دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۱:۵۲
اومبرتو  اکو: زندگي در مه آغاز مي‌شود

"اومبرتو اكو" نويسنده و اسطوره شناس ايتاليايی در مصاحبه با انتشارات "هاركورت" كه بعد از چاپ آخرين رمانش «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» انجام شد، از فرآيند شكل‌گيری اين اثر در ذهنش و تاثير پذيری آن از زندگی خود می‌گويد. اكو عميقا معتقد است كه زندگي در مه آغاز مي‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این مصاحبه توسط انتشارات هاركورت با اومبرتو اكو نويسنده و اسطوره شناس ايتاليايی بعد از چاپ آخرين رمانش «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» انجام شده است. در اين گفت و گو،"اكو" از فرآيند شكل‌گيری اين اثر در ذهنش و همين‌طور تاثير پذيری آن از زندگی خود می‌گويد. او همچنين از لذت نويسندگی و ارتباطش با شخصيت‌هايی كه تاكنون خلق كرده،صحبت می‌كند. «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» (آخرین کتاب این نویسنده) هنوز به فارسی ترجمه نشده، در ابتدا خلاصه‌ای از آن را می‌خوانيم:

«يامبو دلال كتابی است كه در ميلان زندگی می‌كند و از بيماری فراموشی رنج می‌برد. با اينكه او می تواند داستان تمام كتاب‌ها و ابيات تمام شعر‌هايی را كه در طول عمرش خوانده به ياد بياورد، اما از به ياد آوردن نام خود ناتوان است. او حتی همسر و دخترانش را نيز به خاطر نمی‌آورد و همين‌طور هم تمام خاطرات مربوط به پدر، مادر و كودكی‌اش را نيز از دست داده ‌است. يامبو در تلاش برای باز يافتن گذشته به خانه دوران كودكی‌اش كه در تپه‌های بين ميلان و تورين واقع است می‌رود. او در زير شيروانی نامنظم اين خانه و در ميان روزنامه‌های قديمی، كتاب‌های كميك، صفحه‌های موسيقی، آلبوم‌های خانوادگی و دفتر خاطرات دوران نوجوانيش به جست و جو می‌پردازد و به اين ترتيب وقايع تاريخی دوران نسل خود را از نو زندگی می‌كند. خاطرات به او هجوم می‌آورند و زندگی مانند يك رمان در مقابل چشمانش ترسيم می‌شود. يامبو در ميان اين هجوم تصاوير تنها به دنبال يك تصوير پاك و ساده می‌گردد: تصوير اولين عشقش.

-شخصيت اصلی داستان، جيامباتيستا «يامبو» بودونی، حافظه خود را از دست می‌دهد، و در تلاش برای به خاطر آوردن گذشته‌اش به خانه دوران كودكی‌اش باز می‌گردد. او به بررسی روزنامه‌ها و مجلات قديمی و خواندن كتاب‌ها و كميك استريپ هايی كه در گذشته از آن‌ها لذت می‌برده می‌پردازد. همچنين يامبو به آهنگ‌های قديمی گوش می‌دهد و دوباره در ذهنش به مرور آن‌ها می‌پردازد. چه جنبه‌هايی از اين رمان منعكس كننده زندگی شماست؟

از آنجا كه در اين رمان از دهه‌های 30 و 40 قرن گذشته می‌گويم، به يادآوری خاطرات دوران كودكی و نوجوانیم می‌پردازم. واضح است كه اكثر خاطرات آن دوران، خاطرات شخصی خودم هستند، و اينكه تمامی تصاوير مربوط به مجلات، صفحه‌های موسيقی و كتاب‌های كميك استريپ همه تصاويری هستند كه از خاطرات شخصی خودم گرفته شده‌اند. اما هدف من نوشتن زندگی‌نامه خودم نه، بلكه نوشتن زندگی نامه يك نسل بوده است. به همين دليل به يامبو خاطراتی بخشيده‌ام كه مال خودم نبوده‌اند. سعی كردم يامبوی بالغ فردی متفاوت با من باشد، همان‌طور كه يامبوی كودك نيز تجربياتی دارد كه خوشبختانه من نداشته‌ام (مثل اتفاقی كه در تنگه می‌افتد).

-در سراسر رمان شما عناصر متفاوتی را برای نشان دادن ستيز يامبو با فراموشی به كارمی‌بريد. به عنوان مثال شما از ارجاعات و نقل ‌قول‌هايی درباره مه استفاده می‌كنيد. چگونه اين تصوير، داستان يامبو را بازگو می‌كند؟

اگر اين موضوع كه من در مه به دنيا آمده‌ام را كنار بگذاريم، حافظه‌ام نيز پر از تصاوير مه‌آلود است، و عاشق مه هستم ؛ تا جايی كه گلچينی از نوشته‌های ادبی درباره مه را از دوران هومر تا ادبيات معاصر جمع كرده‌ام.‌ مه استعاره اجتناب‌ناپذيری از فراموشی ا‌ست. در اينكه يامبو حافظه شخصی‌اش را از دست داده اما حافظه فرهنگی‌اش باقی‌مانده كنايه وجود دارد. پس ذهن او شديدا درگير كلمات مربوط به مه است، كلماتی از نويسنده‌هايی كه به خاطر می‌آورد، درباره چيزی (مه) كه از آن خاطره تصويری ندارد، چون متعلق به زندگی خصوصی و شخصی اوست.

-يامبو "اوج گرفتن تدريجی شعله‌های اسرارآميزی" را نيز تجربه می‌كند و در واقع "شعله‌های اسرارآميز ملكه لوانا" نام داستانی بود كه يامبو در كليسای كوچك آن را ديد. چه‌طور اين "داستان كاملا خسته‌كننده" به مشكل يامبو ارتباط پيدا می‌كند؟
در مورد شعله اسرارآميز بايد گفت كه وقتی قبل از نوشتن اين رمان به آن فكر می‌كردم، تصميم گرفتم كه عنوان آن «شعله‌ اسرارآميز ملكه لوانا» باشد. چرا؟ چون من اسم اين كميك استريپ قديمی را به خاطر داشتم. تنها اسمش را و نه داستانش، پس ظاهرا اين اسم در كودكی‌ مرا مجذوب خود كرده است. به محض اينكه تصميم گرفتم كه اسم رمانم چه باشد نتيجه منطقی اين بود كه وقتی يامبو شور عجيب يادآوری چيزی از گذشته‌اش را حس می‌كند، احساس می كند كه اين شور مانند نوعی شعله است. كميك استريپ «شعله اسرارآميز»، خود ملهم از رمان مشهوری ديگری است كه آن نيز ملهم از داستانی از رايدر هاگارد است. در واقع پير بنوه نويسنده فرانسوی آن به سرقت ادبی از اثر هاگارد متهم شد. از آنجا كه اين كميك استريپ خود يك كپی از كپی ديگری است، شاهكار از آب در نيامده‌. اما تكرار می‌كنم، چيزی كه مرا مجذوب خود كرد، عنوان آن بود و همين اتفاق برای يامبو هم می‌افتد. از آنجا كه يامبو تنها حافظه عمومی و فرهنگی خود را حفظ كرده‌، ذهنش درگير كلمات است؛ او چيزهایی را از دست داده ( از جمله داستان لوانا را) و با كلمات تنها مانده.

-اين رمان پر است از جزيياتی دقيق از خلاصه بسياری ‌از كتاب‌ها و يادآوری خيلی از غزل‌ها تا گزارش كارهای قهرمانان كتاب‌های كميك و توصيف تمبر‌های دسته‌بندی شده. تحقيقات شما شامل چه چيزهايی بود؟

من خيلی از خاطرات دوران كودكی‌ام را دوباره به ياد آوردم. كتاب‌های درسی آن دوران را نداشتم اما با جست و جو در كتاب‌فروشی‌های قديمی و بازارهای اجناس دست دوم دوباره پيدايشان كردم. بيشتر تصاوير من از مجموعه شخصی‌ام نشات گرفته‌اند و برای بدست آوردن بقيه اطلاعات هم حدود دو سال به گشتن در بساط كتاب‌فروشی‌ها ‌پرداختم. لازم نبود چيزی را كشف كنم تنها بايد دوباره بعضی چيز‌ها را به خاطر می‌آوردم. در ذهنم تصوير واضحی از تمامی چيزهای كودكی‌ام حفظ كرده بودم و تنها لازم بود كه آنها را دوباره بازسازی كنم.

-شما «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» را بر حاشيه نامه ها، نشريات قديمی، و كتاب‌هايی با جلد‌های نفيس نوشتيد. نطر شما درباره ظهور عصر الكترونيك – كه كاغذ در آن تقريبا كاربردی ندارد - چيست؟

من خيلی از روزنامه‌های قديمی‌ام را توسط اينترنت دوباره به دست آوردم. مثلا توسط اينترنت توانستم مجموعه تمبری را كه در دوازده سالگی جمع كرده بودم،دوباره احيا كنم. جمع‌آوری مجدد اين مجموعه بدون اينترنت غير ممكن بود. در اينترنت تمامی اين خاطرات طوری تبليغ شده‌اند كه انگار اشيایی حقيقی و قابل خريدند. درنتيجه اينترنت نه تنها هميشه جای كاغذ را نمی‌گيرد بلكه گاهی هم می‌تواند وسيله‌ای برای احيای آن باشد.

-از بين شخصيت‌هايی كه خلق كرده‌ايد: برادر ويليام از «نام گل سرخ»، بادولينو از «بادولينو» و يا يامبو از آخرين رمانتان، بيشتر دوست داريد با كدام يك ملاقات كنيد؟

با كدام يك ملاقات كنم؟ آنها هميشه دور و برم هستند و ما هر روز با هم صحبت می‌كنيم!

-وقتی رمان‌هايی حماسی مثل «نام گل سرخ» و «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» می‌نويسيد، بزرگترين چالش‌تان چيست؟
بزرگترين چالش اين است كه بتوان فرآيند نوشتن را تا جای ممكن ادامه داد و همواره لحظه پايان را به تاخير انداخت. خيلی زيباست كه بتوانيد سالها با داستانتان زندگی كرده و در حالی كه هيچ‌كس نمی‌داند چه می‌كنيد، در هر لحظه ايده و يا تصويری از تجربيات روزانه‌تان را در آن مورد استفاده قرار دهيد. من نويسنده‌هايی را كه هر سال يك رمان جديد سرهم می‌كنند، درك نمی‌كنم. اين ‌طوری لذت نوشتن چه می‌شود؟

-تا كنون شما سيزده كتاب توسط انتشارات هاركورت به چاپ رسانده‌ايد. اين كتاب‌ها از گونه های مختلفی مانند داستان تاريخی، داستان نوجوانان و داستان كارآگاهی تا نقد ادبی، نشانه‌شناسی و زبان‌شناسی هستند. به عنوان يك نويسنده خود را در چه رده‌بنديی قرار می‌دهيد؟

من پژوهشگری هستم كه آخر هفته‌ها به جای گلف بازی كردن، رمان می‌نويسد.

-شما در ميلان ايتاليا زندگی می‌كنيد، استاد دانشگاه بولونيا و رييس برنامه علوم ارتباطات اين دانشگاه هستيد. در روزنامه اسپرسو هم ستون داريد. سال گذشته كتاب «درباره ادبيات، مجموعه مقالات و سخنرانی‌ها» و هم اكنون «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» را منتشر كرده‌ايد، آيا در حال حاضر مشغول نوشتن رمان ديگری هستيد؟

جواب نه است، به يك دليل بسيار ساده. هر كتابی كه منتشر می‌شود حداقل دو سال وقت شما را می‌گيرد. بايد مثل بچه‌ها تا وقتی كه خودش بتوانند روی پايش بايستد، مواظبش باشید. بعد از اينكه يك كتاب به زبان اصلی‌اش چاپ شد، ايجاد تاثير متقابل بين آن كتاب و مترجمان، خواندن و پاسخ‌گويی تعداد بسيار زيادی نامه، و مصاحبه كردن – مثل همين الان- كار و وقت زيادی می‌طلبد. اين دو سال هنوز به پايان نرسيده‌اند. 

ترجمه: سفانه محقق‌نیشابوری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط