کتاب در روزنامه ایران
روزگار تفنگ
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر مطلبی درباره سومین دوره از جشنواره «کتابخانههای خانگی و مجتمعهای مسکونی» منتشر کرده که در آن می خوانیم: «جشنواره کتابخانههای خانگی» پس از وقفه چند ساله بعد از دومین دوره آن در سال 86 حالا سومین دورهاش را با اضافه شدن پسوند «و مجتمعهای مسکونی» برگزار کرده و به قولی روند رو به رشدی هم داشته است؛ سر و شکل بهتری پیدا کرده و شرکتکنندگانش هم بیشتر شده است. تعداد شرکتکنندگان در جشنواره امسال که اواخر آبانماه و همزمان با هفته کتاب برگزار شد 56 نفر از سراسر کشور بودند که 10 نفر به عنوان برگزیده و 2 نفر شایسته قدردانی معرفی شدند.
یوسف علیخانی معتقد است جامعه ما جماعت کتابخوان میلیونی دارد که پنهان ماندهاند و همچون آتش زیر خاکستر با اقدامهایی همچون جشنواره کتابخانههای خانگی نمایان شدهاند. او همچنین در ادامه برای تأیید صحبتهایش به گروههایی چون «کتابخوان» و «کتابخوار» و «سفر به دور ایران با کتاب» که در یکی از همین شبکههای فضای مجازی تشکیل داده استناد کرده و میافزاید: «باور میکنید 99درصد فعالان این گروه خانمها هستند و جالب است مثلاً در گروه کتابخوار که ساعت 10 شب روز یکشنبه که کتاب خاصی را نقد میکنند نظراتشان قابل تأمل است.
وی میافزاید:از این همه ژستهای روشنفکری رمان خوب متولد نمیشود. بهترین کتاب انتشارات من در شش ماه گذشته رمان «روزگار تفنگ» و برنده جایزه رمان اول ماندگار است که نویسندهاش یک سبزی فروش است! اما اگر به همین سبزی فروش تحمیل بکنیم که راجع به فلان موضوع بنویسد مطمئن باشید که کار خوبی تولید نمیکند. او باید با میل خودش بنویسد و مخاطب با میل خودش بخواند. خواهش میکنم کسی به حریم این نویسندهها و جمعها و کتابخانهها تجاوز نکند و نخواهد که اینها را مال خودش بکند. اینها مال مردم است و پاسخ محکم مردم است مبنی بر اینکه ما کتابخوان هستیم، اگر کتاب خوب باشد.»
کتاب حلقه وصل خانوادهها
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره کتابخانههای خانگی منتشر کرده که در آن عنوان شده است: کتابخانههای خانگی و خانوادگی از قدیم در تهران و خیلی از شهرهای بزرگ باب بوده است؛ کتابخانههایی که در آن آثار متعلق به خانواده از جمله قرآن و برخی کتب ادعیه و آثار ادبیات کهن مثل حافظ، سعدی و... حفظ میشد. این دست کتابخانهها به خانوادههای بزرگ که معمولاً از عالمان و بازرگانان بودند تعلق داشت. برخی از این موارد گسترش پیدا کردند و با اضافه شدن کتابهای جدید تبدیل به کتابخانههای عمومی شدند مثل کتابخانه حاج حسین آقا ملک یا کتابخانه نخجوانیها که به کتابخانه ملی تبریز شهرت پیدا کرده است. حتی در کتابخانه مجلس و دانشگاه تهران و کتابخانه ملی و... اسامی خانوادههای بزرگ و استادانی که کتابهای کتابخانه شخصیشان را اهدا کردهاند هم ذکر شده است. همانطور که در دایرئالمعارفهایی مثل دایرئالمعارف اسلامی هم در مدخلهای ورودی مشخصات برخی کتابخانههای شخصی و خانگی ثبت شده است.
در پایان این مطلب آمده است: کتابخانه یک فیزیک است و آنچه که روح کتابخانه را متحول میکند، حتی بیش از کتاب، کتابدارش است، کتابداری که بتواند نشستهایی را برگزار کند، افراد را بشناسد و کتابهای مناسب معرفی کند، در جهت ایجاد حلقههای فرهنگی - هنری تلاش کند و به نحوی باعث ایجاد صمیمیت و محبت پیرامون دانش و دانایی و کتاب شود. اگر خانوادههای قدیم بنا بر نسبت فامیلی دور هم جمع میشدند، خانوادههای جدید در نسبت با کتاب در کنار هم قرار بگیرند و این حلقهها شکل بگیرد که این موضوع قطعاً به انسجام و همدلی و طراوتبخشی زندگی کمک میکند.
خوشسلیقگی در پاسخ به یک نیاز
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره جشنواره کتابخانههای خانگی منتشر کرده که در آن آمده است: جذابترین نکته برگزاری جشنواره کتابخانههای خانگی برای من، انگیزهای است که در پشت تأسیس این کتابخانهها وجود دارد، یعنی نیاز انسان به دانستن! اگر این نیاز نبود، قطعاً عدهای به این فکر نمیافتادند که چطور میشود دانستن، معرفت و آگاهی را از طرق مختلف کسب کرد. پس مهمترین انگیزه در پس تأسیس این کتابخانهها، موهبت دانستن است که در انسان وجود دارد. اما صرف داشتن این نیاز کافی نیست و بر این اساس است که دومین عامل شکلگیری این کتابخانهها جلوهگری میکند؛ اراده به پاسخگویی این نیاز، یعنی همان تعبیر شعر معروف سعدی: آن کس که نداند و بداند که نداند... این مهم است که آدم این نیاز را بشناسد و درصدد برطرف کردن آن برآید. استنباط دیگر من خوشسلیقگی افراد در چگونگی پاسخگویی به این نیاز است. شما از راههای مختلف میتوانید دانستن را به دست آورید: اینترنت، تلویزیون، ماهواره و... ولی اینکه در این میان یکی از اصیلترین و شریفترین شیوههای دانستن یعنی کتاب را انتخاب کنید نشانه خوش سلیقگی شماست.
جشنوارهای موفق در ایجاد همدلی
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره کتابخانههای خانگی یا مجتمعهای مسکونی منتشر کرده که در آن نوشته شده است: تأثیری که کتابخانههای خانگی یا کتابخانههای مجتمعهای مسکونی یا... در فرهنگ کتابخوانی و ترویج فرهنگ مطالعه و افزایش سواد عمومی در جامعه دارد، از کتابخانههای عمومی بیشتر است و علت آن این است که کتابخانههای خانگی کاملاً با انگیزههای شخصی و امکانات و ظرفیتها و پتانسیلهای افراد و مردم شکل گرفته است، بنابراین منجر به ایجاد همبستگی در دایرهای میشود که از این کتابخانه خانگی استفاده میکنند و این نتیجه و دستاوردی جدی، عمیق و پایدار است نسبت به دیگر کتابخانههایی که این ویژگی را ندارد؛ البته هر کتابخانه با هر انگیزهای و با هر حدود و ابعادی که شکل بگیرد، بیتردید منجر به ترویج کتابخوانی خواهد شد، اما کتابخانههای خانگی علاوه بر ترویج کتابخوانی، ترویج یک رفتار اجتماعی مثبت را هم به همراه خود دارد. منتها برای بررسی عملکرد و میزان تأثیرگذاری هر جشنوارهای پیش از هر چیز باید توقعات و انتظاراتمان از این جشنواره مشخص شود.
مدت زمان تدارک و برگزاری جشنواره، همچنین بودجهای که اختصاص داده شده است، حمایتهایی که نهادهای مختلف از جشنواره دارند و... همه اینها شاخصها و مؤلفههایی هستند که در میزان موفقیت یک جشنواره نقشی تعیینکننده دارند. مسلم است که توقعمان از یک جشنواره چند میلیاردی که بودجه عمومی و دولتی گستردهای دارد باید در همین ابعاد و قاعده باشد و از جشنوارهای که با 50-40 میلیون تومان سر و ته تمام هزینههایش اعم از هزینههای رسانهای تا جوایز و... هم میآید هم به اندازه خودش.
در ضرورت آموزش سواد اطلاعاتی
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره تأسیس کتابخانه منتشر کرده که در بیان شده است: اگر مجتمعها و بخصوص شهرکها موظف شوند که فضای فرهنگی مناسبی را برای تأسیس کتابخانه اختصاص دهند مسلماً این روند رشد فزایندهتری مییابد و برای مدیریت بهینه این کتابخانهها نیاز به استفاده از تخصص کتابداران عیانتر میشود. کتابدار خبره میتواند نقش مؤثری در استمرار پیوند مخاطب با فضای کتابخانه داشته باشد.
اما با توجه به گسترش روز افزون فناوری اطلاعات و ارتباطات و همه گیر شدن ارتباطات در فضای مجازی، نکتهای که لازم است به صورت ویژه مورد توجه و مداقه قرار گیرد این است که محملهای اطلاعات آهسته آهسته دارد از کاغذ فاصله میگیرد. شبکههای اجتماعی نمونهای از این رسانههای جدید است که همه گیر شدنش را نمیتوان منکر شد.
بر این اساس در مبحث اطلاعرسانی باید به این محملها هم توجه کنیم. لازم است به طور روشمند و برنامهریزی شده فرزندان این مرز و بوم را با نحوه استفاده بهینه از این فضاها و امکانات آشنا کرده و آموزش داد. اگر چنین نکنیم و به طور جدی به فرزندانمان «سواد اطلاعاتی» را آموزش ندهیم، یعنی به آنها نیاموزیم که چگونه میتوان میزان صحت و وثاقت یک منبع را تشخیص داد و در کوتاهترین زمان به آن دست یافت، مسلم بدانید که وبگردیهای بیهدف عمر او را تباه خواهد کرد. این نوع گردش که بهتر است بهجای وبگردی به آن نام ولگردی بدهیم بتدریج فرد را دچار اعتیاد به اینترنت خواهد کرد، اعتیادی که میتواند اساس ارتباطات طبیعی فرد را دچار اخلال کند.
کتاب در روزنامه اعتماد
نگاه به پشت سر
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب نقدی درباره رمان «دود» نوشته حسين سناپور منتشر کرده که در آن می خوانیم: ردپاي ديگري از اميد را ميتوان در عمل احسان ديد. او در انتهاي داستان دست به عملي ميزند كه به هيچ عنوان تا پنج صفحه پيش از پايان نميتوان از او انتظار داشت. اين تحول كه لااقل در سطح عمل و نه در ذهن راوي رخ ميدهد، خود نشان ميدهد كه «دود» ميتواند اثري جدي در ميان رمانهاي همنسلش باشد، چون سير اين تحول در داستان مشخص و قابل ردگيري است. احسان با توجه به زمان كوتاهي كه داستان در آن رخ ميدهد لااقل يكبار تصميمش را ميگيرد، ديگر فرار نميكند، كسي را زير پايش له نميكند، به مخاطب نشان ميدهد كه هنوز ميتوان اميدوار بود و هنوز هستند افرادي كه دست به عمل بزنند؛ وقت انتقام است، احسان برميگردد و اينبار به دوست كتكخوردهاش (لادن) كمك ميكند، حالا وقت نگاه به پشت سر است.
مميزي ايدهآل نيست، اما از گذشته بهتر شده است
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب یادداشتی درباره مميزي كتاب منتشر کرده که در آن نوشته شده است: به تازگي و پس از چهار سال ماندن در ارشاد، رمان «دشمنان» نوشته «ايساك بشويس سينگر»، نويسنده لهستاني، با ترجمه من منتشر شده است. اين نويسنده در سال ١٩٧٩ جايزه نوبل را برده و از او پيشتر هم كارهايي به فارسي ترجمه شده است. «دشمنان» در دنيا رمان مطرحي است و براي نخستينبار است كه در زبان فارسي چاپ ميشود. ماجراي درگيري روحي انساني است كه از چنگ نازيها گريخته و در انبار كاه پنهان شده است و بعد به امريكا مهاجرت ميكند. «دشمنان» در نشر باغ و در ٢٦٠ صفحه منتشر شده است. دومين كتاب تازه منتشر شدهام، مجموعه كوچكي از شعرهاي «اسپايت ميليگان» است كه در كتابي با نام «٦١ دقيقه پس از ساعت ١١» ترجمه و توسط نشر مشكي منتشر كردهام. تا به امروز از اين شاعر در ايران كتابي منتشر نشده بود، اما من چند سال قبل او و شعرهايش را در مجله «گوهران» معرفي كرده بودم.
در مورد وضعيت مميزي، من احساس ميكنم وضعيت اجازه به كتابها براي چاپ تا حد زيادي بهتر شده، سختگيريها كمتر شده، منطق اجازه به كتاب قابل فهمتر از قبل است، البته ايدهآل نيست، اما نسبت به گذشته بسيار بهتر است.
استحاله واقعيتهاي بيروني
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب نقدی درباره مجموعه داستان «باز هم پيش من بياييد» نوشته اميررضا بيگدلي منتشر کرده که در آن آورده است: اميررضا بيگدلي در فضاي داستان نويسي اين روزها، چهرهيي سختكوش و در قلمرو ادبيات داستاني از شناخت و تجربههاي خوبي در حوزه واقع نگاري و پرداختن به موقعيتهايي از چشمانداز زندگي و نگرشهاي انساني برخوردار است. لذا فضاهاي آثارش به لحاظ سوژه و شكل روايت متنوع و با شروع و پايانبنديهاي متناسبي همراه بوده است. با اين همه به جهت ساخت، عناصر داستاني و شيوههاي اجرايي و به كارگيري تكنيك، در هر يك از داستانهاي وي مخاطب با افت و خيزهاي چندي روبهرو است. به ويژه بهرهگيري نويسنده اغلب از واقعيتهاي بيروني و به تبع آن، در ورز دادن وقايع به سمت فضاهاي داستاني، افراط و تفريطهايي ديده ميشود.
داستان «باز هم پيش من بياييد» در مجموعه داستان «آن مرد در باران آمد» از چشمانداز و روايت و پرداخت خوبي برخوردار است. به خصوص محوريت داستان گردشي است از گذشته تا به امروز. حضور و همزباني كسي كه روزگاري خانهاش همانجايي بود كه اكنون زن صاحبخانه آن را براي فروش گذاشته است. زمينه گفتوگوها و تداعي گذشتهها و از همه مهمتر «بن بست» قرار گرفتن خانه و يادآوري روزهاي انقلاب و همچنين موقعيت يابي نويسنده و پيوند دو آدم غريبه و رسيدن به حس مشترك و تقسيم شدن چشماندازد متن ميان اين دو نفر و همچنين شرح روزگار از دست دادگي، در حوزه عشق و تنهايي و جمله معروف زن به مرد كه «باز هم پيش من بياييد» جايگاه اين داستان را فراتر از همه داستانهاي اين مجموعه كرده است. به ويژه در جنبه نمايشي و دراماتيك و شيوه گفتوگوي متقابل و فصل مشترك اين دو نفر از گذشتهها و تنهايي و تعلقات ويژه شان به آخرين پنجشنبه سال، زندگي و گورستان كوچك. البته هر چه به پايان داستان ميرسيم اين فضا ملموس ميشود.
آيا مولف يك كارگر است؟
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب نقدی درباره كتاب «مولف به مثابه توليدكننده» اثر «والتر بنيامين» منتشر کرده که در آن عنوان شده است: از جمله آخرين آثار منتشر شده والتر بنيامين در ايران، كتاب «مولف به مثابه توليدكننده» است كه توسط «ايمانگنجي» و «كيوان مهتدي» در مجموعه «پرتابهاي فكر» به فارسي ترجمه و منتشر شده است. «مولف به مثابه توليدكننده» كتابي كمحجم است كه علاوه بر مقاله كوتاه اما مهم بنيامين در انتها، دو مقاله انتقادي از «بوريس بودن» و «هيتو استيرل» را به همراه دارد. دو مقاله انتهايي در واقع در مقام تفسير و بازخواني متن انتقادي بنيامين آمدهاند تا تحليلي به روزتر از آن ارايه دهند. «استيرل» استاد دانشگاه، نظريهپرداز هنر و كارگردان آلماني و «بوريس بودن»، روشنفكر متعلق به شرق اروپا نويسندگان اين دو مقالهاند.
بنيامين در طول سالهاي نوشتنش همواره بينشي انتقادي نسبت به مدرنيته، تكنولوژي و سرمايهداري پيشرفته داشت. همانطوري كه به نظر ماركوزه درباره او اشاره كرديم، در واقع طرح انتقادهاي او در اين حوزه، راه را براي ساير متفكران مكتب فرانكفورت باز كرد. والتر بنيامين مقاله «مولف به مثابه توليدكننده» را در سال ١٩٣٤ هنگامي كه نزد برتولت برشت زندگي ميكرد، نوشت. در اين مقاله تعلق خاطر او به ساختگرايي شوروي عيان است، همان مفهومي كه آن را در متن نقد ادبي قرار داد. اهميت اين مقاله در آن است كه بنيامين مفاهيمي را كه قبلا به شيوه توليد در جريان ماركسيسم مربوط بود، در ادبيات نيز به كار ميبرد و مدعي ميشود كه ما شيوه توليد ادبي داريم. آنطور كه پشت جلد كتاب ميخوانيم: بنيامين در مقاله اكنون كلاسيك خود به جاي اينكه به دنبال بازنمايي موضعگيري سياسي درون يك اثر ادبي باشد، خود اثر را به يك پديده سياسي تبديل ميكند. به جاي پرسيدن اينكه «رويكرد اثر نسبت به مناسبات توليد زمانهاش چيست؟» ميپرسد: «موقعيت آن درون اين مناسبات چيست؟» به اين ترتيب اثر درون مناسبات ادبي زمانهاش مورد بازخواست قرار ميگيرد كه همان پرسش از تكنيك ادبي است. به زعم بنيامين تكنيك «محصول ادبي را فورا در دسترس تحليل اجتماعي و لاجرم ماترياليستي قرار ميدهد.» و تعيين رابطه صحيح ميان گرايش سياسي و كيفيت ادبي تنها از اين «نقطه شروع ديالكتيكي» ميسر ميشود.
والتر بنيامين از جمله متفكرين مهم و تاثيرگذار در سطح تاريخ تفكر جهان است و دستاوردهاي عميق و درخور تاملي دارد. كتاب حاضر اثري بسيار خواندني و كارآمد براي علاقهمندان آثار والتر بنيامين يا متون نظريه انتقادي است و ميتوان از طريق مطالعه آن فرآيند دوران مدرن و تغيير و تحولات فكري و فرهنگي آن را دريافت.
کتاب در روزنامه شرق
مسخره است
روزنامه شرق در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «چاه به چاه» رضا براهنی منتشر کرده که در آن عنوان شده است: «مسخره است». در «چاه به چاه» راوی، هم سلولی ای دارد که همواره می گوید:«مسخره است». «مسخره است». گویی او در چیزها چیزی می بیند که مدام تکرار می شوند و از دیدگاهش این تکراراست که «مسخره است». اما این گفته خود پاره گفته «مسخره است» چیزی است که همواره تکرار می شود.
نامه های شاملو به پاشایی
روزنامه شرق در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «تهران، خیابان آشیخ هادی» منتشر کرده که نامه های احمد شاملو است به ع. پاشایی که اخیراً از طرف نشر چشمه منتشر شده است. بیشتر این نامه ها که تاریخ میلادی خورده اند مربوط به سالهای 56 و 57 یعنی اواخر حکومت پهلوی هستند؛ سالهایی که شاملو به آمریکا رفته بود و از راه دور و از طریق پاشایی کار انتشار کتاب کوچه را که ابتدا آن را برای چاپ به انتشارات نیل سپرده بود پی می گرفت و برای همین در بخش هایی از این نامه ها، گوشه ای از سرنوشت پر فراز و نشیب انتشار کتاب کوچه ها را می خوانیم.
تصاویری از له شدگی انسان مدرن و تکه پاره شدن زندگی زیر چرخ سرمایه داری
روزنامه شرق در صفحه کتاب نقدی درباره نمایشنامه «سوءقصدهایی به زندگی آن زن» مارتین کریمپ منتشر کرده که 17 تصویر از له شدگی انسان مدرن و تکه پاره شدن زندگی در زیر چرخ نظام سرمایه داری است «سوءقصدهایی ...» نمایشنامه ای است که از قضا تقریباً هیچ شباهتی به متن نمایشی ندارد و معلوم نیست از کجا شروع می شود و در کجا پایان می گیرد؛ متنی تکه پاره و پخش و پلا که نه دستور صحنه ای برای اجرا دارد و نه حتی نام های شخصیت هایش معلوم است.
کار من جادو کردن است
روزنامه شرق در صفحه کتاب نقدی درباره کتاب «کار من جادو کردن است» آنالی اکبری منتشر کرده که نویسنده آن همیشه به دنبال خلق شگفتی نیست. «غیرواقعی» به شکلی مخفیانه تر وارد می شود؛ در واقع هنوز عناصر «واقعیت» پررنگ اند. حتی در داستان آدم فضایی های داغون راوی از حضور یک خواب به این نتیجه می رسد که وجود چنین موجوداتی ممکن است متصور باشد.
کتاب در روزنامه آرمان
منتقدان ادبی از نویسنده های جوان چه توقعی دارند؟
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره نویسندگان و منتقدان ادبی منتشر کرده که در آن عوان شده است: منتقد ادبی میخواهد هر سال داستانهای جدید با ایدههای بکر خوب بخواند. در حقیقت آنها داستانهای جدید درباره همان موضوعهای جدید میخواهند و کار نویسنده این است: نوشتن داستانی با نگاهی بکر حتی به ایدههای قدیمی. در عین حال منتقد ادبی همیشه میخواهد که نویسندههای جوان به درونمایهها، زاویه دید، زبان گفتوگو، شیوه شروع داستان و پایانبندی داستان به درستی بپردازد. منتقدان ادبی معمولا داستانهایی را دوست دارند که خواندنشان جذاب و مهیج است. توقعی که از نویسنده وجود دارد این است که بهترین داستانی را که میتوانید، بنویسید. برخلاف تصور «گارسیا مارکز» نسبت به منتقدان ادبی کتابهایش، اگر نویسندههای جوان از منتقدان ادبی تبعیت کنند، به آنها کمک میشود تا داستانهای بهتری منتشر کنند. بنلوری داستاننویس آمریکایی میگوید: « منتقدان ادبی کسانی هستند که خود را وقف ادبیات کردهاند و این چیزی است که من به آن احترام میگذارم.»
باز هم کنار کربلا
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره شعرهای سیداکبر میرجعفری منتشر کرده که در آن بیان شده است: «میرجعفری» اما در شعر خود انسانی مشخص در مکان و زمانی مشخص در روزگار حاضر را تصویر میکند که خود را در کنار میدان کربلا در روز عاشورا مییابد و خون، خون هنوز تازه حضرت اباعبدالله (ع) را لمس میکند: «انگشت میگذارم / روی قطره خونت / و بالا میگیرم / که بدانم / کدام سویی... / حالا از شش جهت / بالا رفتهام!». و سر همین چهارراههایی که هر روز از آنها عبور میکنیم و هیچ چیز غیرعادی نمیبینیم، دخترکان کتکخورده را مییابد که با او به وضوح صحبت میکنند: «... که هر روز در ازدحام دود و درنگ ماشینها / سه سالهای گلفروش به یادم میآورد...» این دخترکان تنها شبیه دخترکان مظلوم کربلا نیستند بلکه در این کولاژها، خود شخصیتهایی هستند که عینا در زمان ما حاضر شدهاند و در موقعیتی شعری قرار گرفتهاند، درست بر خلاف «ما» در مثنوی «علی معلم». در حقیقت بازیهای زبانی – زمانی، اسطورهها را در دورههای زمانی مختلف، جدا از دوره زمانی واقعیشان، در مکانهایی نامتعارف حاضر میسازد و در حقیقت به بازآفرینی و آشنایی زدایی از آنها میپردازد. برای این کار، تخیلی شگرف مورد نیاز است که «میرجعفری» در آن کم نمیآورد: «گاهی کلمات کامل شدهاند / هر یک در هیئت یک یار...». شعری چون شعر زیر اما با ارجاعات عینی معاصر درگیر میشود و وجهی عملگرا مییابد. این شعر از مؤمن عمل میخواهد و چون نمییابد به نقد مؤمن میپردازد: «هم اکنون / خبر آوردند: / علم بر زمین افتاد / و حسین عمود خیمهاش را کشید...» این همانی شخصیتها و حوادث امروز (حتی اگر کاملا شخصی باشند) با شخصیتها و حوادث عاشورا، امکان گسترش معنایی و مضمونی به این شعرها میبخشد و متنها را به ژانر اجتماعی و حتی سیاسی نزدیک میکند.
کتاب در روزنامه شاپرک
مارکز، پيشگام سبک ادبي رئاليسم
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره گارسيا مارکز منتشر کرده که در آن می خوانیم: گارسيا مارکز که به شدت تحت تاثير ويليام فالکنر، نويسنده آمريکايي، بود، نخستين کتاب خود را در 23 سالگي منتشر کرد که از سوي منتقدان با واکنش مثبتي روبرو شد.
در سال 1965 شروع به نوشتن رمان صد سال تنهايي کرد و آن را در سال 1967 به پايان رساند. صد سال تنهايي در بوينس آيرس منتشر شد و به موفقيتي بزرگ و چشمگير رسيد و به عقيده اکثر منتقدان شاهکار او به شمار ميرود. او در سال 1982 براي اين رمان، برندهجايزه نوبل ادبيات بوده است. ايده اوليه براي نوشتن نخستين فصل کتاب صد سال تنهايي در سال 1965 وقتي که مشغول رانندگي به سمت آکاپولکو در مکزيک بود به ذهنش رسيد.[2] تمام نسخههاي چاپ اول صد سال تنهايي به زبان اسپانيايي در همان هفته اول کاملاً به فروش رفت. در 30 سالي که از نخستين چاپ اين کتاب گذشت بيش از 30 ميليون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بيش از 30 زبان ترجمه شده است.
در سال 1970 کتاب سرگذشت يک غريق را در بارسلون چاپ کرد و در همان سال به وي پيشنهاد سفارت (کنسولگري) کلمبيا در اسپانيا به وي داده شده که وي اين پيشنهاد را رد کرد و يک سفر طولاني به مدت 2 سال را در کشورهاي کارائيب آغاز کرد و در طول اين مدت کتاب داستان باورنکردني و غمانگيز ارنديراي سادهدل و مادربزرگ سنگدلاش را نوشت که جايزه رومولوگايه گوس بهترين رمان را بدست آورد. وي سپس دوباره به اسپانيا برگشت تا روي ديکتاتوري فرانکو از نزديک مطالعه کند که حاصل اين تجربه رمان پاييز پدرسالار بود.
مارکز يکي از نويسندگان پيشگام سبک ادبي رئاليسم جادويي بود، اگرچه تمام آثارش را نميتوان در اين سبک طبقهبندي کرد. پزشکان در سال 2012 اعلام کردند که مارکز به بيماري آلزايمر مبتلا شده است.
به مرور خلاقيت و توان نويسندگي او رو به کاهش گذاشت. او براي نوشتن کتاب خاطرات روسپيان غمگين من، چاپ 2004 حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانويه 2006 اعلام کرد که ديگر تمايل به نوشتن را از دست داده است. ميراث او مجموعه بزرگي از کتابهاي داستاني و غيرداستاني است که با پيوند دادن افسانه و تاريخ در آن هر چيز ممکن و باورکردني مينمايد. گابريل گارسيا مارکز در سال 1982 جايزه ادبي نوبل را دريافت کرد و بنياد نوبل در بيانه خود او را "شعبده باز کلام و بصيرت" توصيف کرد. تمام داستانهاي وي به نثري نوشته شدهاند که از نظر رنگارنگي و جاذبه غريبشان فقط ميتوان آنها را با کارناوالهاي آمريکاي جنوبي مقايسه کرد.
نظر شما