پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۹
شادی حرفه من نیست/ شاعری که شعرش ترجمان عشق آتشين است/ بازاريابی و زندگی با خاطره

امروز پنجشنبه، دوم بهمن 1393 روزنامه‌های ایران، آرمان، شرق، اطلاعات، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با موسی بیدج از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز پنجشنبه دوم بهمن 1393 روزنامه‌های ایران، آرمان، شرق، اطلاعات و مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.
                             
کتاب در روزنامه ایران

شادی حرفه من نیست
روزنامه ایران در صفحه پنجشنبه بازار کتاب با موسی بیدج شاعر و مترجم گفت و گو کرده که در حوزه ترجمه آثار بسیاری از شاعران جهان عرب را به فارسی برگردانده و در معرفی فرهنگ شاعران عرب تلاش وافری دارد تا جامعه فارسی زبان ضمن شناخت عمیق ادبیات این کشورها، به غنای زبان و ادبیات فارسی کمک کند. بیدج از جبران خلیل جبران تا نزار قبانی، فاطمه العلی، غاده السمان، محمود درویش و آدونیس، از هرکدام یکی دو عنوان کتاب ترجمه و منتشر کرده است. «عشق به من می‌گوید»، «ریتا... عشق و یاسمن»و «با این همه عاشقت بوده‌ام» به ترتیب عاشقانه‌های آدونیس، محمود درویش و غاده‌السمان است که در قالب سه کتاب شعر با ترجمه موسی بیدج توسط انتشارات سرزمین اهورایی راهی کتابفروشی‌ها شد.
او می گوید: یک مجموعه شعر از محمد الماغوط ترجمه کردم و تحویل انتشارات نگاه دادم که بیش از یک سال و نیم است بلاتکلیف مانده است. به اعتقاد من محمد  الماغوط از دویست شاعری که آثارشان را ترجمه کردم از همه آن‌ها سرتر است، اسم این مجموعه را «بدوی سرخ پوست» گذاشتم. ماغوط شاعری اجتماعی است. شاعری که در اشعار اجتماعی‌اش طنزی تلخ دارد. این شاعر سوری نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس، شاعر و منتقد است. به او لقب پدر شعر سپید عرب داده‌اند در کنار انسی الحاج. آثار این شاعر را خیلی می‌پسندم و حرف‌هایش هم به دل می‌نشیند، فضای آثارش خیلی به فضای اشعار ما نزدیک است.
بیدج در ادامه افزود: محمد الماغوط باجناق آدونیس است و آدونیس برای نخستین بار او را در مجله شعر مطرح کرد. سال 1957 مجله شعر راه افتاد که متعلق به یوسف‌الخال بود و آدونیس. مجله آدونیس «مواقف» بود بعد از این مجله شعر را ترک کرد. تأسیس مجله شعر در بیروت یک مفصل تاریخی محسوب می‌شود. این شاعران نوگرا و نواندیش طرحی نو در انداختند و سبب شدند که جریان نوینی در شعر عرب پایه‌گذاری شود، شعر سپید این مجله را آدونیس و انسی الحاج عهده‌دار بودند. خود من در سال 1370 مجموعه شعری به نام «شادی حرفه من نیست» از او ترجمه کردم که با بدشانسی، ناشر ورشکست شده و کتاب‌های تولیدی‌اش جمع‌آوری شد. کتاب محمد الماغوط «شادی حرفه من نیست» هم توقیف شد. در نمایشگاه بین‌المللی کتاب از این کتاب استقبال فوق‌العاده‌ای شده بود. حالا در مجموعه‌ای که تحویل انتشارات نگاه دادم بخشی از آن اشعار را آورده‌ام، ولی اکثر شعرهای این کتاب - بدوی سرخپوست - قبلاً ترجمه شده بود. ترجمه‌های پراکنده و متعددی هم دارم که هنوز سروسامان نگرفته‌اند.


کتاب در روزنامه آرمان

با وجود انسان‌های اندیشمند و فرزانه‌ جهان پر فتنه و آشوب ما همچنان زیباست
روزنامه آرمان در صفحه آخر مطلبی درباه ستایش فرزانگی منتشر کرده که در آن می خوانیم: استاد ایرج رحمانی، مدیر انتشارات«کتاب و فرهنگ» یکی از فرزانگانی است که چاپ و نشر بسیاری از داستان‌ها و افسانه‌های ایران را در کارنامه  دارد و یادنامه  صمد بهرنگی نیز یکی از آثار ماندگار انتشارات ایشان است و چاپ مقاله‌ای از من در همین کتاب سبب آشنایی‌ام با ایشان شد و بی هیچ اغراقی در این چند سال اخیر نوشته چاپ شده‌ای از من نبوده که به نوعی از خرمن دانش و یا آرشیو مجلات و کتاب‌های ایشان بهره نگرفته باشم. برای نمونه نگارش تاریخچه ای از کارنامه  مطبوعاتی زنده یاد شاملو در مهرنامه  شماره  38 که استاد رحمانی یک شماره  ارزشمند نایاب از مجله  سخن نو(شماره  4) بی چشمداشتی تحفه آوردند و هرگز آن را باز پس نستانند همین جا باید از دوست دیگر نویسنده‌ام حمید تبریزی یاد کنم که از پس سال‌ها نوشتن و سرودن هم اینک با مدیریت « کتاب کاوه » دست از پا افتادگانی همچو مرا می‌گیرند و هم ایشان بودند که شماره  نایاب دیگر مجله  سخن نو شماره  2، یکشنبه 19 دی ماه 1327 را در اختیار من نهادند تا از آن بهره برگیرم. دوستان دیگری هم بوده‌اند که همگی در کار کتاب‌های نایاب‌اند و کارشناسانی فرهیخته که من بسیار مدیون آنان هستم و با اینکه ممکن است رضایتی برای آوردن نامشان نداشته باشند اما دل به دریا می‌زنم و در ستایش این فرزانگان و اینکه بدانند صاحب این قلم ارزش دانش و صفای باطن ایشان را قدر می‌داند به چند نام اشاره می‌کنم. دکتر شاطریان مدیر کتاب اوج، منوچهر پیشوا مدیر کتاب بلخ، جواد بخشایش مدیر کتاب امین، خسرو یوسف زاده مدیر کتاب نیما و دوست دیرینه شهرام اناری با ذهن دقیق کتاب شناسی و هایکونویسی اش که در بسیاری موارد گره از کار فروبسته  من گشاده‌اند... اکنون بسی خرسندم که با نگارش این یادداشت توانسته‌ام گوشه‌ای هر چند اندک از مهر این بزرگان را سپاس گو باشم و به خواننده این سطور از ژرفای جان بگویم که با وجود چنین انسان‌های اندیشمند و فرزانه‌ای که زندگی خویش را وقف کتاب کرده‌اند جهان پر فتنه و آشوب روزگار ما همچنان زیباست.

 
 کتاب در روزنامه شرق

خوابْنامه
روزنامه شرق در صفحه هنری مطلبی درباره شادرَوان اَدیب بیضایی کاشانی و اَرداویرافْ‌نامه منتشر کرده که در آن نوشته شده است: شادرَوان اَدیب بیضایی کاشانی- عَمِّ شاعر و نادیده‌اَم -دَفترچه شعرِ طنزی به‌نامِ خوابْنامه داشت که مُنتَشر شُده؛ و دَر آن شاعر دَر خواب به آن جهان می‌رفت و دَر شلوغی آن عالَمِ سَرگَشتگی بَرخی هَمشَهریانِ ناتُوی خُود را می‌دید دَر کارِ بَرداشتَن کُلاه از سَرِ هَم! و پِدَرِ شاعرَم که کارمَندِ اداره کُلِّ ثبتِ اَسناد و املاک بود، دَفترچه نثرِ طنزی داشت بِه نامِ ثبتِ عالَمِ آخِرَت که منتشر نَشُده؛ دَرباره کارمَندِ دولتی که اَسناد پهنه جهانِ دیگر می‌نِوشت؛ و زَمین‌های بِهشت را بِه نامِ اولیا و زمین‌های دوزَخ را به نام اَشقیا سَند می‌زَد!
از هَمه گَشت‌نامه‌های جهانگردان، گَشتِ آن جهان پیشینه کُهَن‌تَری دارد؛ دَر اساطیر کُهَن ایشتَر به جهان زیرین می‌رفت برای بازآوَردَنِ دُموزی؛ گیلگَمِش به مَرز دُو جهان می‌رفت پِی دیدَنِ انکیدو وپُرسیدَنِ رازِ جهانِ مَرگ؛ ئورفِهبه مَرگِستان می‌رفت تا ئوریدیس را بازآوَرَد و نیز دِمِتِر می‌رفت به بازآوَردَنِ دُختَرَش کُر! در چین و هند نیز برای دانِستَن سَرنِوشتِ پَس از مَرگِ کَسی به آن جهان می‌روند.
بَخشْ‌بَندی آن جهان به بهشت و بَرزَخ و دوزَخ شاید ایرانی باشَد؛ و کُهَن‌تَرین نِوشته بِدین سامان که بَر مَن شناخته است، اَرداویرافْ‌نامه است که بازگُفتِ پایانِ ساسانی آن برای ما مانده؛ و چنددَهه‌ای است که بَرخی پژوهشگران می‌گویند دُرُست‌تَر است نامِ اَرداویراف، اَرداویراز ]= پاکْ‌هوش[ خوانده شَوَد!
واپَسین بازنِوشتِ اَرداویرافْ‌نامه، آشکارا چند سده پیش از کُمدی الهی از دانته اَلیگری فلورانسی است که هَمین بخشْ‌بندی را دارد و بسیاری پندارَند که اَرداویرافْ‌نامه سرچشمه آن است!
اَرداویرافْ‌نامه پایانِ ساسانی بازنویسی بازگُفت‌هایی کُهَن‌تَری است که آغازِ آن و نامِ نویسنده آن پیدا نیست؛ و از آن چندین بَرگردان پهلوی به فارسی دَر دَست است.


جوانیِ ناگزیر
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی به بهانه هفتاد و سومین زادروز بهمن فرمان آرا، تهیه‌کننده، کارگردان، فیلمنامه نویس و نویسنده ایرانی منتشر کرده که در آن آمده است: او روح جوانی دارد که جسمش تاب این همه جوانی را ندارد، مثل همه ما که پنجاه را از سر گذرانده‌ایم. برایش دعا می‌کنم، تا بتواند همه فیلم‌هایی را که دوست دارد، بسازد. همه نمایشنامه‌هایی را که دوست دارد، روی صحنه ببرد. تمام ترجمه‌هایی را که دارد، چاپ کند. و ما از همه آنها لذت ببریم.


 
کتاب در روزنامه اطلاعات

شاعری که شعرش ترجمان عشق آتشين است
روزنامه اطلاعات در شماره امروز نقدی درباره شعرهای روانشاد حسين پژمان بختياري منتشر کرده که در آن آمده است: شعر پژمان نمونة بارزي است از نوانديشي و نوپردازي كه بدون درهم ريختن اسباب و عواملي كه لازمه زيبايي سخن و اركان اساسي شعر است، گفته‌هايي نغز، فراخور درك و فهم و سليقه معاصران با ذوق سروده و خدمت خود را به ادب فارسي ايفا كرده است. نگاهي به اشعار پژمان به ما مي‌نماياند كه عشق همواره در سينه اين شاعر جوش مي‌زند و شعرش ترجمان عشق آتشيني است كه پيوسته دمساز اوست. عشق براي وي زندگي‌ساز و اميدآفرين است و در ژرفناي وجودش نشاطي زوال‌ناپذير ايجاد كرده است.
در شعر پژمان در هر دوره از زندگي كه زيسته و سخن سروده، طراوت جواني و شادابي احساس مي‌شود و انسان را شكفته خاطر مي‌سازد. او با وجود ناخرسندي‌اش از وضع زندگاني كه بيشتر مربوط به دوران كودكي و نوجواني و جدايي اصلاح‌ناپذير پدر و مادرش از يكديگر است، لحن ناله و شكايت‌گزاري در اشعار خود كمتر دارد و اين همه از دولت سر، حكمراني، عشق است كه در هر برهه از زندگي بر وجودش استيلا داشته است.
او به‌طور كلي نسبت به عالم هستي و زندگاني اين سراي سپنجي خوش‌بين نيست ولي لحن شاعرانه وي اين بدبيني را طوري ادا نمي‌كند كه آدمي را يكسره به كوره راه دلسردي و نوميدي بكشاند. پژمان ناهمواري‌ها و نابهنجاري‌ها و بي عدالتي‌ها و ترقيات فراتر از استحقاق افراد را در جامعه نكوهش مي‌كند، اما اين به گونه‌اي نيست كه آتش اميد را در دل انسان به كلي خاموش سازد.
او در اين عالم چيزي را شرط چيزي نمي‌داند و كلاً اين افت و خيزهاي بي‌حاصل را به مسخره مي‌‌گيرد ولي از هر موضوعي نتيجه‌‌هاي حكيمانه به دست مي‌دهد. 


از زاينده رود تا البرز و فصل اقاقي‌ها
روزنامه اطلاعات در شماره امروز مطلبی درباره دو کتاب بانو فرشيد افشار منتشر کرده که در آن بیان شده است: مجموعه شعر «زاينده رود» اين شاعر كه در بهار سال 1383 از سوي انتشارات مديسه منتشر شد، حاوي قطعاتي در قالب غزل، مثنوي، شعر نو و آزاد است كه بيشتر آنها در دهه‌هاي 40 و 50 سروده شده است و شايد به همين دليل مخاطب را سريعاً به فضاي شعر غم‌آلود آن دهه‌ها مي‌برد. دهه‌هايي كه سرودن از مويه‌ها و گريه‌ها و اندوهان پنهان عشاق بين شاعران آن روزگار رونق زيادي داشت.
اما كتاب «البرز و فصل اقاقي» اين شاعر نيز كه سه سال بعد از كتاب قبلي و در سال 1386 و در شمارگان 1200 جلد از سوي انتشارات مديسه منتشر شده است، در برگيرنده آثار او در قالب‌هاي نيمايي و آزاد است و حال و هواي اين مجموعه با مجموعه آثار قبلي او كاملاً متفاوت است. سرايندة آثار اين مجموعه، تلاش دارد تا از زبان كلاسيك به كار رفته در مجموعه شعر زاينده رود فاصله بگيرد و به افق‌هاي تازه‌‌تري از پردازش‌هاي تصويري در آثار خود نزديك شود.



کتاب در روزنامه مردم سالاری

نوشته‌هاي وايبري؛سبک زندگي ايراني در فضاي مجازي
روزنامه مردم سالاری در صفحه ویژه کتاب و اندیشه نقدی درباره کتاب «کوته نوشته‌هاي وايبري» دکتر مسعود کوثري منتشر کرده که در آن عنوان شده است: شايد درنگاه اول اگربا کتابي به نام«کوته نوشته‌هاي وايبري» مواجه شويم اين مطلب در ذهن ما تداعي شود که با يک مجموعه از نوشته‌هاي توليد شده در فضاي وايبرمواجه هستيم،اما انتخاب عنوان «کوته نوشته‌هاي وايبري» براي تحليل سبک زندگي ايراني در فضاي مجازي بيشتر از آنکه به شبکه اجتماعي وايبر اشاره داشته باشد،ناظر به سبک نگارش نو، خلاقانه و بديع و همچنين شيوه ارائه محتوا بر اساس ذائقه مخاطبان عصرشبکه‌هاي اجتماعي است. در اين شيوه از ارائه اطلاعات، مولف ضمن توجه به مباني علمي موضوعات مطرح شده در کتاب تلاش کرده است تا بسيار کوتاه و موجز سخن گفته و از پرداختن به حواشي طولاني پرهيز نمايد.
همين امر يعني انتقال مفاهيم مرتبط با سبک زندگي ايراني در فضاي مجازي و در عين حال رعايت اختصار و توجه به نوآوري در شيوه طرح بحث باعث شده است کتاب «کوته نوشته‌هاي وايبري» قابليت تبديل به اثري دلچسب براي مخاطب ايراني و خصوصا اعضاي خانواده‌ها را داشته باشد. اين کتاب که طي يک ماه گذشته به همت دکتر مسعود کوثري توسط انتشارات تيسا در 131 صفحه منتشر شده است، داراي 16 فصل يا به تعبيري زير موضوع مرتبط با سبک زندگي در فضاي مجازي است. نويسنده در صفحه 7 کتاب، اثر خود را چنين توصيف مي‌کند:«اين کتاب مجموعه کوته نوشته‌ها و کوته گفته‌هايي است که طي چند سال گذشته درباره مسائل جهان مجازي نوشته ام. اين نوشته‌ها با زباني ساده و غير فني نوشته شده و براي خواندن در همه جا (از اتوبوس گرفته تا مترو) مناسب است. همچنين هدف از انتشار اين کوته نوشته‌ها خوانده شدن نوشته‌ها و گفته‌ها در ميان اعضاي خانواده و بحث بر سر درستي و نادرستي آنها است. اگر چنين اتفاقي بيفتد و شما درباره درستي يا نادرستي يکي از اين نوشته‌ها و گفته‌ها با فرد ديگري از دوستان، همکاران، يا اعضاي خانواده خود به گفت و گو بپردازيد، مقصود حاصل شده است».
 
 
بازاريابي و زندگي با خاطره
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره کتاب بازاريابي و زندگي با خاطره از استاد پرويز درگي منتشر کرده که در آن آمده است: يازده سال پيش (1384)، در نخستين كتابم «مديريت فروش و فروش حضوري با نگرش بازار ايران»، كوتاه و گزيده از خودم نوشتم كه از 12 سالگي با فروش عكس و پوستر در كوچه و خيابان، شغل شريف فروشندگي را شروع كردم. در اين كتاب كه پيش رويتان است يعني «بازاريابي و زندگي با خاطره»، با توضيحات ريز و جزئي از خاطره فروشندگي‌ام به تفصيل نوشته‌ام.خاطرم مي‌آيد كه قبلاً نيز در كتاب ديگرم با عنوان «دل‌گفته‌ها و دل‌نوشته‌هاي معلم بازاريابي» (سال 1388)، از خاطرات «دوره فروشندگي و ويزيتوري‌ام» نوشتم؛ واقعيتي كه جوانان بويژه دانشجويان علاقه‌مند به «بازاريابي» را برانگيخت فراتر از «دانشگاه علم»، حضور پررنگي در «دانشگاه بازار» داشته باشند.خشنودم از آنكه اكنون بسياري از اين جوانان در گرايش‌هاي متنوع مديريت و MBA با افتخار عنوان مي‌كنند حتماً براي «تجربه كردن»، بايد ويزيتوري كرد، خيابان‌ها و كف بازار را «‌گز» كرد، چرا كه هم آموخته‌هاي «دانشگاه علم» را مي‌توانند به محك تجربه زنند، و هم با يادگيري‌هاي «تازه» و «نو»، وارد كلاس درس و دانشگاه مي‌شوند.در برشي از زندگي‌ام يعني همين فصل از كتاب، كوشيده‌ام فراتر از تجربيات بازاريابي و فروش، درباره خانواده‌ام، فرزندانم، والدينم، روستايم، دوستانم، معلم‌هايم، همكارانم و علائقم بنويسم با اين اميد كه همچنان سليقه جوانان را تأمين كند از آن رو كه «دنياي بازاريابي و فروش» را دنياي عشق و عاطفه و دلبستگي‌ها بدانند.با اين همه، خودم از عزيزان و بزرگاني آموخته‌ام، هم در عمل، هم در نظر. اين بزرگان و عزيزان به سراي جاودانه شتافته‌اند؛ شايسته بود نامي از آنان در اين كتاب - بازاريابي و زندگي با خاطره - باشد.

 
کتاب در روزنامه شاپرک

انتري که لوطيش مرده بود
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره صادق چوبک منتشر کرده که در آن نوشته شده است: درسال 1324 مجموعه‌اي از نخستين داستان‌هايش را باعنوان «خيمه شب بازي» منتشر کرد. ديري نکشيد که دومين مجموعه‌اش را ، «انتري که لوطيش مرده بود» در سال 1328 به چاپ رساند. داستان‌هاي اين دو کتاب از لحاظ فضا سازي و نمايش روحيه و روابط شخصيت‌ها از وراي گفتگوهاي زنده و طبيعي، از بهترين‌هاي ادبيات داستاني ايران است.
در سال 1334 چوبک براي شرکت در سمينار دانشگاه هاروارد به آمريکا سفر کرد و سپس به دعوت کانون نويسندگان شوروي، به مسکو، سمرقند و بخارا رفت. در همين سال بود که چاپ دوم «خيمه شب بازي» منتشرشد.چوبک در نخستين مرحله خلاقيت ادبي خود، از رنج و ستمي نوشته بود که بر ستمديدگان و به خصوص زنان،روا مي‌شود.
در رمان تنگسير در سال 1342 و مجموعه داستان‌هاي چراغ آخر ( 1334) و روز اول (1344) به مضمون «کيفر ستمگران» پرداخت. چوبک سال 1349 را به تدريس در دانشگاه يوتا گذراند، در سال 1351 در کنفرانس نويسندگان آسيايي و آفريقايي در قزاقستان حضور يافت و گزيده‌اي از آثارش به زبان روسي در مسکو منتشر شد. وي در سال 1353 پس از بازنشستگي، راهي انگلستان و آمريکا شد.بسياري از آثار چوبک به زبان‌هاي گوناگون ترجمه شده و درسال‌هاي اخير مجالسي براي بزرگداشت او در دانشگاه‌هاي آمريکا برپا شده است.آخرين اثر صادق چوبک با نام «مهپاره» درسال 1370 منتشر شد که ترجمه‌اي شيوا از داستان عاشقانه هندي است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط