گفتوگو با پژوهشگر انقلاب اسلامی به مناسبت گرامیداشت دهه فجر
مرادینیا: بخش خصوصی توان تالیف تاریخنگاری انقلاب اسلامی را ندارد/ نقدگریزی جامعه علمی، تاریخنگاری را دچار آسیب میکند
محمدجواد مرادینیا، تاریخنگار و پژوهشگر انقلاب اسلامی درباره منبعنگاری انقلاب اسلامی در بخش دولتی گفت: اگر مراکز دولتی نبودند این همه اطلاعات فراوانی که در رابطه با انقلاب اسلامی منتشر شده در دسترس نداشتیم. ضمن اینکه در کشور ما بخش خصوصی عملا دسترسی به تمام این شرایط و مجموعه امکانات برای نشر چنین آثاری را ندارد.
باید به این نکته توجه کرد که در نشستهای نقد تا چه اندازه مولف نظرهای منتقدان را میپذیرد و در چاپهای بعدی اثر خود آن را رعایت میکند؟ و با اوضاع نه چندان مساعد بازار کتاب، باید دید اصلا اثر به چاپ دوم میرسد که دیدگاههای منتقدان در آن لحاظ شود؟ ضمن اینکه نقد علمی تا چه اندازه توانسته در این حوزه بروز و ظهور پیدا کند؟ با نگاهی به آنچه تاریخنگاری انقلاب اسلامی با آن مواجه است و به مناسبت فرا رسیدن دهه فجر سراغ مرادینیا رفتیم تا از زبان وی کمبودها و نارساییهای این حوزه را دریابیم.
آقای مرادینیا به عنوان پرسش نخست لطفا بفرمایید آیا میتوان پس از 37 سال که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، تاریخنگاری آن را یک تاریخنگاری بیطرفانه دانست؟
در طول این سالها پژوهشهای بسیاری درباره تاریخنگاری انقلاب اسلامی در حوزه اسناد و تاریخ شفاهی انجام شده، اگرچه در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی از بُعد تحلیلی آثار کمتری تالیف و منتشر شده است. با وجود این در حوزه اسناد و تاریخ شفاهی شاهد آن هستیم که روز به روز زوایای انقلاب بر اساس نگاههای مختلف رصد شود و حاصل این نگاهها در قالب کتاب به چاپ برسد. بخشی از این قلمزنیها در داخل کشور و حاصل کار مولفان داخلی است و بخشی نیز در خارج از کشور و از سوی رجال سیاسی عصر پهلوی یا موسسههای وابسته به این رژیم انجام میشود. مجموعه این تالیفات را که میبینید احساس میکنید پازل تاریخ انقلاب آرام آرام در حال کامل شدن است و از ورای این تالیفات به تدریج میتوان به یک چهره کلی از انقلاب اسلامی دست یافت و آن را شناخت.
با توجه به اینکه بیشترین آثار منتشر شده در حوزه انقلاب اسلامی منتسب به بخش دولتی است، به نظر شما این تصدیگری بخش دولتی چه محاسن و چه معایبی داشته است؟
بنده فکر میکنم اگر همین مراکز دولتی نبودند این همه اطلاعات فراوانی را که در رابطه با انقلاب اسلامی منتشر شده در دسترس نداشتیم. برای مثال یک مجموعه (اگر اشتباه نکنم) 26 جلدی «تاریخ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» را داریم که از سوی مرکز بررسی تاریخی وزارت اطلاعات به چاپ رسیده که منبع خوبی برای تاریخنگاری انقلاب اسلامی است. همچنین از سوی همین مرکز مجموعه «یاران انقلاب به روایت اسناد ساواک» منتشر شده که در واقع پرونده رهبران مبارز انقلاب در زمان پهلوی و در میان اسناد ساواک است. انتشار این پروندهها کمک بسیاری به فهم ما در تحقیق و بررسی انقلاب اسلامی کرده است. در این میان آثاری که مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی (ره)، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و ... منتشر کردند در واقع موسسههای دیگر نمیتوانستند این آثار را چاپ کنند. تالیف و نشر این آثار، بودجه، اعتبار و امکانات نیاز دارد که در کشور ما بخش خصوصی عملا دسترسی به تمام این شرایط و مجموعه امکانات برای نشر چنین آثاری را ندارد. بنابراین بنده مخالف این فکر هستم که مراکز دولتی نباید وارد بحث تاریخنگاری بشوند. البته حضور آنها نباید جا را برای بخش خصوصی، پژوهشگران و محققان مستقل و غیردولتی تنگ کند؛ به عبارتی نکته مهم اینجاست که بخش دولتی کار خودش را بکند و علاقهمندان، پژوهشگران آزاد و غیروابسته به دولت نیز کار خود را انجام دهند. از این رو فعالیت این دو گروه هیچگاه عرصه را برای دیگری تنگ نکرده و نمیکند.
در صحبتهای شما در رابطه با تالیف تاریخ یا منبعنگاری انقلاب سخنی از دانشگاه به میان نیامد. دانشگاه کجای این مقوله ایستاده است؟ ارزیابی شما از نقش دانشگاه در تاریخنگاری انقلاب اسلامی چیست؟
به نظرم دانشگاهها متناسب با اسم، رسم و آوازهاش وارد این عرصه نشده است. این ورود پیدا نکردن میتواند به دلیل مسائلی مانند مشغلههای آموزشی استادان چون دغدغه دریافت ترفیع و کسب امتیازهای آموزشی باشد. این مسائل باعث شده دانشگاهیان به صورت جدی، فراگیر و مشخص وارد حیطه تاریخنگاری انقلاب اسلامی نشوند. البته به صورت موردی به این عرصه ورود کردند که برخی از آثار منتشر شده از سوی آنها را مشاهده میکنیم. اما اینک به صورت سیستماتیک بخواهیم یک جریان تاریخنگاری دانشگاهی در این عرصه را مثال بزنیم، چنین نقشی قابل رویت نیست اما به اعتقاد من سهم اصلی در این حوزه متعلق به بخش غیردانشگاهی است.
چرا با وجود تعدد آثاری که در رابطه با تاریخ انقلاب اسلامی منتشر شده، نقد هنوز نقش بسیار کمرنگی در این حیطه دارد؟
تحلیل و نگارش تاریخ با نقد لازم و ملزوم یکدیگر هستند. بنابراین اگر نقد وجود نداشته باشد آثاری که تولید میشوند، کیفیت آن ارتقاء پیدا نخواهد کرد و حرکت رو به جلو و تکاملی نخواهد داشت. از طرفی پویایی نقد باعث میشود که چشمهای دقیق و نظارهگری وجود داشته باشند که آثار منتشر شده را با استانداردهای علمی بسنجند و نقاط قوت و ضعف آنها را نشان بدهند و تعیین کنند کجا محقق ما به بیراهه رفته و این بیراه رفتن را با چراغ قرمز روشن کنند و دلایل و مستندات خود را نیز ارائه دهند تا نقد شکل شعاری به خود نگیرد. با این همه در منبعنگاریهای دولتی، تولید مواد خام تاریخنگاری صورت گرفته که کار ارزشمندی است. بنابراین این مراکز نمیتوانند خود را نقد کنند بلکه آنها تنها اطلاعاتی را در رابطه با انقلاب اسلامی منتشر میکنند. این جامعه علمی است که باید این متون تولید شده را داوری و نتیجه را اعلام کند. با همه این تفاصیل باید بگویم جای نقد علمی در این میان خالی است و این گریز به دلیل این است که جامعه ما هنوز ارتباط نزدیکی با نقد پیدا نکرده و این یکی از آسیبهای تاریخنگاری ماست.
نظر شما