مترجم رمان هری پاتر در گفتوگو با ایبنا
مخاطبان جدی ادبیات به شهر آفتاب میآیند/ فردا برای خواندن دیر است چون زمان به سرعت میگذرد
ویدا اسلامیه انتقال نمایشگاه کتاب به شهر آفتاب را با توجه به فضا و امکانات موجود برای ناشران مثبت دانست و گفت مخاطبان جدی ادبیات خودشان را با وسایل مختلف حملونقل به شهر آفتاب میرسانند.
احتمالاً بسیاری از علاقهمندان و فعالان عرصه کتاب نمایشگاه کتاب را بهعنوان بهار این حوزه میدانند. شما در سال نوی حوزه نشر کتاب جدیدی به نمایشگاه شهر آفتاب خواهید آورد؟
کارهایی که به تازگی انجام دادم بین دو نمایشگاه پارسال و امسال در بازار کتاب منتشر شده است. یکی از این کتابها «کرم ابریشم» است. کتاب دیگرم «برو دیدبانی بگمار» نام دارد که نوشته هارپر لی است. «موج پنجم» را هم بین این دو کتاب و در سال گذشته منتشر کردم. در نمایشگاه امسال با این سه عنوان تازه حضور خواهم داشت.
مخاطبان کارهای شما معمولاً با نام ویدا اسلامیه به یاد هری پاتر و البته فروش در تیراژ بالا میافتند. استقبال مردم از سه کتاب تازهتان چهطور بوده است؟
خوشبختانه فروش این سه کتاب خوب بوده و تا آنجا که میدانم «کرم ابریشم» به چاپ دوم رسیده است.
نظرتان در مورد شعار نمایشگاه امسال یعنی «فردا برای خواندن دیر است» چیست؟
واقعاً اگر مطالعه را به تأخیر بیندازیم ممکن است دیر شود. شرایط امروز مردم در جامعه به نحوی است که اکثراً گرفتار کارهای زیادی هستند. بنابراین این امکان وجود دارد که مطالعه را مرتباً به بعد موکول کنند. اما نکته این است که آدم واقعاً نمیداند این زندگی تا چه حد سریع میگذرد. بههرحال خواندن کتاب وقتی جزو عادتهای ما باشد قطعاً در زندگی شخصیمان هم راهگشا خواهد بود.
مطالعه داستان و رمان از نظر شما جنبه سرگرمی دارد و یا این که گمان میکنید مطالعه نکردن ادبیات موجب میشود انسان چیزی را در زندگی از دست بدهد؟
البته وجه سرگرمی هم مهم است و کتاب را میتوان به عنوان یک عادت سرگرم کننده در جریان روزمره زندگی قرار داد، اما اصل و اساس مطالعه اطلاعات و اندیشههای مفیدی است که میتواند به مخاطب منتقل کند. بنابراین فکر میکنم اگر مطالعه نداشته باشیم واقعاً از خیلی جوانب عقب خواهیم بود. با این که کارم با کتاب در ارتباط است اما همیشه سعی کردهام در کنار آثاری که ترجمه میکنم مطالعه آثار و کتابهای دیگران را در برنامه زندگیام قرار دهم. اگر این کار را انجام ندهم قطعاً حجم کتابهایی که میتوانم در طول یک سال بخوانم بهشدت کم خواهد شد. این اتفاق در درازمدت خطرناک خواهد بود. وقتی شروع به مطالعه کتابها میکنم عطشی را در وجودم احساس میکنم و در آن لحظه فکر میکنم چه کتابهایی هنوز مانده که نخواندم و تا چه حد دوست دارم مدام سرگرم مطالعه باشم. این ماجرا دقیقاً مربوط به احساس عقبافتادگی درزمینه مطالعه است. در این شرایط آدم احساس میکند خیلی کتابها هست که هنوز نخوانده و متأسفانه زمانی هم که دارد محدود است.
به نظر میرسد با در نظر گرفتن تیراژهایی که گاهی حتی به 300 نسخه هم تقلیل پیدا میکند، سرانه مطالعه در ایران چندان امیدوارکننده نباشد. به نظر شما در سطوح پایینتر مدیریتی یعنی آموزشوپرورش و حتی خانوادهها چهکارهایی میتوان انجام داد تا عطشی که د ر موردش صحبت کردید به خصوص در وجود مخاطبان کودک و نوجوان کتاب ایجاد شود؟
به نظر من بهترین کاری که خانوادهها میتوانند انجام دهند این است که خودشان کتاب بخوانند. چون بچهها در هر خانوادهای در درجه اول به دست پدر و مادرشان نگاه میکنند. وقتی ببینند پدر و مادرشان مدام کتاب در دست دارند و سرگرم مطالعه هستند به نوعی الگوبرداری میکنند و علاقهمند میشوند از رفتار پدر و مادرشان نسخه برداری کنند و آنها هم کتاب در دست بگیرند. دومین راهی که در ین مسیر وجود دارد این است که خانوادهها بنا به شناختی که از کودک یا نوجوانشان دارند کتابی را به آنها پیشنهاد کنند که میدانند او از خواندش لذت میبرد و با آن ارتباط برقرار خواهد کرد. فکر کنم یکی از خصوصیات کسانی که با مطالعه ارتباط گرفتهاند این است که بعد از به پایان رسیدن یک کتاب از اینکه کتاب تمام شده افسوس میخوردند و فکر می کنند چه خوب میشد اگر تمام نمیشد. با این توضیح پر و مادرها هم با ارائه الگوی کتابخوانی و هم با معرفی کتابهای جذاب میتوانند به ایجاد عادت کتابخوانی در فرزندانشان کمک کنند.
به نظر شما سیاستگذاران و مدیران فرهنگی چه طور میتوانند به ایجاد شرایط بهتر درزمینه کتاب و کتابخوانی کمک کنند؟
من به این موضوع زیاد فکر میکنم. به نظرم آموزشوپرورش واقعاً میتواند نقش تعیین کنندهای در این مسیر داشته باشد و فرهنگ کتاب و کتابخوانی را در ایران تقویت کند. من امروز از برنامه مدارس برای تقویت قوه تخیل و نویسندگی در میان بچهها خبر ندارم اما زمان ما همه دانشآموزان از درسی مثل انشا فراری بودند. چون موضوعات تکراری بود و فرم موردپسند معلمان زیاد به دل بچهها نمینشست. به نظر من امروز میتوانند برنامه ساده و جذابی مثل خلاصهنویسی را در کلاسهایی مثل انشاء و ادبیات اجرا کنند. فکر میکنم بچهها هم از این موضوع استقبال کنند. در این مورد میشود آموزگار مثلاً نام یک نویسنده را مشخص کند و به دانش آموزان بگوید از میان آثار او هر کتابی را دوست دارید انتخاب کنید. این کار میتواند تأثیر به سزایی در پیشرفت بچهها داشته باشد. چون از یک طرف به خاطر اینکه تکلیف درسی است بچهها مجبورند انجامش دهند و از سوی دیگر به خاطر شانس انتخابی که بین آثار یک نویسنده دارند باید بروند و میان آثار او جستوجو کنند. همین تحقیق میتواند در رشد ذهنی و روحیه علاقهمندی به کتاب در کودکان و نوجوانان مؤثر باشد. کار دیگری که آموزشوپرورش میتواند انجام دهد گنجاندن بخشهای جذاب کتابهای خواندنی و مفید در کتب درسی است. بهاینترتیب کودکان با خواندن آن بخش از کتاب تشویق میشوند تا کتاب کامل را تهیه کنند و کتاب را از ابتدا تا انتها بخوانند.
نمایشگاه کتاب، بعد از سالها بالاخره صاحبخانه شد. شما بهعنوان یکی از اعضای خانواده بزرگ کتاب چه تصویری از خانه جدید خود دارید؟
امکانات حملونقل خوبی برای نمایشگاه در نظر گرفته شده و در محل نمایشگاه هم سرویسهای رایگان برای رفت و آمد مخاطبان پیشبینی شده است. با این شرایط مردم به مرور به این جابهجایی عادت خواهند کرد. من به عنوان مخاطب کتاب در سالهای قبل باوجود مشکلات فراوان به نمایشگاه بینالمللی و پس از آن مصلی میرفتم. امروز هم اگر مخاطب جدی کتاب باشم، میتوانم به شهر آفتاب بروم. این را هم باید در نظر گرفت که مترو و اتوبوسها بهاندازه کافی برای رفتن به نمایشگاه در نظر گرفته شده و فضای کافی هم در اختیار انتشارات مختلف قرار گرفته است.
نظر شما