نوروز را با چه کتابی آغاز کنیم؟
چرا باید در نوروز «دن کیشوت» بخوانیم؟/ مطالعه کتابی که منشیزاده آن را از آثار شکسپیر برتر میداند
کیومرث منشیزاده، شاعر طنزپرداز، مطالعه و هدیه دادن «دن کیشوت» اثر جاودانه سروانتس را به مخاطبان پیشنهاد داد و گفت که این کتاب از این نظر که به زندگی مردم عادی نزدیک است، برتر از آثار شکسپیر است.
وی افزود: اگر ما مجموعه آثار ویلیام شکسپیر را در یک کفه ترازو قرار دهیم و رمان «دن کیشوت» را در کفه دیگر، ترازو به سمت «دن کیشوت» سنگینی میکند. آثار شکسپیر به جز یکی دو اثر همگی در قصر جریان دارند و ربطی به انسانهای معمولی ندارند. در حالی که «دن کیشوت» آنقدر انسانی است که از ادبیت میگذرد و آنقدر ادبی است که از انسانیت میگذرد. این کتاب را سرچشمه بسیاری از مقولات ادبی میدانند.
این شاعر ادامه داد: میدانیم که امیل زولا پدر ناتورالیسم است اما سروانتس دو قرن پیش از او با قرار دادن دو انسان مقابل یکدیگر یعنی «دن کیشوت» بسیار احساساتی، لاغر و سودایی مزاج و «سانچویانتسا» نوکرش که مردی خپل و بلغمی مزاج است، نشان داده ناتورالیسم چیست. ناتورالیسم به معنی مزاجگرایی است نه طبیعتگرایی.
شاعر «قرمزتر از سفید» اضافه کرد: سرتاسر این کتاب زندگی را نشان میدهد. ولادیمیر ناباکوف، خالق «لولیتا» در دانشگاه هاروارد گفته بود که هیچ خالقی حق ندارد مخلوقش را آنقدر که سروانتس دن کیشوت را آزار داده، بیازارد و به همین دلیل از دانشگاه هاروارد اخراج شد.
منشیزاده گفت: در واقع دن کیشوت همه چیز را آن طور که فکر میکند میبیند و هر چه اوضاع بدتر میشود بیشتر لذت میبرد. او معتقد است که خدایان در حال امتحان کردن او هستند اما نوکرش میگوید: «آنچه حقیقت است دیده نمیشود و این به آن معنی است که هر چه حقیقت نیست باید دیده شود.» این مساله خطرناکی است چون در فلسفه، این مرحله آغاز خطاهای انسانی است. ما هم در عربی جملهای داریم که می گوید: «عدم الوجدان لاتدل الی عدم الوجود» یعنی نبودن و عدم وقوف چیزی، دلیل نبودنش نیست.
صاحب کتاب «از روبهرو با شلاق» اضافه کرد: کتاب «دن کیشوت» کتابی تراژیک است که با کمیک در هم آمیخته شده و به قول «لرد بایرن» کسی نمیتواند بگوید که کمدی است یا تراژیک. این کتاب به آن دلیل غمانگیز است که ما به بدبختیهای یک انسان میخندیم و وقتی او بدبختتر میشود ما بیشتر میخندیم و این غیرانسانی است. شاید به همین دلیل باشد که این اثر، کتاب کتابهاست و چندین اپرا و فیلم سینمایی مختلف از روی آن ساخته شده است.
شاعر مجموعه شعر «ساعت سرخ در ساعت 25» توضیح داد: زمانی که فرانسه بودم با یکی از هنرپیشههای سینما صحبت میکردم. او گفت «اورسن ولز» را میشناسی؟ گفتم بله، او خالق «همشهری کین» است. او گفت پس تو «اورسن ولز» را درست نمیشناسی. او فیلمساز بزرگی است چون ساخت فیلم «دن کیشوت» را شروع کرد ولی به خودش اجازه نداد آن را به پایان ببرد.
منشیزاده گفت: هیچ یک از فیلمهایی که بر اساس دن کیشوت ساخته شدهاند موفق نبودهاند چون این کتاب، کتاب موفقی است. کتاب با نثر زیبایی نوشته شده و گرچه به درستی با متن اسپانیایی مطابقت ندارد و به نظر میرسد که ترجمهاش بدون اصالت است اما به گمانم اگر خود سروانتس زنده بود به محمد قاضی پیشنهاد میکرد که این کتاب را به فارسی ترجمه کند. نثر قاضی در ترجمه این کتاب بسیار غمانگیز و شاعرانه و آرکائیک است.
وی به بخش آغازین این رمان اشاره کرد و ادامه داد: در سطرهای نخستین این کتاب میخوانیم: «در آن دیار که نامش را نخواهم گفت، شوالیهای زندگی میکرد که جوجه کبوتری قسمتی از زندگیاش را به تحلیل برد.» این به آن معناست که دن کیشوت اسباب زندگیاش را میفروخت و خرج یک جوجه کبوتر میکرد و عمرش را بر سر این گذاشت که ضعیفتر شود و جنونش بیشتر. این کتاب یک استحاله دارد. نوکر دن کیشوت و همان مرد خپل جذب دن کیشوت میشود. دن کیشوت وقتی در آخر کتاب میگوید: «بدان و آگاه باش که آنچه من گفتم دروغ و اشتباه بود.» نوکرش در جواب میگوید: «نه ارباب! هرچه گفتی درست بود. آنچه نگفتی درست نبود.»
این شاعر اضافه کرد: پایان غمانگیز کتاب، مرگ دن کیشوت است. من به آن دلیل شکسپیر را با سروانتس مقایسه کردم چون هم عصر بودند. دن کیشوت عقل جهان است و با جنونش نشان داد که جهان عجیب و غریب است.
منشیزاده را به دلیل بهکار بردن اعداد و نشانههای ریاضی، شیمی و فیزیک در شعرهایش به «شاعر ریاضی» میشناسند. از کتابهای او میتوان به مجموعه شعر «قرمزتر از سفید» و مجموعه طنز «از روبهرو با شلاق» اشاره کرد.
این شاعر در سالهای اخیر به سرودن شعرهایی موسوم به شعر رنگی روی آورده است.
نظر شما