دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۹
همگام با بهترین‌های آمریکای لاتین/ نگاهی به مجموعه داستان«سومین کرانه رود» با انتخاب و ترجمه مراد فرهاد پور

مجموعه داستان«سومین کرانه رود» برگزیده‌ای از بهترین داستان‌های آمریکای لاتین است، مجموعه‌ای که به دلیل حساسیت در انتخاب داستان‌ها وترجمه‌های حساب شده، چاپ‌های متعددی را تجربه کرده‌است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- درمیان داستان‌نویسان سراسر جهان، نویسندگان کشورهای آمریکای لاتین حال و حکایت دیگری دارند. نویسندگانی که با پشتکار تمام توانسته‌اند نام خود و کشور خود را در این حوزه بر سر زبان‌ها بیندازند.

داستان‌هایی که در این مجموعه منتشر شده‌اند، داستان‌هایی نوشته شده براساس شیوه رئالیسم جادوئی هستند. شیوه‌ای که حالا دیگر طرفداران خاص خود در جهان را پیدا کرده اما ریشه اصولی‌اش را باید درتاروپود خود آمریکای لاتین جستجو کرد. شیوه رئالیسم جادوئی همان‌گونه که از نامش پیداست شیوه‌ای از نوشتن است که ماجراهای آن بر اساس نوعی از رئالیسم استوار است، نوعی از رئالیسم که پیچیده در ذهنیتی بومی است و ممکن است خواننده درمواجهه نخست نتواند آن‌گونه که باید و شاید با آن ارتباط منطقی پیدا کند اما با مرور چندباره می‌تواند آرام آرام، لذت‌های نهفته درمتن را درک و دریافت کند.

در داستان‌های این مجموعه به نوعی روایت برمی‌خوریم که دارای فضایی شبیه فضای فانتزی هستند اما منطق روایت‌ها به گونه‌ای است که این فضای فانتزی دارای سویه‌های دیگری از فهم متن شده‌اند، یعنی این که اگردست جدا شده از بدن یک انسان در جنگ، شهر به شهر دنبال صاحبش می‌گردد، دارای ریشه‌ای قدرتمند از حس تراژیک است که بر بسترفضایی فانتزی استوار شده. در داستان‌های این مجموعه سعی شده که با استفاده از اغلب ظرفیت‌های داستانی، آثاری تولید شود که در درجه اول یادآور آمریکای لاتین باشند و در گام بعد حاوی پیشنهادهایی تازه در امر نوشتن.

درمیان داستان‌های این مجموعه به داستانی ازخواوگویی مارس روسا برخورد می‌کنیم که استفاده از شیوه نویسندگی رئالیسم جادوئی را به اوج رسانده‌است، داستانی که با یکبار خواندن درذهن حک می‌شود.این داستان که نام کلی مجموعه را هم به خود اختصاص داده«سومین کرانه رود» نام دارد. داستانی به غایت زیبا و تاثیر گذار از نویسنده‌ای که ممکن است کمتر نامش را شنیده باشیم.

این داستان درنگاه نخست، روایتگر شخصیت مردی است که به یکباره تصمیم می‌گیرد هرچه دارد رها کند و با قایقی ناامن و پارویی تا آخر عمر بر بستر رودخانه سرگردان بماند. ماجراهایی که نویسنده برای این شخصیت و خانواده‌اش ساخته چنان ریشه درحس باور دارند که خواننده با تمام شگفت‌انگیز بودن ماجرا باآنها همذات‌پنداری می‌کند.

پیشنهاد این است که خوانندگان مایل به مطالعه این مجموعه داستان، خواندن این کتاب را با همین داستان شروع کنند زیرا این کار چنان نمایی از کل مجموعه به دست می‌دهد که دل کندن ازآن غیر ممکن است:« پدرم مردی وظیفه‌‌شناس، منظم و رک و راست بود. و بنا به‌گفته‌ اشخاص معتمد بسیاری که از آنان تحقیق کردم، از نوجوانی یا حتی از کودکی، این صفات را دارا بوده است. تا آنجا که خود به‌یاد می‌آوردم، او نسبت به دیگر مردانی که می‌شناختیم، نه شوختر بود و نه ملولتر. شاید کمی آرامتر بود. فرمانروای خانه مادر بود نه پدر. مادر هر روز ما را را- خواهرم، برادرم و مرا - سرزنش می‌کرد. از قضا روزی پدرم زورقی سفارش داد.
 
او در این مورد بسیار جدی بود. قرار بود زورق مخصوص او و از چوب اقاقیا ساخته شود. باید آنقدر مقاوم باشد که برای بیست یا سی سال دوام آورد، و درست به‌اندازه یک سرنشین جا داشته باشد. مادر در این باره چه غرها که نزد. آیا قرار بود شوهرش به یکباره ماهیگیر از آب در آید؟ یا شکارچی؟ پدر هیچ نگفت. خانه‌ی ما با رودخانه کمتر از یک‌میل فاصله داشت. رودخانه در آن حوالی، عمیق، آرام و چنان فراخ بود که آن طرفش دیده نمی‌شد.
 
هرگز نمی‌توانم روزی که آن زورق پارویی را تحویل گرفتیم، فراموش کنم. پدر هیچ نوع شادی یا احساس دیگری ابراز نکرد. او فقط مثل همیشه کلاهش را بر سر گذاشت و با ما خداحافظی کرد.
 
هیچ غذایی یا هیچ گونه بسته‌ای همراه نبرد. انتظار داشتیم مادر عصبانی شود و داد و بیداد راه بیندازد، ولی او چنین نکرد. رنگش پریده بود و لبش را گاز می‌گرفت، اما فقط گفت: «اگر می‌روی، همانجا بمان. دیگر هرگز برنگرد!»

چاپ جدید مجموعه سومین کرانه رود با شمارگان دو هزار نسخنه و قیمت چهارهزار و 500تومان ازسوی انتشارات روشنگران عرضه شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها