کتاب در روزنامه ایران
بیوفایی روزگار به «روشن» ادبیات
روزنامه ایران در صفحه آخر مطلبی درباره زنده یاد روشن وزیری منتشر کرده که در آن می خوانیم: روشن بود؛ به روشنایی آب و آینه اما دردا و دریغا که روشنی بخش مترجمان زن ایرانی؛ «روشن وزیری» در سکوت و شلوغی روزگار اکنونمان، در غربت، در ینگهدنیا (امریکا) درگذشت. آن هم، نه دیروز و پریروز، که 18 آذر و به سبب عارضه تومور مغزی و این نشانی ما را به این آدرس میرساند که چقدر از حال فرهیختگان سرزمینمان بیخبریم. او که برادرزاده کلنل «علینقی وزیری»، از پیشگامان نت نویسی ردیفهای سنتی موسیقی ایرانی و خواهرزاده «بزرگ علوی»، از پیشاهنگان داستان نویسی معاصر فارسی بود، زاده تهران بود، به سال 1312 و هنگام مرگ نیز، 81 سال.
وزیری، نخستین ترجمهاش را در 55 سالگی به انجام رساند؛ «زندگی بدون تزویر» اثر نویسنده روس، الکساندر سولژنیتسین. «درسهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ» اثر فیلسوف لهستانی؛ لِشِک کولاکوفسکی، «آبنوس: قاره سیاه و ماجراهایش» نوشته ریشارد کاپوشینسکی، «قبضه قدرت» اثر چسلاو میلوش و «تب تند امریکای لاتین» نوشته آرتور دُموسلاوسکی از جمله آثار اوست. وزیری که در امریکا به خاک سپرده شد، در سال 1995، نشان فرهنگی لهستان را به پاس ترویج فرهنگ و ادبیات این کشور دریافت کرد؛ نشانی برای یکی از معدود و محدود مترجمان آثار لهستانی به زبان فارسی.
کتابفروشهایی که کتاب پیشنهاد میدهند مردم را بیاعتماد کردهاند
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره لزوم بکارگیری افراد مناسب در کتابخانه ها منتشر کرده که در آن آمده است: بارها دیده شده افرادی که در مراکز فروش یا امانت کتاب هستند، خود اطلاع دقیقی از متن یا نویسنده آن ندارند و از بد حادثه بوده که بدین جا پناه آوردهاند و از کم و کیف امور دور هستند. و صد افسوس که متولیان امر نیز در این باره به علت اینکه حداقل دستمزد را لحاظ مینمایند، علی السویه معنا مییابد این کردار برایشان.
پایان این نوشته را اگر با گفته یکی از ناشران کشور، یوسف علیخانی قرین سازیم، روح نگاه این چند خط بیشتر نمایان خواهد شد: «کتابفروشها و کسانی که کتاب پیشنهاد میدهند هم مردم را بیاعتماد کردهاند. وقتی یک زن خانه دار رمانی را برای اوقات فراغتش میگیرد؛ نامردی است من فلانر اوکانرو یا کارهای مرلین رابینسون را توصیه کنم؛حتی اگر برنده جوایز اورنج و پولیتزر و غیره هم شده باشد!»
کتاب در روزنامه شرق
«اسه» نویسی در دوبازخوانی شاهنامه
روزنامه شرق در صفحه ادبیات یادداشتی درباره «شاهنامه در دوبازخوانی» شاهرخ مسکوب منتشر کرده که در آن نوشته شده است: مسکوب در «دوبازخوانی شاهنامه» از تحقیق و تصحیح فاصله می گیرد و تا آستانه رمان پیش می رود. موجهه او و شاهنامه نه آن قدرها فنی و تخصصی است که در زمره آثار آکادمیک جای گیرد و نه در حکم تلخیصی های کلیشه ای و سهل الوصول است. ولی چه اتفاقی می افتد که مسکوب به «اسه» نویسی گرایش پیدا می کمند؟
تاریکنای مرگ یک «روشن»
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره زنده یاد روشن وزیری منتشر کرده که در آن آمده است: از چند دهه گذشته هم بیش از هر چیز مشغول ترجمه بود. همین چند ماه پیش با دوچمدان راهی آمریکا شدند، به امید درمان«روشن» لشک پای تلفن اضطراب داشت و از حال ناخوش روشن می گفت. حالا دخترش نوشته که حال پدرش خوب نیست. اما به همین زودی ها لشک برای برگزاری مراسم و پیگیری برخی امور ناگزیر از بازگشت به ایران است، ایرانی که بدون «روشن» برای او تاریک است.
رویگردانی مضاعف
روزنامه شرق در صفحه ادبیات مطلبی درباب برتری ادبیات انگیسی-آمریکایی منتشر کرده که در آن آورده است:اودیپ در کلونوس ضمن پرسه هایی طولانی خود، نمونه ای آغازین از رویگردانی مضاعف به دست داده است. اما اودیپ یگانه تراژدی سامی یونانیان است. خدای رویگردان از انسان رویگردان.، مضمون اولیه عهد عتیق است. داستان داستان قابیل است، خط گریز قابیل.
کتاب در روزنامه فرهیختگان
وقتی سرفصلها ثابت است
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر با حسن ذوالفقاری مدیرگروه آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفتوگو کرده که در پاسخ به سوال « در حوزه ادبیات دانشگاهی ما استادانی داریم که کتابهایی در این حوزه نوشتهاند.آنان این کتابها را به دانشجویان پیشنهاد میدهند. این کتابها اصولا تجدیدچاپ میشوند بدون آنکه روی آنها نظارتی صورت گیرد یا به روز شوند. این مساله حتی در شرایط کلان نیز صورت میگیرد. این موارد تبدیل به بحران شده است. شما چه نظری دارید؟» گفت: مساله اصلی در اینجا تغییر نکردن سرفصلهاست. وقتی سرفصلها ثابت است معمولا استادان احساس نمیکنند باید سرفصلها تغییر کند، در نتیجه این کتابها گاهی تا پنج، شش یا هفت سال به یک صورت میماند و تغییری نمیکند. ما باید به سراغ ریشه این ماجرا برویم که همان تغییر سرفصلهاست. در رشته ادبیات و زبان فارسی به تازگی و حدود دو سال است که سرفصلها تغییر کرده است.
کتاب در روزنامه آرمان
قصه نویسی برای درک رمز مکالمه درونی آدمها
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «قصه نویسی» نوشته رضا براهنی که در آن بیان شده است: به گفته رضا براهنی: «انسان موجودی است قصهگو، و نه تنها ادبیات به لحاظ ملاحظات فوق بی قصه نمیتواند باشد، بلکه – و در اینجاست که وارد اصل آن مقوله زیبایی شناسی ادبی میشویم – قصه، گستردهترین، جهانیترین و مهمترین شکل ادبی سراسر دنیای معاصر است و ایران از این نظر استثناء نیست.»براهنی خود را بیش از هر چیز دیگر یک قصهگو می شناسد. نزدیکترین آدمهایش میدانند که او اگر قصه نگوید، مرده است. در زمانی که «قصهنویسی» را مینوشت، میخواست به یک انگیزه درونی پاسخ گفته باشد، میخواست رمز مکالمه درونی آدمها را بفهمد، بداند که چه چیز یک قصه را میسازد و یک حرکت قصهای را چه چیز به پیش می راند.رضا براهنی در کنار سایر کتابهایش سرگذشت جالبی برای چاپ کتاب «قصه نویسی» دارد. نخستین بار مطالب را به صورت مقالات به هم پیوسته در مجله فردوسی چاپ و بعد انتشارات «اشرفی» مطالب آن را به صورت کامل منتشر کرد. «ساواک» به همه چاپخانهها سپرده بود که دیگر بردن نام براهنی موقوف است.» (صفحه 33 کتاب)
تفاوتها خالقِ زیبایی اند
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با آذر کیانی گفتوگو کرده که مجموعه های «چرا کفشهایت جفت نمیشود شعر من؟، نشر نیم نگاه 1380»، «من به قرینه لفظی حذف شده است، نشر ثالث 1381»، «پلاژ مردگان شاد، نشر اشاره 1384»، « روی آینهام خماش، نشر الکترونیکی 1390» و مجموعه شعر کودک با نام «ما دنیامونو دوست داریم، نشر شروع 1381» و کتابی تحقیقی برای نوجوانان با نام «ابوریحان بیرونی، نشر شروع 1381» را در کارنامه خود دارد.
او می گوید: فکر میکنم مخاطبی که بتواند با حوصله شعر بخواند، حتما در پیوند با جهان شاعر دست خالی برنمیگردد. به طور کلی در شعرهایم تحت تاثیر قرار دادن دیگران را هدف قرار ندادهام. وقتی شعر میگویم در خلوت شاعرانهام چیزی نیست مگر سوژه، که آن هم دیگر با سوژه واقعی فاصله بسیار زیادی دارد. حالا چقدر شناخت و معرفت مخاطب هنگام خواندن آثار من بالا یا پایین میشود، دیگر به آنها بستگی دارد. هدف من ارتباط برقرار کردن با مخاطب است نه تحت تاثیر قرار دادن آنها.
اجزای فضاسازي در بیشتر آثار شما به شكل كاملی ارائه میشوند، پيرنگها كامل جاري شده و صحنهپردازیها موقعيتي واقعی دارند. تعامل اجزای شعر چگونه در تکمیل ساختار شعر نقشآفرینی می کنند؟
به قول سوسور«در زبان، تنها تفاوتها وجود دارند» و تفاوتها خالق زیباییاند که شاعر با تمهیدات و بر اساس کارکرد فرم و اجرای زبانی در درون ساختار و بافت متن به خلق این زیبایی میپردازد. وقتی شاعر از خزانه وسیع و گسترده واژگان برخوردار باشد تعامل بین اجزای شعر اعم از فرم و ساختار، تکنیک، روابط دال و مدلولی، تقطیع پلکانی، خطوط و مصرعهای شعر و ... تماما نقشآفرینی زیبایی خواهند داشت. و این همه که گفته شد باز وقتی به شکل کاملی ارائه خواهد شد که حق انتخاب قالب به سوژه داده شود.
فرم گرا کیست ؟
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره فرمگرایی منتشر کرده که در آن آورده است: فرمگرایی قبل، حین و بعد از فرمالیسم در جریان بوده و هست. فرمگرایی در درجه اول نقد فرمالیسم است. یک فرمگرا آن قدر وقت ندارد که «مدتی طولانی» را صرف درک فرم و ادبیت اثر کند بلکه آنچه باید طولانی شود مدت لذت ادبی از زیباییهای خاص ادبی است و سپس اگر در صدد چرایی این لذت و زیبایی بود به اندازه کافی وقت خواهد داشت. یک فرمگرا بر خلاف یک فرمالیسم، زبان عادی را تبدیل به زبان شاعرانه نمیکند بلکه زبان شاعرانه را تبدیل به زبان فرمگرایانه میکند و از این طریق به زبان و معنای زبان توسعه میبخشد و به مخاطب قدرت تاویل و تفسیر و انتخاب معنایی میدهد که مبنای زبانی دارد. یک شاعر ممکن است بگوید: «دستهای من در آب جریان داشت» (زبان شاعرانه) ولی یک فرمگرا حتما خواهد گفت: «دستهای من در آب در جریان است» (زبان فرمگرایانه).
کتاب در روزنامه اعتماد
گالريدارها بخوانند
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر با اركيده درودي به بهانه انتشار كتاب «هرآنچه ميخواستيد درباره گالريدارها بدانيد، اما جرأت پرسيدنش را نداشتيد» گفتوگو کرده که می گوید: من هنوز خودم را گالريدار نميدانم. يعني به نظرم آدم بايد يك مسير خيلي طولاني را پيش برود تا من بتوانم به خودم گالريدار بگويم. ولي براي من كه تصميم گرفتم يك گالري باز كنم و اين كتاب تا حد زيادي به من كمك كرد. به نظر من گالريداري در ايران تعريف مشخصي ندارد. در كتاب يكي از سوالات از بسياري از گالريدارها اين است كه تحصيلاتتان چيست و تحصيلات بسياري از گالريدارها هنر نيست. ولي خيليها اشاره ميكنند كه از بچگي در اين محيط بزرگ شديم، مثلا خانوادهمان مجموعهدار بوده، يا از بچگي به موزه ميرفتم يا گالريها را ميديدم، به هر حال با ديدن علاقهيي به وجود آمده. ولي فكر ميكنم در مورد ما چنين كاري نميتوان كرد، چون موزه يا آثار هنرياي نيست كه بچهها را ببريم و موزهها را نشانشان بدهيم، به همين دليل من فكر ميكنم كساني كه در رشته هنر تحصيل نكردهاند، به چه دليل علاقهمند ميشوند و وارد اين حرفه ميشوند، مثلا رشته تحصيلي خود من ادبيات بوده. يعني اين علاقه به هنر چگونه و كي شكل ميگيرد. يكي از دلايلي كه فكر ميكنم گالريداري تعريف ندارد به همين دليل است كه به دلايل مختلفي شروع ميشود. هر گالرياي براي خودش يك شخصيت دارد، الان در تهران تعداد اندكي از گالريها هستند كه چنين وضعي داشته باشند، كه بدانيد اين گالري دارد با اين هنرمندان كار ميكند و اين نوع هنر را نشان ميدهد، به جاي اينكه هركي از راه ميرسد يا هر اثري را نشان بدهد.
نظر شما