یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۶
گل سرخی براي اميلی/ زندگی به خيار می‌ماند، تهش تلخ است/ نویسندگان نباید سیاسی باشند؟

امروز یکشنبه بیست و سوم آذر 1393 روزنامه‌های ایران، اعتماد، فرهیختگان، آرمان و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با پروفسور متیو کرامر، محمدحسن شهسواري و احمد پوری از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-زینب کامرانی: امروز یکشنبه بیست و سوم آذر 1393 روزنامه‌های ایران، اعتماد، فرهیختگان، آرمان و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.

کتاب در روزنامه ایران

«شکنجه» برسر دوراهی اخلاقی
روزنامه ایران در صفحه اندیشه با پروفسور متیو کرامر گفت و گو کرده که کتابی باعنوان «شکنجه و درستی اخلاقی» دارد.
او می گوید: یکی از اهداف نگارش این کتاب این بوده است تا ماهیت مناقشات(دوراهی‌ها) اخلاقی را با دقت شرح و توضیح دهم. مناقشه اخلاقی زمانی رخ می‌دهد که فردی در آن واحد در معرض انجام دو وظیفه اخلاقی قرار گیرد که محتوای این وظایف اخلاقی متناقض یا متعارض باشد.
در چنین مواردی دو وظیفه اخلاقی می‌توانند همزیستی داشته باشند اما نمی‌توانند مشترکاً به انجام برسند، اگرچه ایده مناقشات (دوراهی‌ها) اخلاقی ممکن است تقریباً امری سرراست و واضح به نظر برسد، در مورد شکنجه امری چندان سرراست نیست. بر همین اساس است که همواره موضوع مناقشات و منازعات (دوراهی‌ها) اخلاقی امری چالش‌برانگیز در میان فلاسفه بوده است.
در این اثر موارد گوناگونی از این ارتباط را برشمرده‌ام و برخی از آنها فنی و تکنیکی هستند و در حوزه منطق وظیفه‌شناختی می‌گنجند.
این موارد به این دلیل مورد بررسی قرار گرفته است که درک درست و مناسبی از امکان یا ماهیت دوراهی‌های اخلاقی پیدا کنیم که درک این دوراهی‌های اخلاقی برای درک و فهم این موقعیت‌ها لازم و ضروری است. توجه داشته باشید که «موقعیت‌ها» از «ضرورت‌ها» جدا و متمایز هستند. این موارد در ادبیات فلسفی در خصوص شکنجه به طور مبسوط و مفصل مورد بحث بوده است.
هدف دیگر نگارش این کتاب این بود که بعد هنجاری و وظیفه شناختی موضوع شکنجه شرح و توضیح داده شود. وظیفه گرایان معتقدند «حالت رفتار»ی شکنجه از نتایج و تبعات احتمالی چنین حالت رفتاری مجزا خواهد بود.
یعنی در واقع وظیفه‌گرایان در این خصوص با «مطلق‌گرایان اخلاقی» اشتراک نظر دارند، اما تفاوت‌ها و تمایزاتی میان «مطلق‌گرایان ضعیف» (weak) و «مطلق‌گرایان ‌قوی» وجود دارد و باید میان آنها تفاوت قائل شد و میانشان مرز کشید.

کتاب در روزنامه اعتماد

يك اتفاق ساده ساده ساده
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر نقدی درباره مجموعه داستان ته خيار، اثر هوشنگ مرادي كرماني منتشر کرده که در آن می‌خوانیم: با همان نخستين داستان مجموعه به نام «ته خيار» كه نام كتاب هم ازش گرفته شده، ما به اين دنياي ابزرديك پرتاب مي‌شويم. پيرمردي ميانسال، نيمه شب ويرش مي‌گيرد بفهمد ته خيار كه مي‌گويند «زندگي به خيار مي‌ماند، تهش تلخ است» كجاي خيار است. جايي كه به بوته وصل است يا جايي كه گل زرد رنگ كوچكي بر آن مي‌رويد. اين بهانه‌گيري ساده در داستان به پرسشي فلسفي تبديل شده خواننده را با اين توهم درگير مي‌كند كه سر و ته زندگي ما كدام است؟ اگر مثل خيار باشيم، ته زندگي‌مان كجاست؟ آنجا كه متولد مي‌شويم يا آنجا كه به پايان عمر نزديك  مي‌شويم؟ مي‌بينند؟
 به همين سادگي يك موضوع ساده ساده به پرسشي دراماتيك و چه بسا تراژيك تبديل مي‌شود. بقيه داستان‌ها هم از چنين حال و هوا ومضاميني برخوردارند؛ به اضافه اينكه حالا ديگر مرادي كرماني كه عضو فرهنگستان زبان فارسي نيز هست، علاوه بر داستانگويي، دغدغه زباني هم دارد و مثلا در داستان «پيشرفت يتيمان» كه ظنزآلود‌ترين اثر اين مجموعه و درباره مردي است كه شغلش جلادي است و به حرفه خود مي‌بالد و مردم هم دوستش دارند، از حروف غ و ق به خوبي بهره گرفته تا خشونت نهفته در داستان را بيان كند. كاري كه فردوسي در جاي جاي شاهنامه كرده و با توجه به حال و هوي ماجرا‌ها از حروف متناسب استفاده كرده است. «جوري كه آدم صداي آب خون آلود خرخره را كه قل‌قل مي‌كرد مي‌شنيد و فشار و زور را درك مي‌كرد. انگار صدايي ناجور وزشت بود. قپ قپ قپ.

گل سرخي براي اميلي
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره نجف دريابندري منتشر کرده که در آن آمده است: نجف در يابندري در ١٧ يا ١٨ سالگي «گل سرخي براي اميلي» را ترجمه مي‌كند از فاكنر. ترجمه اين داستان براي نجف دريابندري كه ديويد كاپر فيلد رابه زبان اصلي خوانده (وقتي بچه مدرسه‌يي است) شايد كار سختي نباشد. اما اينكه از ميان اين همه نويسنده راحت خوان و آسان نوشت، سراغ فاكنر را مي‌گيرد نشان مي‌دهد هوشمندي در انتخاب همانقدر كه مي‌تواند راه آدم را سخت كند، آينده را هم تضمين مي‌كند. ترجمه وداع با اسلحه در سال ١٣٣٣سرآغاز راهي است براي دريابندري كه باعلاقه وآگاهي دست به انتخاب‌هاي برتر بزند. اينكه سماجت جنوبي دريابندري (مثل وقتي كه براي آوردن رسم درس هندسه به خانه رفت وهرگز به مدرسه باز نگشت) يا شك به ايدئولوژي حزب توده، به او كمك مي‌كند تا در زندان «تاريخ فلسفه غرب» را ترجمه كند، پاسخ هرچه باشد نويسنده مرغ پاكوتاه يكي از بهترين مترجم‌هاي معاصر شد. نجف دريابندري از معدود مترجمان خوش قريحه‌يي است كه براي كتاب‌هايي كه ترجمه مي‌كند يادداشت مي‌نويسد (گاهي بلند، گاهي كوتاه) از يادداشت‌هاي او به خوبي مي‌توان فهميد كه در اغلب موارد دريابندري با درك ضرورت تاريخي اثردست به انتخاب و ترجمه زده است. اوگاهي در مقام يك منتقد خبره به رمزگشايي از متن مي‌پردازد و گاهي مثل يك مورخ تاريخ سياسي – اجتماعي- ادبي دوره‌يي را توضيح مي‌دهد. نجف دريابندري به خواننده‌اش احترام مي‌گذارد.

بچه‌ مسلمان‌ها، بيشتر از جنگ مي‌نویسند
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات با محمدحسن شهسواري درباره محدوديت ژانر در ادبيات داستاني ايران گفت و گو کرده که می گوید: مي‌دانم منظور شما از ادبيات همين ادبياتي است كه به آن روشنفكري، جدي، هنري، فرهيخته يا با كلاس مي‌گويند. همين كه من از آن با نام پيرنگ مينيماليستي ياد كردم. بله اين جريان دچار نوعي ماجراگريزي و نبود كنشمندي است. وگرنه دو جريان ديگر داستان‌نويسي ما كه هميشه همين جريان روشنفكري آنها را تحقير كرده، (يكي موسوم به ادبيات بچه مسلمان‌ها و آن ديگري پاورقي‌نويسي) خيلي هم كنشمند هستند و بسيار هم از ژانر استفاده مي‌كنند. بچه‌ مسلمان‌ها، بيشتر از جنگ مي‌نويسند كه زيرمجموعه‌ ژانر تريلر است و پاورقي‌نويس‌ها هم بيشتر رمانس مي‌نويسند. حالا چه رمانس عاشقانه و چه رمانس خانوادگي. بله. ادبيات روشنفكري ما دچار نبود كنشمندي شده، چون خالقانش پس از انقلاب خالق هيچ كنشي نبوده‌اند. بزرگ‌ترين كنش روشنفكران ادبي، در اين سي‌وخورده‌يي سال، مهاجرت بوده. در حالي كه جريان بچه مسلمان‌ها در جنگ و پاورقي‌نويسان (كه خالقان و مصرف‌كنندگان آن عمدتا زنان هستند) قوي‌ترين جريان اجتماعي بعد انقلاب را به وجود آورده‌اند. البته در اينجا منظور من از روشنفكران نويسندگان منتسب به اين جريان است. وگرنه جريان روشنفكري خيلي وقت‌ها مسوولانه در جريان‌هاي اجتماعي و سياسي درگير شده‌ كه جالب است همين نويسندگان منتسب به جريان روشنفكري آنان را هم تمسخر كرده‌اند. تا به حال نديده‌ام يك كدام‌شان مثلا در جشن عاطفه‌ها يا هر حركت اجتماعي بي‌خطر يا كم‌خطري شركت كنند.

در اهميت تنوع ژانر
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات نقدی درباره محدوديت ژانر در ادبيات داستاني ايران منتشر کرده که در آن نوشته شده است: به ياد دارم در يكي از جلساتي كه به رمان نوجوان اختصاص داشت، نويسنده‌يي بخشي از رمانش را براي حاضران خواند كه سرشار از كلماتي بود كه هضم آن براي خواننده نوجوان غيرممكن است. اگرچه به گمان من چنين رماني، حتي اگر براي خواننده بزرگسال هم در نظر گرفته مي‌شد، چيزي جز نثرنويسي نبود. در هر حال نويسنده پس از آنكه آن بخش را به پايان رساند، مدعي شد كه اين خواننده نوجوان است كه بايد خودش را همسطح نويسنده قرار بدهد و نه برعكس.
باري، مطمئنم آن رمان پس از چاپ هيچ خواننده نوجواني پيدا نخواهد كرد، زيرا صرف‌نظر از كلمات قلمبه‌سلمبه‌اش، يك صحنه پركشش براي نسل جوان نداشت. درواقع در اين سال‌ها، كه من نيز به عرصه رمان نوجوان پا گذاشته‌ام، به نويسندگاني برخورده‌ام كه همچنان آن اعتقادات را يدك مي‌كشند. آنها، براي مثال، هنوز اهميت فانتزي و ژانرهايي را كه در اين سبك به وجود آمده، نمي‌دانند و چه‌بسا آنها را سخيف هم بپندارند، درحالي كه ژانرهايي كه از آن حرف زدم، بخش مهمي از ادبيات كودك و نوجوان در غرب را در برمي‌گيرد و البته ترجمه اين كتاب‌ها و نيز رمان‌هاي اندكي از اين دست كه در مملكت خودمان نوشته شده‌اند، در اين سال‌ها فروش بسيار خوبي در ميان نوجوانان پيدا كرده‌اند.
با همه اينها تصور مي‌كنم در اين دو، سه سال اخير، با پرفروش شدن رمان‌ها و داستان‌هايي كه اساس آنها چيزي جز فانتزي نيست و نيز فيلم‌هاي بسياري كه بر اساس اين آثار ساخته شده‌اند و روزبه‌روز هم به تعداد آنها اضافه مي‌شود، بسياري از نويسندگان رفته‌رفته متوجه اهميت چنين ژانرهايي شده‌اند و به‌تدريج شاهد نويسندگاني خواهيم بود كه با چنين رمان‌هايي ظهور خواهند كرد.

تازه در آغاز راه
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات نقد دیگری درباره محدوديت ژانر در ادبيات داستاني ايران منتشر کرده که در آن آورده است: ادبيات اروپا در قرن پانزدهم، شانزدهم و هفدهم ميلادي نشان چنداني از ژانرهاي مختلف ادبي نداشت اما از قرن هجدهم و همزمان با غلبه تدريجي مدرنيسم، تنوع نيز در همه عرصه‌ها و از جمله ادبيات راه خود را باز كرد و دامن گسترد و در نهايت به آنچه امروز مي‌بينيم، رسيد. وقتي جامعه‌يي مدرن نباشد در واقع از عناصر سازنده آن هم بي‌بهره است.
اگر علم، حضوري جدي در يك جامعه نداشته باشد يا زماني كه روش‌هاي پليسي نه بر پايه اصول و قواعد دنياي جديد كه بر همان اسلوب «سنتي» يا «درحال گذار» بنا نهاده شده باشد و يا وقتي جامعه با وحشت‌هايي ‌زاده دنياي امروز مواجه نباشد، نمي‌توان انتظار ظهور ژانرهاي مختلف ادبي مانند رمان پليسي، گوتيك، علمي و تخيلي و... را داشت. ما در ادبيات كنوني خود شاهد سه نمونه از نويسندگان كم و بيش مدرن، سنتي و برزخي (مانده در ميان سنت و مدرن) هستيم كه خود نشان از جامعه‌يي در حال گذار دارد و باعث ظهور ادبياتي متناسب با آن شده است.
در جامعه سنتي، معمولا همه‌چيز به خير و شر ختم مي‌شود؛ مثلا نويسندگان به دو گروه عامه‌پسند و روشنفكر تقسيم مي‌شوند. نتيجه اين تقسيم‌بندي آن مي‌شود كه جامعه ادبي، عده‌يي از نويسندگان را در جايگاه روشنفكر ببيند و عده‌يي را هم در زمره عامه‌پسند‌نويس. اين هر دو گروه هم نوشته‌ها و آثار خاصي خلق مي‌كنند، طوري كه ژانرهايي چون علمي‌ - تخيلي يا پليسي يا وحشت يا... جايي در آنها ندارد. نويسنده‌ روشنفكر بيشتر به مسائل سياسي و اجتماعي مي‌پردازد و به مفاهيم و موضوعاتي چون آزادي و رفتارهاي بيمارگونه اجتماعي و استبداد اشاره دارد و عامه‌پسندنويس هم موضوعات عاشقانه و روابط خانوادگي و دوستانه را در شكلي ساده مورد توجه قرار مي‌دهد. بر اين اساس نويسنده روشنفكر اصولا دون شأن خود مي‌بيند كه رو به رمان و داستان علمي - تخيلي، وحشت، پليسي و مانند اينها بياورد و نويسنده عامه‌پسند هم خارج از موضوعات ساده اجتماعي، سراغ مقولات ديگر نمي‌رود چرا كه بر اين باور است ذهن خواننده آثار او فقط همين‌ را مي‌خواهد.
اما همان‌گونه كه آمد جامعه ما يكدست سنتي نبوده و «در حال گذار است». همين امر باعث شده است شاهد رگه‌هايي، البته كمرنگ، از ژانرهاي مختلف ادبي نيز در كشورمان باشيم. مثلا در سال‌هاي اخير به آثاري در ژانر وحشت برمي‌خوريم كه محمدرضا گودرزي يا رضا جولايي در آن زورآزمايي كرده‌اند. مجموعه داستان‌هاي «روياي بيداري» از گودرزي و «بركه‌هاي باد» از جولايي تلاشي است براي خلق يا گسترش ژانر وحشت در ادبيات ايران.

کتاب در روزنامه فرهیختگان

اعتراض به سرقت
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر با احمد پوری، مترجم و رمان‌نویس گفت‌وگو کرده که می گوید: کتابی به تازگی از من منتشر شده است که کتاب بسیار مهمی است، رمانی است با نام « دشمنان» که انتشارات باغ آن را منتشر کرده است و حدود چهار روز است در کتابفروشی‌ها در دسترس عموم قرار گرفته است. این کتاب اثر «آیزاک باشویس سینگر» نویسنده‌ای لهستانی‌الاصل است که در آمریکا زندگی می‌کرد و جایزه نوبل سال 1987 را هم برده است. این کتاب یکی از برجسته‌ترین کارهای اوست، رمانی بسیار عالی که در آن نویسنده به درگیری‌های روحی و ذهنی انسانی نجات‌یافته از دست نازی‌ها می‌پردازد که در واقع واقعیات زندگی شخصی خودش است. او این واقعیات را به خوبی به نثر کشیده و در آن به وجهی از نهیلیسم رسیده است که می‌تواند جالب باشد. این نویسنده که در آمریکا زندگی می‌کند این تنهایی و رخوت را به زیباترین حالت در کلمه به متن رسانده است که برای من جالب بود و برای همین فکر کردم دست به ترجمه این کتاب از نویسنده‌ای نوبلیست بزنم که شاید در ایران کمتر مورد توجه باشد. آیزاک باشویس از نویسندگان بزرگی است که در جهان مخاطبان بسیاری دارد و این کتاب می‌تواند یکی از پایه‌های اساسی ارتباط او با مخاطبانی باشد که نثر او و زاویه دیدش را در رمان‌نویسی دوست داشته باشند. به هرحال من این کتاب را ترجمه کرده‌ام و هم‌اکنون در دسترس مخاطبان قرار دارد.
پوری در ادامه افزود: انسان‌های کوچکی در زندگی هستند که می‌خواهند خودشان را به‌طور کاذب نمایان کنند اما تا چه اندازه می‌توانند با کپی کردن و این‌طور مسائل خودشان را مطرح کنند. آنقدر هم که این عزیز و این عزیزان فکر می‌کنند شهر، شهر کورها نیست، مردم می‌بینند و می‌فهمند. این‌طور آدم‌ها با آبروی خودشان بازی می‌کنند. این دوست عزیز که به هیچ‌وجه دوست ندارم اسمش را ببرم به تازگی در جایی از من اسم برده و گفته است که احمد پوری فکر می‌کند شعرهای امثال ناظم حکمت و دیگران تحت لیسانس ایشان باید ترجمه شود و هیچ‌کس نمی‌تواند جز ایشان این کارها را ترجمه کند و هر کس این کار را انجام دهد با اعتراض ایشان مواجه می‌شود که اصلا این‌طور نیست. اگر خاطرتان باشد من به هیچ‌وجه از این دوست عزیز در یادداشتی که سه سال پیش به روزنامه‌ای سپردم نامی نبردم. در ثانی اگر اعتراضی کرده‌ام به سرقت بوده نه به چیز دیگر وگرنه شما خودتان قضاوت کنید چقدر مترجم وجود دارند که کارهای حکمت را ترجمه و منتشر کرده‌اند. نیما یوشیج جمله‌ای دارد که می‌گوید: آنکه می‌دارد تیمار مرا/ کار من است» و فکر می‌کنم این سطر پاسخگوی حرف‌های بسیاری از حرافان باشد.

دیدن منظره خشک زاینده‌رود
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر نقدی درباره کتاب «پیشانی شکسته مجسمه‌ها» نوشته فرهاد خاکیان‌دهکردی منتشر کرده که در آن بیان شده است: به نظر من نویسنده در ایجاد فضای ذهنی قهرمان داستانش و آن پس و پشت زندگی که نرم‌نرمک با آن آشنا می‌شویم و برقراری یک پیوند با فضای شهری اصفهان موفق بوده است. شاید در نگاه اول و خوانش سرسری این داستان به نظر برسد که تمام این رخدادها می‌‌توانست در یک شهر دیگر مثلا در اهواز یا مشهد یا هر جای دیگر این مملکت هم اتفاق بیفتد. مگر نویسنده تمام سعی خودش را نکرده و ما را در سفر قهرمان‌هایش یا در واقع سفر خودش همراه نکرده تا به نوعی با خریدن رنج سفر و نشان دادن شمایل وحشتناک ترس و اضطراب بیرون از خانه و خانواده با رخدادهایی پیش‌بینی‌نشده، دو پسر نوجوان داستانش را به نوعی به بلوغ فکری برساند و دوباره به سر خانه و زندگی‌شان برگرداند. اینجاست که می‌توان از صحنه‌ای حرف زد که داستان «پیشانی شکسته مجسمه‌ها» با زمینه مکانی و زمانی اثرش ـ اصفهان ـ و رابطه معنایی و مفهومی آن ارتباط برقرار می‌کند: صفحه 35 کتاب و ورود راوی به شهر اصفهان و دیدن منظره خشک زاینده‌رود.

کتاب در روزنامه آرمان

آثار ترجمه‌ای باید داوری شوند
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره برگزاری جوایز ادبی در حوزه کتاب منتشر کرده که در آن می خوانیم: در کشور ما، در سنوات گذشته و حتی همین حالا، معمولا با ورود دولت و مداخله در روند برگزاری جوایز مختلف، مسائل به گونه‌ای دیگر دنبال می‌شود که در نهایت اما و اگرها‌یی پیش می‌آید. البته این در مورد جوایزی کاملا حاکم است که جوایز، اسما و رسما دولتی هستند. اما در بخش خصوصی، شرایط فرق می‌کند. اولا بخش خصوصی انگیزه‌ بالایی برای برگزاری جوایز ادبی و این قبیل فعالیت‌ها ندارد؛ زیرا هزینه‌های زیادی صرف این کار می‌شود. آنهایی هم که در این زمینه فعالیت دارند، کار قهرمانانه‌ای انجام می‌دهند زیرا با مشکلات فراوانی که به دنبال دارد، شرایط را پذیرفته و در این کار قدم برمی‌دارند؛ هرچند با توجه به مشکلات و شرایط موجود، کارکردن به صورت مستقل و بدون سمت و سوی دولتی، مشکلات خاصی را به همراه دارد. دامنه این مشکلات تا حدی‌ است که اگر هم همت و اراده‌ای برای برگزاری یک جایزه وجود داشته باشد، عمدتا در مسیر جوایزی قرار می‌گیرد و دنبال می‌شود که صرفا به داوری آثار تالیفی نویسندگان داخلی نظر دارد. حال آنکه در کشورهای دیگر به دلیل مساعد بودن شرایط کار، دامنه داوری جوایز، فراتر از اینهاست. به عنوان مثال جوایز دارای بخش ترجمه هم هستند و بهترین ترجمه‌ها از آثار خارجی، انتخاب و مورد تقدیر قرار می‌گیرند. برخی معتقدند که در کشور ما باید انجمنی از مترجمان فعالیت داشته باشد اما سوال اینجاست که با فرض تشکیل چنین انجمنی، آیا ضمانتی برای اجرای برنامه‌های انجمن وجود دارد؟! برای مثال انجمن اعلام کند که نباید یک اثر توسط دو مترجم ترجمه شود اما آیا پس از ارائه این طرح همه از آن تبعیت می‌کنند؟! با شکل‌گیری کانون مترجمان، تا چه میزان دست این افراد برای اجرای طرح‌ها و برنامه‌های این حوزه باز است؟! واقعیت این است که هنوز ابعاد این کار در ذهن ما مشخص نیست و در واقع اهداف شکل‌گیری و وجود این کانون مشخص نشده است. این مساله هنوز بسیار گنگ است و هدفی برای آن متصور نشده است. با این‌وجود طبیعی است که برای ارتقای سطح ترجمه در کشور، به ورود آثار ترجمه‌ای به گستره فعالیت‌ جوایز مختلف ادبی نیازمندهستیم.

نویسندگان نباید سیاسی باشند؟
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره نویسنده و سیاست منتشر کرده که در آن آمده است: با توجه به دو تلقی در باب امر سیاسی (نگاه دولت‌محور و نگاه مبتنی بر حوزه‌ عمومی) و نیز دو تلقی سیاست‌گریز و سیاست‌ستیز (سیاست در مقام حفظ وضع موجود و سیاست در مقام سرکوب‌گری ایدئولوژیک) بار دیگر به پرسش اصلی خودمان بازمی گردیم: «نویسندگان نباید سیاسی باشند؟» خاستگاه سیاسی و اجتماعی این پرسش کجاست؟ طرفداران این موضع عمدتاً در دفاع از این حکم به دیدگاه‌های دولت‌محور از امر سیاسی استناد می‌جویند، به این معنا که یا خود از دست‌اندرکاران دولت هستند و عمدتاً تهدید دولت‌های غیر و متخاصم را دستاویزی برای غیرسیاسی خواندن هنر و سیاست می انگارند یا آن‌که نویسندگان و هنرمندانی‌اند که به سبب تلقی دولت‌محور خود از امر سیاسی به اجتناب از سیاست دعوت می‌کنند.

کتاب در روزنامه شاپرک

کمدي‌الهي
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره ادبیات ایتالیا منتشر کرده که در آن عنوان شده است: ادبيات ايتاليا نخست مجموعه‌اي از غزل‌واره‌ها و اشعار عاشقانه و رزمي و بزمي بود که شاعران دوره گرد و نقالان براي مردم مي‌خواندند يا همراه با چنگ و آواز آنها را مي‌خواندند و مردم ايتاليا بسي راغب به شنيدن اين گونه ترانه‌ها و اشعار بودند.
نغمه سازان و داستان پردازان ايتالياِيي گاه از واژه‌هاي فرانسوي در عبارات موزون خويش سود مي‌جستند و همان‌طور که مي‌دانيم در حدود قرن دوازدهم و سيزدهم ميلادي هر يک از شهرها و نواحي ايتاليا داراي حکمراني مستقل بود ازاينرو وحدتي در اين سرزمين وجود نداشت و لهجه‌ها غالباً با هم تفاوت داشت با اينحال در زمان فردريک دوم زبان ايتاليائي در سيسيل، توسکاني مورد استعمال بود و شاعران و خوانندگاني که به ايتاليائي شعر مي‌سرودند با شعر را همراه با آواز مي‌خواندند، قافيه پردازان سيسيل و توسکاني ناميده شده بودند.
استاد و پيشواي اين گونه شعر ايتاليائي شخصي به نام گوئيدو گوئينچلي که در سال 1254 ميلادي درگذشته بود. وي از مردم بولونيا بود، در سرودن غزلهاي پرشور عاشقانه، مهارتي به سزا داشت نفوذ اشعارش اين شاعر بزرگ در پرورش فکري و شکوفائي استعداد دانته اليگري شاعر و نويسنده معروف ايتاليائي مؤثر بوده، سبب سرودن و نوشتن داستان کوتاه زندگي نو، سپس کمدي الهي گشته‌است. دانته شاعر و نويسنده نام‌آور ايتاليائي (1321-1256) بود.
انگيزه سرودن و نوشتن زندگي نو و کمدي الهي از طرف دانته به علت يک عشق آسماني بود که به دختري بنام بئاتريس پورتي ناري است و اين عشق از ده‌سالگي تا پايان عمر اين شاعر را در برگرفت و تا پس از مرگ بئاتريس هرگز زن نگرفت.
دانته حتي پس از مرگ دخترک نيز خاطر بئاتريس را از ياد نبرد تا اينکه شبي او را در خواب ديد و تصميم گرفت که به خاطر اين خواب به نوشتن اثر پرارزش و جهاني خود کمدي الهي پردازد و در بسياري از جاهاي کتاب کمدي‌الهي بئاتريس همچون فروغي تابان و خورشيدي درخشان و مظهر تقوا و زيبائي و خيرمطلق است. کتاب کمدي‌الهي تصوير از قرون وسطي با اخلاق و رفتار و اختلافات و جنگها و چهره‌هاي نامي و تمدنهاي قديم است اما بايد گفت در اين کتاب عظيم صحنه‌هاي گويا از تاريخ، پيش چشم مجسم است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط