کتاب در روزنامه ایران
صدایی از زیر آوار خاطرات میپیچد
روزنامه ایران در صفحه کتاب یادداشتی درباره مجموعه داستان کوتاه «گندمها» منتشر کرده که در آن می خوانیم: این کتاب مجموعه داستان کوتاهی است نوشته آنی سومون نویسنده صاحبسبک فرانسوی که توسط الهه هاشمی مترجمی جوان و آیندهدار ترجمه و توسط نشر روزبهان منتشر شده است. این مجموعه شامل 10داستان کوتاه است که همگی به مضمون جنگ میپردازند و وجه دیگری از ویرانی و تخریب ناشی از آن را به تصویر میکشند.
بارزترین ویژگی داستانهای مجموعه گندمها به کارگیری روایت غیر خطی و جلو و عقب رفتن در زمان قصه است. راوی واقعهای را نقل میکند و در پی آن، مجموعهای از وقایع ریز و درشت دیگر مربوط به زمانهایی در گذشته، حال و حتی آینده به دور این هسته مرکزی به گونهای بینظم روی هم انباشت میشوند. برای فهم این انباشت سخت و گاه خشن، خواننده باید بتواند تک تک اجزا را از هم جدا کند و آنها را، برطبق نظم زمانیشان، در کنار هم بچیند. این سبک نوشتاری را سومون، چنانکه خود میگوید، از جریان «رمان نوی فرانسه» الهام میگیرد.
در واقع این بهترین روش برای بازنمایی غلیان خاطرات و غرق شدن شخصیت در ذهنیات خود است، زیرا آنچه به ذهن ما میآید، هرگز ساختاری منسجم و منظم ندارد و به شکل تکه پارههای آشفته از حوادث، تصاویر، صداها و نقل قولها در درون ما پدیدار میشود. به کارگیری نقل قول مستقیم و غیر مستقیم آزاد که در آن گوینده مشخص نیست، ولی سخن او روایت میشود، نیز در همین راستاست؛ گویی صدایی، سخنی یا فریادی خود را از میان تل خاطرات فراموششده بیرون میکشد و برای لحظهای قدرتمندانه بر ذهن شخصیت مستولی میشود. در مورد بخشهایی که در آنها در بین یادآوری دو خاطره در دو زمان متفاوت منظرهای توصیف میشود، نیز همین را میتوان گفت.
قرار ملاقات در فرانکفورت
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره معرفی 90 کتاب در شصت و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت منتشر کرده که در آن نوشته شده است: مثل اینکه خدا را شکر یک اتفاقهایی دارد میافتد و باید منتظر بود و نتایج را دید در فرانکفورت. قبلاً هم نوشتهایم و الان هم باز مینویسیم که تا ادبیات ما نتواند از مرزهای ترجمه بگذرد و وارد بازار جهانی شود، ادبیات حرفهای به معنایی که نویسندگی و شاعری، شغل باشد نه فقط یک علاقه بدون گردش اقتصادی، در ایران پا نخواهد گرفت.
گویا در شصت و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت، قرار است که 50 ملاقات کاری با ناشران و آژانسهای بینالمللی برگزار شود، هر ملاقات به مدت 30 دقیقه و به منظور آشنایی طرف ملاقات با زمینههای مورد علاقهاش در ادبیات ایران. این قرار ملاقاتها توسط آژانس ادبی غزال تنظیم شده که به روایت سایتهای خبری داخلی، حدود دو سال است که فعالیت خود را روی معرفی آثار برتر ادبیات داستانی ایران به ناشران بینالمللی متمرکز کرده و به دنبال ارائه خدمات به ناشران ایرانی، موفق به دریافت گرانت رایت از کشور فرانسه شده است.
تعداد کتابهایی هم که قرار است در این ملاقاتها معرفی شوند، 90 عنوان است که به عنوان آثار برتر ایرانی در حوزه ادبیات داستانی از آنها نام برده شده و روی جلد برخی از این آثار هم در بخش «خانه» سایت غزال، قابل رؤیت است؛ فقط بعد از آرزوی موفقیت، میماند یک سخن: «انشاءالله این 90 عنوان کتاب، دربرگیرنده ادبیات برتر داستانی ما هستند نه بخشی از آن.»
کتاب در روزنامه شرق
نویسنده به ریشه میرود
روزنامه شرق با علیرضا نادری، نویسنده به بهانه اجرای «فرجام سفر طولانی طوبا» گفت و گو کرده که می گوید: «آدمی به وسیله کلمات فکر میکند. ما چون حرف میزنیم و کلمه را تحریف میکنیم، Half حقیقت را میگوییم. کلمه خودش Call me است یعنی تو را دعوت میکند. بنابراین باید طرز زیست مردم و داوری آنها و رابطهشان با طبیعت را از طریق کلماتشان بفهمی. اینکه اینها چه میگویند و چه میشنوند. اینها میشود «لسان» از listen میآید. در ستایش گوش و شنیدن میتوانی صحبت کنی. «جور» آغاز نویسندگی است. اینکه بروی و بدانی که جور ملت چیست. آرامآرام به یک فرهنگ عمومی میرسی و این سرچشمه به دریایی میرسد و بالا میآید و به سطح زمین میرسد و درخت کلمه میتواند از این جور سیراب شود.»
وقتی از او سوال شد زبان برایش دغدغه است، گفت: «نویسنده به نظرم کارش همین است. اینکه کسی به سراغ این نمیرود تنبلی است. وقتی تو به «تن» بله میگویی تنبل میشوی. اینها نویسندگی نیست. نویسنده به ریشه میرود. خداوند به هر کسی وندی داده است. به من آوندی داده که به ریشه بروم. وقتی با شما صحبت میکنم اول اسمت را میپرسم. بعد آرامآرام میروم ببینم که چه وندی داری. پسوند را پیدا میکنم. اینکه ریشه داری یا نه؟ مثل ایشان چشم داری یا مثل شما گوش دارید؟ چطوری جهان را میبینی. این یعنی که جورت را پیدا میکنم و بعد از آن به تور میرسم ببینم چه توری یا چطوری و بعد ژانرت را پیدا میکنم.»
فرسنگها فاصله با جامعه مدنی
روزنامه شرق مطلبی درباره نمایش «فرجام سفر طولانی طوبا» به نویسندگی علیرضا نادری و کارگردانی محسن حسنزاده منتشر کرده که در آن آمده است: داستان نمایش در نیمه دهه50خورشیدی در روستایی خشک و بیحاصل در نزدیکی قم میگذرد؛ دورهای که نظام اربابرعیتی از بین رفته، اما رسم اربابرعیتی (بزرگ و کوچکی) ور نیفتاده است؛ در روستایی که باورهای خرافی بیداد میکند، مردانش زیر بار نداری کمر خم کردهاند، زنانش چون طبیعت کویری روستا زار و نزار شدهاند. در چنین مکانی، طوبا دخترک زیبا و تنهایی است که از پس رویدادی شوم، جز مهاجرت به تهران راهی پیش پای خود نمییابد. در چنین جغرافیا و تاریخی است که عشق (بین عقیل و طوبا) جایی ندارد و سفر طوبا از روستا به تهران، فرجام تلخی بهبار میآورد.
امانوئل کانت (1804-1724) در کتاب «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» و چندمقاله دیگر، فاصله بین زندگی انسان در شرایط ابتدایی طبیعی و زندگی در جامعه مدنی (بورژوازی) را شرح میدهد. بهنظر او در جامعه طبیعی، قوانینِ «جنگِ همه علیه همه» یعنی خشونت زوردارترین موجودات، حاکم است. این فیلسوف آلمانی، نفی آزادیهای فردی و بیعدالتی را هم از دیگر ویژگیهای بارز یک جامعه ابتدایی میداند. آنچه کانت در تعریف جامعه طبیعی برمیشمارد، دقیقا همانچیزی است که در «فرجام سفر طولانی طوبا» به نمایش درمیآید. علیرضا نادری در نمایشنامه خود، چون امانوئل کانت، از وظیفه انسانی برای خروج از خشونت طبیعت و واردشدن به جامعه شهروندی دفاع میکند. در این راه، خردورزی و دوری از جزماندیشی، شاهکلید گشودن دری است که بین جامعه طبیعی و مدنی قرار دارد.
کتاب در روزنامه آرمان
نمایشگاه کتاب فرانکفورت و حضور تکراری ایران
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره حضور ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت منتشر کرده که در آن عنوان شده است: ناشران در کشور ما به دلیل عدم پذیرش قوانین بینالمللی کپی رایت، الزامی به رعایت حقوق مولف ندارند و به همین ترتیب، ناشران خارجی هم لزومی برای خرید حق رایت از مولفان کشورمان احساس نمیکنند. بنابراین حضور کشورمان در نمایشگاهی مثل فرانکفورت را شاید بتوان فقط از منظر کسب تجربه و آشنایی با فضای کار بینالمللی و احیانا ایجاد زمینه برخی همکاریها توجیه پذیر دانست، اما برای همین حضور نصفه و نیمه ایران در نمایشگاه فرانکفورت هم تقریبا ساز و کاری وجود ندارد. هر سال تعدادی موسسه و ناشر دولتی یا ناشران حمایت شده، بدون اینکه مشخص شود بر اساس کدام معیار و شاخصی انتخاب شدهاند، هرکدام با چند ده عنوان کتاب از سوی مؤسسه نمایشگاههای فرهنگی به این نمایشگاه اعزام میشوند. امسال هم نگاهی به لیست ناشران اعزامی به فرانکفورت نشان میدهد این رویه تغییری نکرده است و مشخص نیست حضور این ناشران که بسیاری از آنها چندین دوره در نمایشگاه کتاب فرانکفورت حاضر بودند، تا امروز چه دستاوردی داشته که همچنان بر اعزام این گروه خاص به عنوان نمایندگان نشر ایران اصرار میشود. تجربه حضور مستقل چند ناشر خصوصی ایرانی مانند «شباویز» و «شمع و مه» در نمایشگاه فرانکفورت نشان میدهد میتوان با هزینههای بسیار کمتر، طیف گستردهتری از ناشران را به این نمایشگاه فرستاد و با تمرکز بر عناوین محدودتر، حتی نیم نگاهی به فروش حق رایت کتاب هم داشت. به هر روی در شصت و ششمین دوره نمایشگاه فرانکفورت هم نباید توقع فعالیت و دستاورد خاصی را از نمایندگان ایران داشته باشیم.
داستاننویسان سرخورده
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره کارگاه داستان و داستاننویسان سرخورده منتشر کرده که در آن بیان شده است: خیلی از نویسندگان برآمده از کارگاههای داستان نویسی، به علت عدم رشد لازم شخصیت نویسندگی، با همین یک کتاب راضی شده یا نشده در جا متوقف میشوند. چرا که تجربه زیستی لازم، هدف مشخص، انگیزه یا توان نگارش داستان دیگری ندارند. تا اینجا هم صرفا با کمک و هل دادنهای مدرس یا در خیلی موارد عادت به درسخوان بودن، آنها را جلو برده است و مطالعات لازم یا حتی علاقه عمیق به داستان و ادبیات ندارد. چنین افرادی به همین سادگی و با سرعت، از فضای ادبیات داستانی حذف و فراموش میشوند. حتی اگر کتابشان جایزهای برده باشد و مورد توجه قرار گرفته باشد، تاثیری ندارد. این افراد، بدون مدرس و کلاس نمیتوانند بنویسند. نوشتن تادیب و نظم درونی میخواهد و تا فشار و برنامه ریزی کلاس از روی آنها برداشته میشود، عدم انگیزه لازم و عدم احساس نیاز و عشق به داستان، آنها را از نوشتن باز میدارد. برای چنین افرادی داستاننویسی تبدیل به تجربه تلخ شکست یا در بهترین حالت تجربهای علی السویه میشود.
مدرس باید بتواند داستاننویس را با دنیای درون خودش مرتبط سازد. او را به عمیقترین لایههای وجودیاش بفرستد و به کشف و شهود وا دارد. اگر این اتفاق برای هر کسی افتاد، یعنی توانست با ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کند، لذت سفر به عمیقترین لایههای درونش را چشید و آنها را در قالب کلمات و با کمک تکنیکهای فراگرفته، به دیگری منتقل کرد، هرگز و هرگز دست از نوشتن برنخواهد داشت. حتی اگر به او بگویند ننویس، او مینویسد. کاش کارگاههای داستاننویسی به این امر مهم توجه داشتند؛ به جای خروجی ملموس زودگذر به نتیجهای مانا و موثر بیندیشند و تمرکزشان به جای انتشار مشقهای غلط گیری شده، روی پرورش خلاقیت و استعداد داستاننویس و کشف نویسندگان موفق جدید باشد.
کتاب در روزنامه جمهوری اسلامی
تلاش دوازده نويسنده براي كمك به نسلي كه ميخواهد چشمانش باز باشند
روزنامه جمهوري اسلامي در شماره امروز مطلبی درباره كتاب «ميخواهد چشمانش باز باشند» منتشر کرده که در نوشته شده است: دوازده نويسنده معاصر، با داستانهاي كوتاه خود ميكوشند مخاطبان جوان و نوجوان خود را در فضايي كه پدران و مادران آنها تجربه كردهاند قرار دهند و طعم لحظههاي انقلاب را به آنها بچشانند.
در داستانهاي كتاب «ميخواهد چشمانش باز باشند» با قهرماناني مواجهيم كه هيچ يك تداركي براي قهرمان شدن و به چشم آمدن ندارند، بلكه هر يك نمادي از قدرت جامعه برخواسته و متكي به جهش ناگهاني در مراتب و منازل خودشناسي و دشمنشناسي و تدارك وحدت و اقتدار جمعي هستند.
مادري كه خانهاش را در اختيار انقلابيون قرار ميدهد، مردمي كه در روستاهاي دور به حمايت از انقلابيون برخاستهاند، جواني كه دستگير شده و مادرش در انتظار اوست، جواني كه در شب عروسياش كت و شلوار دامادي خود را به يك سرباز فراري ميدهد، دانشآموزاني كه دستگاه پليكپي مدرسهاي را براي چاپ اعلاميه ميبرند، مامور گاردي كه انقلابيون او را دستگير ميكنند، پادگاني كه درجهدارانش يكي يكي فرار ميكنند، دو دوست كه پس از سالها به هم ميرسند و گرايشات معنوي و مادي خود را به رخ يكديگر ميكشند، زن بيوهاي كه راه همسر شهيد خود را دنبال ميكند، مرد ميانسالي كه در جواني خود از فعالان تظاهرات انقلابي بوده واكنون در آلمان اقامت دارد و... شخصيتهاي اصلي داستانهايي هستند كه امام خميني(ره) بنيانگذار انقلاب اسلامي در هر يك از آنها به نوعي حضور درخشان دارد و همه چيز حول قدرت معنوي بيبديل وي شكل ميگيرد و تعريف ميشود.
داستاني كه پس از هجده قرن همچنان تازه به نظر ميرسد
روزنامه جمهوري اسلامي در شماره امروز مطلبی درباره کتاب «خر طلايي» منتشر کرده که در آن آمده است: لوسيوس قهرمان يكي از معروفترين داستانهاي قرن دوم ميلادي است كه در اكتبر (مهرماه) سال 175 ميلادي به اوج شهرت و محبوبيت خود رسيد و گفته ميشود 119 نفر در چهار نقطه امپراطوري روم عهدهدار وظيفه رونويسي روزانه از اين داستان براي ارائه به خوانندگان آن بود.
اين داستان كه «خر طلايي» نام دارد نوشته آپوليوس يوناني است كه با خلق اين اثر خواسته است پيوند ماديگرايي، طمع و ظلم و تاثير آنها بر اخلاق اجتماعي و معنويات عمومي را مورد نقد قرار دهد و تا چند دهه پيش در دانشكدههاي مطرح ادبيات غرب به عنوان نمونه اصيل ادبيات غربي ارائه و نقد ميشد.
داستانهايي از قبيل «پينوكيو» كه بيشتر به جنبههاي فردي اشتباهات و رفتارهاي غيراخلاقي توجه دارند، بدون شك با الهام از «خرطلايي» و با اجتناب از تمركز بر جنبههاي اجتماعي و حاكميتي موضوع خلق شدهاند و مقايسه اين داستانها با آثاري از قبيل «خرطلايي» ميتواند نقش "اومانيسم" رايج قرون اخير در بازداشتن مردم از توجه به جنبههاي اجتماعي و حاكميتي فساد رايج در جوامع خود را ملموستر كند.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
شاعري که واژه ها را نقاشي ميکرد
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره سهراب سپهري به مناسبت تولدش منتشر کرده که در آن میخوانیم: سپهري در سال 1330 نخستين مجموعه شعر نيمايي خود را به نام «مرگ رنگ» انتشار داد. در سال 1332 دومين مجموعه اشعار خود را با عنوان «زندگي خوابها» منتشر کرد. در مهر 1334 ترجمه اشعار ژاپني از وي در مجله «سخن» به چاپ رسيد
شعر سهراب سپهري رنگارنگ است و خواننده را به افقهاي تازه ميکشاند. آثار وي پر است از صور خيال و تعبيرات بديع، که با وجودِ زيبايي ظاهري و تصويرهاي بديع و رنگارنگ، در مجموع از جريانهاي زمان به دور است. در اشعار او نقد و پيام اجتماعي کم رنگ است، و در آن پراکندگي و ناهماهنگي تصاوير به چشم ميخورد. اما سهراب در اشعارش به طور کلي و در بعدي وسيع نگران انسان و سرنوشت اوست. سپهري روح شاعرانه و لطيفي داشت که براي هر چيز معني و مفهومي خاص قائل بود. تخيل وي در همه اشياء باريک ميشد و از آنها تصاويري زنده و حساس ميساخت، بدين علت است که انديشهها و تجربههاي فکري و عاطفي او به حالتي دلپذير درآمده است.
کتاب در روزنامه شاپرک
شعر موسيقي و دريا
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار شمس لنگرودي منتشر کرده که عنوان میکند: محمد شمس لنگرودي متولد 26 آبانماه سال 1329 در لنگرود است و مجموعههاي شعر «رفتار تشنگي» (1355)، «در مهتابي دنيا» (1363)، «خاکستر و بانو» (1365)، «جشن ناپيدا» (1367)، «قصيدهي لبخند چاک چاک» (1369)، «نتهايي براي بلبل چوبي» (1379)، «پنجاه و سه ترانهي عاشقانه» (1383)، «باغبان جهنم» (1383)، «ملاح خيابانها» (1386)، «لبخوانيهاي قزلآلاي من» (1389)، «رسم کردن دستهاي تو» (1389)، «ميميرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم» (1389) و «شب، نقاب عمومي است» (1390) از جمله آثار او هستند.
شمس لنگرودي از تابستانهاي مرطوب و کشدار نوجوانيهايش در شمال و کنار دريا ميگويد که در آن از کتاب خبري نبود؛ اما پر بود از لمس بيواسطهي نور و گياه و دريا و درخت.
او گفت: نوجواني ما در بطالت محض ميگذشت؛ چرا که در دورهي نوجواني و جواني من در شهر ما، نه از کلاس موسيقي خبري بود، نه فيلمسازي و نقاشي و نه هيچ کلاس آموزندهي ديگري.
نظر شما