متن یادداشت به این شرح است:
نامگذاری سال ۹۴ توسط رهبر فرزانه انقلاب اسلامی به سال «دولت و ملت، همدلی و همزبانی»، ناموارهای بدیع و کمتر مورد پیشبینی بود: در نامگذاریهای پیشین، از سالِ ۷۳ تا کنون، عمده محورها را در چند موضوع اصلی میتوان طبقهبندی داشت:
محورِ اول، حوزههای فرهنگی-اجتماعی با موضوعاتی مانند: وجدان کاری و انضباط اجتماعی (۷۳)، نوآوری و شکوفایی (۸۷)، همتمضاعف و کار مضاعف (۸۹).
محور دوم، حوزههای اقتصادی با موضوعاتی چون: کارِ سازنده (۷۵)، صرفهجویی (۷۶)، اقتدار ملی و اشتغالآفرینی (۸۰)، انضباط اقتصادی و مالی (۷۴)، اصلاح الگوی مصرف (۸۸)، جهاد اقتصادی (۹۰)، تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی (۹۱)، اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی (۹۳).
محور سوم، حوزههای سیاسی-مدیریتی با موضوعاتی مانند: نهضت خدمتگزاری (۸۲)، پاسخگویی سه قوه به ملت ایران (۸۳)، همبستگی ملی و مشارکت عمومی (۸۴)، اتحاد ملی و انسجام اسلامی (۸۶)، حماسهسیاسی و حماسه اقتصادی (۹۲).
محور چهارم، شخصیتهای الگوساز: امام خمینی (۷۸)، امام امیرالمومنین علی ابن ابی طالب (۷۹)، عزت و افتخار حسینی (۸۱)، پیامبر اعظم (۸۵).
نامگذاری سال ۹۴ به نامِ «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» نقطه عطف جدیدی در این نامگذاریهاست. موضوعی که فرارشتهای است و محورهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی را در برمیگیرد و اهمیت ویژهای در موقعیت کنونی کشور ایفا میکند.
آغاز دولت ملی در ایران
شکلگیری دولت ملی در ایران را از چه نقطه تاریخی میتوان دید؟ از دوره صفوی؟ یا پیش از آن؟ یا از عهد مشروطه؟ و یا…؟
به نظر میرسد که انقلاب اسلامی ایران و رفراندوم جمهوری اسلامی را میتوان آغاز شکلیابی دولت ملی در ایران دانست. اگرچه قبل از آن هم مراحلی برای ملتسازی و شکلیابی دولت ملی آغاز شده بود، تثبیت و مبرهنسازی این ادعا، نیازمند مقالهای مبسوط و تفصیلی است اما اجمالاً آن که تا قبل از صفویان، قبائل و اقوام به شکلدهی دولتها در تاریخ ایران پرداختند، از مادها تا قبائل ترک سلجوقی و مغولی و …
در دوره صفویان بود که رسمیتیافتنِ آیین شیعی، توانست چارچوب جغرافیایی و مرزهای واحد سرزمینی را پدید آورد و ایران را به عنوان یک واحد سرزمینی جغرافیایی در قبال عثمانیان حفظ نماید (گرچه هم صفویان و هم عثمانیان ترک زبان بودند) اما در عین حال، اراده ملی در تاسیس و تداوم قدرت صفویان نقش ویژهای نداشت. در جنبش مشروطیت نیز گرچه اراده ملی، در قانونگذاری و تاسیس مجلس شورای ملی دخالت یافت، اما کلیت نظام سیاسی منبعث از اراده ملی نبود و حداکثر نقش آن در پس از استبداد صغیر، در جابهجایی محمد علیشاه قاجار اتفاق افتاد که به جای او فرزندش احمدشاه جایگزینش شد، هر چند که نظامِ سلطنتی قاجار همچنان پابرجا ماند.
انقلاب اسلامی ایران در ۵۶-۵۷ و نیز رفراندوم وسیع و گسترده جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، نقطه آغاز واقعی شکلیابی دولت ملی در ایران شد - اتفاقی که با دهها انتخاب گسترده در سطوح مختلف در سه دهه و نیم اخیر همراه بوده و حضور اراده ملی را در ارکان ساخت و ساز نظام سیاسی و مدیریتی کشور نشان داده است.
اما اینک، پس از سه دهه و نیم از این اتفاق مبارک، میتوان با نگرشی دیگر روابط «دولت» و «ملت» را در نظام جمهوری اسلامی بازخوانی کرد و مهمترین چالشهای این روابط را سنجید و در رفعِ آن کوشید تا این تجربه تاریخی-ملی هر چه بیشتر به کمالِ خویش نزدیک گردد.
گسستهای دولت از ملت
دولتهای جمهوری اسلامی ایران، در چنبره چند مشکل اصولی در مراودات با ملت قرار دارند. در این چالشها، گرچه پارهای از دولتها بیشتر و پارهای کمتر آسیبپذیر بودهاند، اما در مجموع، آسیب عمومی دولتهای جمهوری اسلامی دردوره های متوالی است:
۱. دیوانسالاری به جای ملتسالاری: بوروکراسی در ایران، عقیم و ناکارآمد متولد شده است و به جای یک مکانیسم اجتماعی که کارآیی را به حداکثر میرساند، مقررات را جایگزین روابط میکند و تقسیم کار را روان میسازد و …، به یک ماشین تنبل، بزرگ و حجیمِ دولتی تبدیل شده است. این موجودِ زمینگیر شده، به جای آنکه بخواهد برای ملت کار کند، به جای ملت نشسته، منافع کارمندانِ خود را عینِ منافع ملت میشمارد، آراءِ آنها را آراء ملت میداند و بر اساسِ چنین بینشی قدم در راهِ تصمیمگیری برای کلیت کشور میگذارد.
۲. جناحگرایی سیاسی به جای منافع ملی: منافعِ ملی، عمق، دامنه و ابعادِ آن هنوز برای سیاستمداران ایرانی تعریف نشده است و همچنین هنوز هیچ کاربستِ انضمامیای از آن مشاهده نمیشود. به نظر میرسد در مواردی - نه چندان اندک - منافع گروههای سیاسی تبدیل به بدلی برای منافع قومی-قبیلگی در دورههای ماقبل دولت ملی انقلاب اسلامی شدهاند. صدالبته پروسه درک و التزام به منافع ملی، هم در سطوح دولتی و هم در سطوح مدنی، پروسهای دیریاب و زمانبر است، اما انتظار آن میرود که گذشت دهههای متوالی از دولت ملی جمهوری اسلامی، این امکان را به وجود آورده باشد که این منافع، هم در مصادیق و هم در عمق درک و هم در التزام به آن، روندِ رو به پیشرفتی داشته باشد.
۳. تهران محوری به جای ایراننگری: به نظر میرسد عوامل متعددی چون پایتخت سیاسی در تهران، دیوانسالاری تمرکزگرایی که کانونش در تهران است، جمعیتِ قابلِ توجه تهران نسبت به شهرهای دیگرِ ایران و عواملِ دیگری از این دست، موجب شده است که در دولتهای جمهوری اسلامی ایران نیز «تهران» همچنان در کانونِ اصلیِ توجه قرار داشته باشد. گرچه با نگاه محرومیت زدایانه، اتفاقات خوب نادر نیستند، اما همچنان «تهران» فاصلهای زیاد هم در طیفبندی عدالت سیاسی و هم عدالت اقتصادی و هم عدالت فرهنگی با نقاط پیرامونی و به ویژه مناطق آسیبپذیر قومی-مذهبی دارد. بیتردید، شکلیابی آرمانی دولت ملی به آن است که تمامی شهروندان در مناطق گوناگون جغرافیایی ایران، حس کنند که «دولت» با خطوط مساوی، ارتباط حاکمیتی را با ایشان برقرار میکند و تهرانیان در نقطه ارتباطی کوتاهتر و مستقیمتر قرار ندارند.
۴. نظرسازی به جای نظرخواهی ملی: دولتهای متوالی، در کشف آراء مردم، مکانیسم شناخته شده و مقبول علمی را پایهریزی نکردهاند، در نتیجه هر دولتی به تناسب نگرشها و سلایق، نکاتی را به ملت نسبت میدهد و ادعا میکند که مردم آن «مطالبات» را میخواهند یا نمیخواهند. فقدان چونان سازوکارهای نظرجویانهای، گاه به «پوپولیسم کاذب» در دولتهای گوناگون دامن زده است و هرچند گاه نیز شعارها و یا خواستههایی به ملت نسبت داده شده است؛ نسبتهایی که صحت و سقم آن عیارسنجی نگردیده است.
۵. احزاب و رسانههای دولتی به جای احزاب و رسانههای ملی: قدرت و ثروت دولتهای متوالی این امکان را پدیدآورده است که دولتها به ساخت و ساز احزاب و رسانههای همگرا بپردازند و این احزاب، در پرتوی آن امکانات و یا فضای مورد حمایت، برهههایی را به فعالیت گسترده بپردازند و احیاناً پس از افول دولتها، به محاق روند. بدین گونه است که این احزاب و رسانهها، نقش پیلههایی را مییابند که دولتها در درونِ آن نفس میکشند - تا جایی که آن را «اتمسفر ملی» نیز تلقی میکنند!
گسستهای ملت از دولت
ملت ایران، با انقلاب شکوهمندش در سال ۵۶-۵۷ به نقشگذاری تاریخی در دولتسازی ملی پرداخت و انصافاً با حضورهای متکثر در صندوقهای آراء از سال ۵۸ تاکنون، مداومت تاریخی در حفاظت از میراث سیاسی خویش داشته است. اما با این احوال، ملت ایران نیز نیازمند تقویت بنیه فرهنگی-اجتماعی خویش در دولتسازی است. شاید مهمترین چالشها را نکات زیر میتوان برشمرد:
۱. غیریت انگاری: این درک از دولت ملی که دولت ادامه ملت است و نه در عرضِ ملت، هنوز تثبیت و تعمیق نیافته است. در نتیجه مقامات و مدیران ارشد دولتی، گویا تافتهای جدابافتهاند که با چند «واکنش روانی» در قبال «اغیار» باید با آنان مواجهه برقرار کرد: یا با واکنش روانی ترس و هیبت با آنان برخورد کرد و از آنان گریخت، یا با واکنش روانی کینه و نفرت با آنان مواجه گردید و اپوزیسیون شد و با آنان سازِ معارضه را نواخت و یا به واکنش روانی نزدیک شدن به قصد تالیف قلوب رو آورد و از منافع آنان برخوردار شد. شاکله دولتهای ملی این است که اینگونه غیریتها در هم بریزد و ملت، واقعاً دولت را از خود بداند و در این باورمندی، اصحاب فرهنگ و رسانه نیز بکوشند تا دولت در نزد ملت ادامه «خودِ ملی» باشد و نه «بیگانهای در عرضِ ملت».
۲.خدایگانی دولت: باوراجتماعی، بر اساس اساطیر تاریخی، هنوز آن است که دولتها چونان خدایانند و هرکاری که میخواهند میتوانند انجام بدهند! این که دولتهای ملی شعاعی از ویژگیهای قوی و ضعیف ملتها هستند و نه ربالارباب ملتها، نکتهای است که بیش از پیش باید آن را توضیح و تبیین کرد. باید یادآور شد که دولتهای ملی نمیتوانند کاری را که ملتها عاجزند، انجام دهند.
۳. شایعهپذیری: در زندگی اجتماعی ما، شایعات راهی سریع و تاثیری نافذ دارند؛ این نفوذ و گستردگی در حوزه دولتها و مقامات دولتی مضاعفند. اگر مختصر احتیاطی در مورد شایعات مرتبط با اشخاص حقیقی که مقامات دولتی ندارند، وجود دارد، در مورد مقامات دولتی گویا این حزم و احتیاط، قالب معکوسی مییابد و اصل اولی در گفتار و شنیدار آن است که هر سخنی را میتوان در رابطه با ایشان گفت و شنید. بدونِ خوف و هراس از بازخواست دنیوی و اخروی! گاه کسی که مختصر تردیدی در صحت و راستی آن میافکند، به سبکاندیشی و یا «دستش در کاسه همانها بودن» و … متهم میشود. در نتیجه همرنگ شدن با جماعت، به آن است که در مورد مقامات دولتی، یا شایعهپراکن باشی و یا حداقل شایعهشنوا! بدونِ تردید این فرهنگ اجتماعی، مانع قوامبخشی دولت ملی است. چه این که در چونان دامنهای از شایعات متراکم، بسیاری از افراد صالح از پذیرش مسئولیتهای اجتماعی-دولتی فاصله میگیرند تا در این میان تردامن نشوند و یا پس از مدتی به فاصلهگیری رو میآورند تا تر و خشک با هم نسوزند.
۴. توهین و تخریب دولتیان: نقد و نظارت، حق ملتها در عصر پیدایش دولتهای ملی است اما ادبیات توهین آمیز و تخریبی نسبت به دولتیان، در هر دولت و با هر شاکله سیاسی، چند آفت سیاسی و اجتماعی دارد؛ نخست آنکه ادبیات تخریبی و توهینآمیز، قدرت و کارآمدی دولتهای ملی را کاهش میدهد و در نتیجه مضارِ آن به کلِ منافع ملت بازمیگردد. دوم آنکه عدهای از شایستگان که میخواهند به دولتهای ملی خدمت کنند، از پذیرش پستهای مدیریتی امتناع میورزند چون فضای جنجالی و توهین را مناسب خود نمیدانند. و سوم آنکه به بهانه مقابله با تخریب و توهین، نقدهای درست و منطقی شنیده نمیشود و یا با آن برخورد میشود.
***
در پایان، امید آن میرود که در سال «دولت، ملت، همدلی و همزبانی» فرصتهای نویی برای تجربه شکلگیری دولت ملی جمهوری اسلامی ایران فراهم اید. این مبادله همدلانه و زبانگرایانه، طبعاً، کششها و کوششهای طرفینی دولت-ملت را نیازمند است. هم دولتیان بایستی با تمامی وجود عنوانِ «دولت ملی» را حس کنند و فاصلهها را در ارتباط خود با ملت پرکنند و هم فرهنگباوران در فرهنگِ ملی، رابطهای پایدارتر و ماناتر برای احساس تعلق ملت به دولتهای برساختهی خود ایجاد کنند.
نظر شما