کتاب «هگل» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نقد شد
مرادخانی: بایزر، تعریف متعارف از هگل را دگرگون کرد / طباطبایی: جانبداری در کتاب «هگل» مشهود است
علی مرادخانی، استاد رشته فلسفه غرب در نشست نقد و بررسی کتاب «هگل» گفت: بایزر با تالیف این کتاب تعریف متعارف از هگل ارائه داده و نظریات وی را دگرگون کرده است. محمدتقی طباطبایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز اظهار کرد: موضعگیری، نویسنده کتاب «هگل» در برابر برخی از فیلسوفان در این اثر مشهود است.
خوانشی متعادل از هگل در کتاب
مرادخانی، در ابتدای این نشست، گفت: کتاب «هگل» را به زبان اصلی نیز خواندهام. بایزر کتابی خوشخوان با نثری مناسب را به رشته تحریر در آورده است. یکی از محسنات بارز کتاب این است که نویسنده در طرح نسبت فلسفی هگل با وجوه معرفتشناسی وی تعادل برقرار کرده است، به عبارتی صرفا به وجه فلسفی و یا وجوه معرفتشناسی نپرداخته است. به نظرم میرسد که با شما این نکته را در میان بگذرام و آن این است که کاش ما هم میتوانستیم برای متفکران خودمان چنین شرحهایی بنویسم و آنها را به صورت تام و تمام بررسی کنیم. متاسفانه در تکنگاشتهایی که ما از فیلسوفان ارائه دادیم، جای چنین شرحهایی به شدت احساس میشود.
وی ادامه داد: وجه دیگر کتاب «هگل» این است که بایزر، این کتاب را با سویه آموزشی نگاشته و در این امر موفق عمل کرده و توانسته کتابی با متدهای آموزشی تالیف کند. این کتاب تنها در پی انتقال صرف نیست، بلکه این کتاب دارای روحی است که همان روح هگلی است که در عین آموزشی بودن، خواننده را به تفلسف دعوت میکند. بایزر در این کتاب «هگل» را در دو وجه تحلیل آراء و زندگی وی بررسی کرده است و تعادل بین این دو نیز تحسینبرانگیز است.
دانشیار رشته فلسفه غرب در دانشگاه آزاد واحد تهران شمال افزود: فضیلت دیگر کتاب «هگل» در این است که توجه مبسوطی به بافت تاریخی و زمینه تاریخی ظهور و زندگی هگل داشته است. این کتاب موفق شده است سویه رسوب هگل و قرائت خاص از وی در قرن نوزدهم را تعدیل و هگل را گاه مستقل و گاهی در میان همنسلان خود بررسی کند. بایزر به دلیل تخصص در فلسفه به خوبی توانسته دیدگاه و تعریف متعارف از هگل در نظرگاه خواننده را دگرگون کند. به عنوان مثال برخی عقیده دارند که هگل متاثر از «فیشته» و «اسپینوزا» است در حالی که بایزر در این کتاب این دیدگاه را متحول میکند. یکی دیگر از نقاط قوت کتاب این است که بایزر توانسته به خوبی ترکیبی از قرائتهای تاریخی، اصالت اراده و اصالت عقل را در کنار یکدیگر جمع کند.
سنت هگلخوانی از قرن نوزدهم تا بیستم
مولف کتاب «هگل و فلسفه مدرن»، در ادامه این نشست به برخی از نقایص محتوایی کتاب نیز اشاره کرد و گفت: در این کتاب جای مباحثی مانند «علم منطق» و «فلسفه طبیعت» خالی است در حالی که بایزر با توجه به تخصص خود میتوانست به شرح این دو نظریه در نزد هگل نیز بپردازد. بایزر در این کتاب به تفاسیر اومانیستی و اگزیستانسیالیستی هگل اشاره نکرده است همچنین بحث نفی دیالکتیکی که نزد هگل از جایگاه اساسی برخوردار بوده است در کتاب دیده نمیشود. نویسنده این کتاب در مبحث «خدایگان و بنده» از ورود فنی به بحث عدول کرده و با طرح مفاهیمی مانند احترام امیال به سوی بحث روانشناختی در این باره رفته است.
مرادخانی ادامه داد: سوالی که اینجا مطرح میشود این است که بایزر در میان شارحان آراء هگل در کجا قرار دارد؟ بد نیست اینجا مثالی برایتان بزنم همانطور که میدانید رابطه «شیلینگ» و «هگل» حسنه نبوده است. «شیلینگ» 20 سال بعد از مرگ هگل از دنیا رفت. وی بعد از مرگ هگل برای سخنرانی و تدریس به برلین دعوت شد. نخستین کاری که کرد این بود که قرائتی خاص و ویژه از هگل ارائه داد. به عبارتی او را فیلسوف «پیشاکانتی» نامید در حالی که هگل یک فیلسوف «پساکانتی» است. پیشاکانتی نامیدن هگل از سوی شیلینگ به معنای جزمی بودن فلسفه کانت است زیرا اساسا فلاسفه پیشاکانتی فلاسفهای جزمگرا بودهاند. تنها دو کتاب «علم منطق» و «دایرةالمعارف علوم فلسفی» از مجموعه نوشتههای کانت در قرن نوزدهم میلادی خوانده شد، اما دیلتای در قرن بیستم سرآغاز نگاه دیگرگون و کانونی به هگل بود.
وی اظهار کرد: پس از دیلتای پیروان مکتب فرانکفورت و کوژه در فرانسه سنت دیلتای را ادامه دادند. ناگفته نماند که سنت خوانش هگل از سوی دیلتای به شاگردان وی مانند «مارتین هایدگر»، «ادموند هوسرل» و «گئورگ گادامر» منتقل شد. قرائت دیگری از هگل در نیمه دوم قرن بیستم به وقوع پیوست که آن هم در میان برخی فیلسوفان مجارستانی اتفاق افتاد. با این مقدمه به اینجا میرسیم که بایزر در نیمه دوم قرن بیستم در آلمان با دو رویکرد متافیزیکی و غیرمتافیزیکی شروع به شرح آرا هگل کرد. قرائت متافیزیکی همان قرائت قرن نوزدهمی است که در آن سویههای تاریخی و فرهنگی هگل مورد بررسی قرار میگیرد با همان شیوه شیلینگی که او را متفکر از پیشاکانتی نامید. تنها کسی که در این حوزه قرائت متافیزیکی را پذیرفت چارلز تیلور بود که میگفت هگل را میتوان به صورت تئولوگ و متافیزیسین نامید و خواند با این تفاوت که تیلور این نکته را افزود که خدا بدون عالم خدا نیست. تیلور این جمله خود را به صراحت در کتاب «هگل و جامعه مدرن» آورده است. از آنجا که بایزر پایاننامه خود را زیر نظر چارلز تیلور گذرانده میراث قرائت متافیزیکی از تیلور به بایزر رسید.
مرادخانی ادامه داد: هارتمان به عنوان یک فیلسوف آلمانی زبان در سال 1972 مقالهای نوشت و طی آن اعلام کرد هگل را باید با قرائت غیرمتافیزیکی خواند. سوالی که اینجا مطرح میشود این است کسانی که قائل به قرائت غیرمتافیزیکی از هگل هستند میتوانند کتاب «پدیدارشناسی روح» او را مستقل از متافیزیک بخوانند یا نه؟ آیا متافیزیک نقش تبیینی در بازسازی فهم هگل در حقوق سیاست دارد یا نه؟ در پاسخ باید گفت اساسا قائلان به متافیزیک و غیرمتافیزیک دو دسته شدند بایزر و هورتسمان پذیرفتند که هگل پساکانتی است اما آنها عقیده داشتند که پذیرش پساکانتی بودن هگل به معنای طرد نگاه متافیزیکی نیست.
ترجمهای قابل قبول از هگل
محمدتقی طباطبایی دیگر سخنران این نشست گفت: کتاب بایزر نزدیکترین تفسیر و نوشتهای است به آنچه ما در دانشگاه آموختیم. مترجم با ترجمه دقیق هگل به عنوان یک متافیزیسین پساکانتی یک ترجمهای دقیق و قابل قبول ارائه کرده است هرچند برخی معادلهایی که قرار داده قابل مناقشه و بحث است. یکی از اساسیترین موردی که میتوان به آن اشاره کرد این است که واژه «ایسم» در این کتاب چندین معنا دارد. داریوش آشوری در مقالهای کوتاه به خوبی به ترجمه واژه ایسم پرداخته است که باید مترجم تکلیف خودش را با این واژه روشن کند.
وی ادامه داد: کتاب حاضر دربردارنده مقدمه و درآمد جامع به فلسفه هگل است همچنین یکی دیگر از مزایای کتاب این است که نویسنده در پایان نمایههای مفصلی درباره فلسفه دین و فلسفه تاریخ آورده اما جانبداری بایزر و حذف عناوین کتابهای پیپین از نمایه چشمگیر است که البته باید موضع بایزر با این متفکر را نیز بررسی کرد. مساله مهمی که نویسنده در این کتاب به آن پرداخته این است که نسبت فلسفه سیاسی هگل با ماکیاولی را بررسی کرده است. هگل جوان یک رمانتیک و تصورش از سیاست با آنچه در نزد ماکیاولی بود تفاوت داشت که هگل بعدها به این تفاوت پی برد و دریافت که اساس سیاست قدرت است و در هر نظریه سیاسی ابتدا باید قدرت را در نظر گرفت نه آرمانهای خویش را.
موضعگیری بایزر در کتاب
طباطبایی با اشاره به طرح بحث هوشمندانهای از سوی نویسنده در کتاب گفت: در مقدمه این کتاب دو پرسش اساسی از سوی بایزر مطرح شده و آن دو پرسش این است که از «ربط» و «روش» سوال کرده است. نویسنده پرسیده چرا هگل بخوانیم؟ امروزه باید از بایزر یاد بگیریم که پرسش کنیم و موظف باشیم به پرسشهای خود پاسخ دهیم. وی در بررسی «ربط» در فلسفه هگل اعتقاد دارد که میتوان با هگل بسیاری از مسایل فلسفه ذهن و سیاست را پاسخ داد. در «روش» نیز میگوید روشی که هگل به کار میبرد التقاطی است و بحث هرمنوتیک در نظرگاه هگل نیز ربطی به گادامر ندارد و مربوط به دیلتای است.
وی ادامه داد: یکی از مباحث مهم در این کتاب این است که بایزر نقدهای جدی مارکس و فیلسوفان پساهگلی به هگل را حذف کرده است. سوالی که مطرح میشود این است که چرا بایزر به شکل جانبدارانه با این موضوع برخورد کرده است. در پاسخ باید بگویم او خود را متعهد کرده که هگل را در فردیت و تمامیتش گزارش کند به نظرم با این نوع گزارش دیگر رویکردهای فلسفی نیست.
بایزر هگل را به ارسطو متصل میکند
سیدمسعود حسینی، مترجم این اثر در سخنان کوتاهی به انتخاب این کتاب برای ترجمه پرداخت و گفت: من این کتاب را در سن 23 سالگی ترجمه کردم زمانی که برای ادامه تحصیل دورهای از تاریخ فلسفه را از نظر میگذراندم. هگل را فیلسوفی جامع دیدم که مباحث مهم فلسفی را مطرح کرده است. مباحث مطرح شده از هگل همیشه برایم جالب بود. بایزر در این کتاب هگل را به ارسطو متصل میکند. خود نویسنده در مقدمه کتاب به خواننده میگوید که به علم منطق و طبیعت در نظرگاه هگل نپرداخته است.
این مترجم ادامه داد: پس از ترجمه این کتاب دریافتم که شرحهای بهتری نیز بر هگل نوشته شده مانند شرح تیلور که نیاز است در کنار کتابهای هگل ترجمه شود. میخواهم به یک نکته اشاره کنم و آن این است که ابتدا باید از کتابهای هگل در ایران ترجمههای مناسبی صورت داده شود تا سپس شرحهای نوشته بر او ترجمه شوند.
نظر شما