«کارولاین پرِز» نویسنده برزیلیالاصل اهل بریتانیا که به تازگی کتاب «مانند یک زن کارت را انجام بده» را به نگارش درآورده است میگوید «تمام عمر به من درباره تواناییهای زنان دروغ گفتهاند!». وی در مطلبی که میخوانید درباره نظرات خود در زمینه موضوع این کتاب که به توانایی برابر زنان و مردان مربوط میشود، سخن گفته است.
وی عنوان میکند: «بسیاری فکر میکنند زنان موجودات سطحی هستند و پس از حرف زدن با آنها کسالت سراغ فرد میآید. فقط 24 درصد اخبار جهان در طول روز به زنان اختصاص دارد و در اخبار روزانه انگلیس 84 درصد اخبار به مردان مرتبط میشود.
با اینکه زنان در این کشور 29 درصد مجلس را تشکیل میدهند اما فقط 16 درصد اخبار سیاسی مربوط به آنان است. در برنامههای آموزشی مدارس به نقش زنان بیتوجهی میشود و فقط 30 درصد فیلمها از نقش اول زن استفاده میکنند.
حتماً دلیل آنها تأثیرگذاری پایین زنان بر ذهن مخاطب است. خود من هم تا اوایل بیست سالگی چنین تفکری داشتم. این موضوع به من دیکته شده بود که زنان با مردان فرق دارند. بسیار تلاش میکردم که خودم را ثابت کنم.
بزرگتر که شدم تلاشم را بیشتر کردم تا به همه بگویم من یک زن عادی نیستم. من بیشتر شبیه یک مرد هستم اما جسمم مرا لو میداد و هر وقت فردی را برای بار اول میدیدم با من طبق جنسیتم برخورد میکرد.
به تدریج به حالت افراطی رسیدم و تلاش کردم از نشانههای زنانگی دوری کنم. آرایش نمیکردم و کفش پاشنهبلند نمیپوشیدم. احساساتم را پنهان میکردم. گاهی تظاهر میکردم که رژیم ندارم؛ در عین حال میدانستم که یکی از بلاهایی که ممکن است بهعنوان یک زن سرم بیاید چاقی است.
همواره تلاش کردم از یک زن عادی فراتر باشم اما هیچوقت این موضوع به ذهنم نرسید که تعریف جامعه از زن عادی را در ذهن خودم تحلیل کنم! من آنچه را دیده بودم باور کردم. همیشه مردان موفق دیدهام. مردان کارهای خارقالعاده انجام میدهند و موفق هستند و زنان همیشه در حال خرید، نظافت و غیبت هستند.
اما روزی ناگهان متوجه شدم که تمام عمر به ما دروغ گفتهاند و تلاش کردهاند زنان را از تاریخ حذف کنند. روزی که متوجه شدم زنان موفقی در جامعه وجود دارند که نادیده انگاشته میشوند.
اینجا بود که بسیار عصبانی شدم. از خودم عصبانی شدم که همیشه دلم میخواست مرد باشم و نفهمیدم که من در وهله اول یک انسان هستم. عصبانی شدم که فکر کردم همه چیز در جامعه قرار است ضد زن باشد.
«مانند یک زن کارت را انجام بده» تلاش من برای انجام کاری متفاوت بود. من کتابی را نوشتم که آرزو داشتم کسی در نوجوانی به من هدیه میداد؛ کتابی که به من یادآور میشد: «قرار نیست همه کارهایت را مانند مردان انجام دهی. کتابی که به من میگفت زنان موجودات کوچکی نیستند و میتوانند مانند مردان باهوش و شجاع باشند.»
تجربه بسیار جالبی بود زیرا من ماهها وقتم را صرف بررسی زنان مختلفی کردم که پیش از این کمتر در جامعه دیده شدهاند. باید بپذیریم که زنان در جامعه بد ارائه شدهاند. هدف من در این کتاب این بود که به همه زنان و مردان بگویم انسان بودن مقولهای جدا از جنسیت است و به این دلیل زنان را انتخاب کردم که خود من به عنوان یک زن تجربه سوءبرداشت عظیمی درباره جنسیتم داشتم.
نظر شما