت نمود. چيزي نگذشت سر از «انجمن ادبي خراسان» درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزديك آشنا شد. از استاداني كه او در اين انجمن با آنها آشنا شد استاد نصرت (منشي باشي) شاعر خراساني بود كه اخوان ثالث درباره او چنين تعريف مي كند: « در خراسان وقتي كه تازه به شاعري رو كرده بودم ( سال هاي 23- 24 ) به يك انجمن ادبي دعوت شدم كه استاد كهنسالي به نام نصرت منشي باشي در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا ميشنيد ميپرسيد تخلصتان چيست؟ او واجب ميدانست كه هر شاعري تخلصي داشته باشد و من نام ديگري نداشتم، سرانجام خودش نام اميد را به عنوان تخلص بر من نهاد ... ».
مهدي اخوان ثالث در سرودن شعر به سبك كلاسيك در قصيده سرايي (به شيوه اساتيد كهن خراسان و خاصه منوچهري) و غزلسرايي (ارغنون از جمله فعاليتهاي اين دوره اوست) و نيز به سبك نو (به شيوه نيما ، مانند مجموعه زمستان) طبع آزمايي كرد.
نظر شما