شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۶
بی‌نیاز: برای جدی گرفته شدن ادبیات ایران در دنیا نیازمند مؤسسات ترجمه‌ایم

فتح‌الله بی‌نیاز معتقد است دلیل نوبل نگرفتن نویسندگان و شاعران ایرانی این است که در کشورمان مؤسسه‌ها و مراکز ترجمه نداریم. نهادی که کشورهای ترکیه، چین و کره‌جنوبی آن‌ها را دارند و فعالیت‌های خوبی در این زمینه انجام می‌دهند. وی گفت: بارها شده که کتاب‌هایی را برای ترجمه در کشورهای اروپایی انتخاب کرده‌ام اما ایرادهای غیر ادبی به کتاب گرفته‌اند و این آثار به دست مخاطبان اروپایی نرسیده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- فتح‌الله بی‌نیاز، نویسنده و منتقد ادبیات‌داستانی است. از وی تا‌کنون آثاری چون «ملاقات با مسیح»، «مکانی به وسعت هیچ»،‌‌ «عطش ماندگار» و «دریاسالار بی‌دریا»‌ منتشر شده است. این نویسنده در گفت‌وگو با ایبنا عنوان کرد: ادبیات ما به نوعی به سمت ادبیات عام گرایش پیدا کرده و کمتر شاعر و نویسنده‌ای را میان جوانان می‌توان پیدا کرد که به مسایل روز بپردازد. اگر این روند ادامه پیدا کند ما به سمت ادبیات عامه‌پسند گرایش پیدا می‌کنیم و در سال‌های دیگر نیز نوبل ادبیات را به ایران نخواهیم آورد.
 
به نظر شما دلیل این‌که نویسندگان و شاعران ایرانی تاکنون نتوانسته‌اند نوبل ادبیات دریافت کنند چیست؟
دلیل اول و آخر این موضوع زبان فارسی است. ما مخاطبان محدودی در جهان داریم، در عین حال که وقتی رمانی در دنیا منتشر می‌شود در اروپا سر و صدا می کند و به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی ترجمه می‌شود.
 
علت ترجمه نشدن ادبیات داستانی ما چیست؟
ما مترجمانی نداریم که آثار درخشان فارسی را به زبان‌های دیگر ترجمه کنند. در واقع اگر کتابی هم ترجمه شده 99 درصدش بر اساس رابطه بوده یا نویسنده‌ای به شکل فردی با مترجمی آشنا شده و آن اثر را به زبانی دیگر ترجمه کرده است اما در کشورهای دیگر مترجمانی هستند که این کتاب‌ها را به زبان‌های زنده و پرکاربرد دنیا ترجمه می‌کنند. تا جایی که اطلاع دارم آثار درخشان در کشورهایی مانند چین و ترکیه و کره‌جنوبی به زبان‌های کشورهای اروپایی ترجمه می‌شود. من حدوداً 13 سال پیش این موضوع را بیان کردم و گفتم ما به مترجمانی سلیم‌النفس نیاز داریم.
 
این مترجمان را باید از کجا پیدا کنیم؟ منظور مترجمی است که بتواند اثر را به بهترین شکل به زبان مقصد ترجمه کند و زبان مادری‌اش زبان مقصد باشد.
برای این کار باید دو فیلتر داشته باشیم؛ یکی منتقدی که دانش ادبی داشته باشد و کتاب را برای ترجمه پیشنهاد و انتخاب کند و دوم مؤسسه‌هایی که اهل کشور مقصد باشند. به طور مثال در کشور آلمان مترجمانی داریم که از ترکی به آلمانی ترجمه می‌کنند. یعنی خودشان در آلمان زندگی می‌کنند اما زبان ترکی استانبولی را هم به خوبی بلدند.
 
این کار در کشورهایی مانند ترکیه، کره‌جنوبی و چین که خودتان اشاره کردید چگونه انجام می‌شود؟
این کارها از طریق واسطه سفارتخانه‌ها و نهادهای فرهنگی آن کشورها انجام می‌شود. به این شیوه اگر کتابی در آلمان به قیمت 10 یورو تمام شود، دولت ترکیه کاری می‌کند که همان کتاب در آلمان با 3 یورو به فروش برسد. این موضوعی است که از سال‌ها پیش اتفاق افتاده نه این‌که من بخواهم تئوری ببافم. حتی کشور چین را که مثال زدم، همین کار را انجام می‌دهد.
 
خودتان با توجه به ارتباطاتی که دارید تا به حال قدمی در این زمینه برداشته‌اید؟ گرچه می‌دانم به اصطلاح یک دست صدا ندارد اما شما صدایتان را به گوش مسوولان رسانده‌اید؟
سال‌ها پیش با معاونان وزارت ارشاد این موضوع را مطرح کردم. مواردی را به آن‌ها یادآوری کردم و قرار شد که با یک گروه کتاب‌هایی را برای ترجمه انتخاب کنیم.
 
نتیجه این کار چه شد؟
نتیجه این شد که گفتند این کتاب‌ها بی ارزش است یا چرا مثلا در یک داستان مساله عشقی مطرح شده‌است. من با حسن شهسواری بارها وقت گذاشتیم و کتاب‌هایی را در این زمینه انتخاب کردیم. قرار بود آثار درخشان ادبیات داستانی معاصر به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و آلمانی ترجمه شود اما نتیجه‌ای دربرنداشت و هیچ وقت نهادی برای ترجمه ادبیات داستانی در ایران شکل نگرفت چون ادبیات در ایران جدی گرفته نمی‌شود. درست برعکس کشورهای دیگر.
 
منظورتان مشخصاً کدام کشورهاست؟ غیر از کره و ترکیه کشور دیگری مد نظرتان هست که به شکل فراگیرتر آثاری را ترجمه کنند؟
در اسپانیا عده‌ای نشسته‌اند و منتظرند ببیند در آمریکای لاتین چه کتاب‌هایی منتشر می‌شود که آن‌ها را بخوانند و چاپ کنند یا در پرتغال و برزیل چه داستان‌هایی از یوسا ترجمه می‌شود و کدام آثار مارکز و فوئنتس مورد استقبال خوانندگان است تا آن‌ها را در کشور خودشان چاپ کنند.
 
به نظر می‌رسد قدری از بحث اصلی دور شدیم.
اتفاقاً دور نشده‌ایم چون اعضای آکادمی نوبل به زبان‌های زنده دنیا تسلط دارند و اتفاقاً مشکل ما هم همین است. آن‌ها به فرض زبان اردو، فارسی و پشتو نمی‌دانند تا آثاری را در این زمینه بخوانند. پس ایراد از ماست. در ایران هم مشکلاتی داریم. نویسندگان جوان اغلب داستان‌هایی می‌نویسند و بازار در قبضه کسانی است که برای یک چای دم کردن و چای ریختن در داستان‌ها چندین صفحه می‌نویسند. کاراکترها، کاراکترهایی معمولی‌اند یا کارهایی معمولی و روزمره را روایت می‌کنند.
 
این نوع نگاه چه ایرادی دارد؟
این نوع ادبیات ما را به جایی می‌رساند که صرفاً ادبیات عامه پسند در ایران تولید خواهد شد. برخی از این نویسندگان حتی در جوایزی برنده شده‌اند که من از این انتخاب‌ها تعجب می‌کنم. وقتی این موضوع را با دیگران نیز در میان می‌گذارم آن‌ها می‌گویند ما هم از برنده شدن فلان نویسنده تعجب می‌کنیم. حتی دیالوگ‌های این کتاب‌ها نیز بسیار پیش پا افتاده و به اصطلاح دم‌دستی است.برخی دیگر از نویسندگان جوان نیز عین تاریخ را روایت می‌کنند، در حالی که نویسنده برای چنین روایتی باید دست در تاریخ ببرد و آن را تغییر دهد. کاری که تونی موریسن، دکتروف، ایزابل آلنده و اومبرتو اکو نیز انجام می‌دهند اما پیش از همه این‌ها جان دوس‌پاسوس این کار را در تریلوژی «آمریکا» انجام داد اما ما هنوز به آنجا هم نرسیده‌ایم.
 
تکلیف این نویسنده‌ها چیست؟
این نویسندگان حتماً باید کارشان را به ویراستار بدهند. وقتی آندره برتون «بوف کور» را خواند گفت که سوررئال واقعی این است. چرا «بوف کور» سر و صدا کرد و چرا بعدها خبر دیگری از رمان‌نویسان و آثار نویسندگان ایرانی نشد؟ من اتفاقاً در این باره مقاله‌ای نوشتم با عنوان «علل نفوذ و پراکنش ادبیات عامه پسند در ایران» که آنجا همه را توضیح داده‌ام و دوست دارم این مقاله را در اختیار ایبنا قرار دهم. معتقدم جامعه باید قشر بالنده داشته باشد. این طبقه بالنده در دهه 50 داشت شکل می‌گرفت اما از بین رفت. یعنی دکتر و مهندس و خلبان داشتند می‌رفتند به این سمت که مخاطبان ادبیات جدی باشند. امروز 50 درصد ادبیات عامه پسند می‌خوانند و 30 درصد هم اصلا کتاب نمی‌خوانند و آن 20 درصد هم که کتاب می‌خوانند تیراژ کتاب‌هایشان به 300 نسخه رسیده است.چند بار به انتشارات ققنوس و چند ناشر دیگر گفتم که شما ننویسید تیراژ کتاب‌هایمان 300 و 500 نسخه است. به هر حال شما که نمی‌خواهید کاغذ از ارشاد بگیرید پس تیراژ را همان هزار و 100 نسخه بنویسید که لااقل به کتاب ارزش و اعتبار دهد. پرسش من در نهایت این است که آن 20 درصدی هم که کتاب می خواند الآن چه کار می‌کند و کجاست؟
 

پیشینه این سوژه در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا):

گفت‌وگوی منصور اوجی، کیومرث منشی زاده، ویدا اسلامیه، رسول یونان، غلامحسین سالمی، مهدی غبرایی، ابوتراب خسروی، میرجلال‌الدین کزازی، مژده دقیقی، امیرحسن چهلتن، اسدالله امرایی، علی باباچاهی، محمدهاشم اکبریانی، جعفر ابراهیمی(شاهد) و شمس آقاجانی و یادداشت کاظم سادات اشکوری و منصور اوجی را در این باره بخوانید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها