کاظم چلیپا، نقاش و مدرس دانشگاه، درباره وضعیت نامناسب نشر در حوزه هنرهای تجسمی معتقد است: خاک ما پر از حرفهای نگفته است اما برای بیان این حرفهای نگفته، باید مقدماتی فراهم شود؛ از جمله: یادگیری روشهای جدید پژوهشی روز، تشویق محققان، فراهم کردن زمینه تحقیق با توجه به علاقهمندی، تهیه امکانات از جمله امکان سفرهای مطالعاتی.
با توجه به فعالیت در فضای آکادمیک و حضورتان بهعنوان یک نقاش در جامعه هنرهای تجسمی، نظر شما درباره غلبه آثار ترجمه شده در قیاس با کتابهای تالیفی در این عرصه چیست؟
من هم با این نظر که مطالب و یافتههای امروز ما همه ترجمه آثار غربی است، موافقم؛ البته نه اینکه ترجمه آثار و کتابهای غربی در زمینه هنرهای تجسمی کاری غلط باشد، اما کمبود آثار تألیفی بهشدت در میان آثار مکتوب هنری احساس میشود.
چرا فعالان در عرصههای مختلف هنری در تاریخ ایران، به مکتوب کردن آثارشان چندان علاقهای نداشتند؟
اگر به آثار به جامانده در حوزه مکتوب در تاریخ ایران نگاه کنیم، بهنظر میرسد که فنهای مربوط به علومی چون طب سنتی به دلیل کاربرد عمومی یادداشت شده و به همین دلیل ماندگار شده است. با این توضیح شاید عمومی بودن را باید بهعنوان یک پارامتر برای مکتوب کردن تکنیکها در بخشهای مختلف بدانیم. البته بهطور قطع برای آثار و علوم و فنون دیگر هم نوشتههایی وجود دارد که باید جماعتی از دانشجویان نخبه و خبره را برای تحقیق و پژوهش در این زمینه به خدمت گرفت. استفاده از ظرفیتهای قشر دانشجو اهمیت زیادی دارد که ما به آن توجه چندانی نداریم.
من معتقدم که نباید فقط یک بخش را بهعنوان مسئول حمایت مالی و فنی از دانشجویان و حتی هنرمندان بدانیم. البته مدیریت فرهنگی در کشور ما مشکل دارد و توجه به هنر در نگرش بسیاری از بخشهای مدیریتی هیچ جایگاهی ندارد، اما بخشهای خصوصی هم میتوانند در این راه قدم بگذارند و دانشجویان مستعد و علاقهمند را مورد حمایت قرار دهند. به چه دلیل وقتی دانشجویی از ایران برای ادامه تحصیل و یا استخدام عازم کشوری دیگر است، از سمت کشور مقصد از او درخواست رزومه دارند؟ برای چه آنها منتظر فارغالتحصیل شدن دانشجویان پشت در دانشگاهها ایستادهاند؟ چون میدانند باید به نیروی متخصص برای موفقیت اطمینان کنند و به همین خاطر فوری پیشنهاد جذب به فارغالتحصیلان ارائه میدهند.
با توجه به توضیحات شما درباره تمرکز روی ترجمه، چرا اقبال ناشران، مؤلفان و استادان فعال در عرصه هنرهای تجسمی بیشتر به سمت ترجمه است و رغبت چندانی در حوزه مکتوب برای تالیف آثار وجود ندارد؟
برای اینکه تحقیقات انجامشده کاربردی و بنیادی نیستند. کاربردی از این جهت که لایههایی از علم را بشکافد و بنیادی از این جهت که چیزی را به جریان بیندازد و مورداستفاده جامعه باشد.؛ تحقیقات ما فقط به جمعآوری یک سری مطالب خلاصه شده است. از سوی دیگر دانشگاهها بر طبق علاقه، دانشجو جذب نمیکنند. مگر میشود دانشجو مثلاً با مدرک کارشناسی رشته مامایی برای کارشناسی ارشد هنر را انتخاب کند؟ دانشجو باید از سر علاقه وارد کلاس شود و در صورت عدم علاقه کنار برود تا رشته دلخواه خود را پیدا کند و طبق علاقه قلبی و درونی خود ادامه تحصیل دهد؛ مانند انسانهای موفق و چهرههای مطرح در آن سمت دنیا. بهعنوان مثال میتوان به گروهی از پژوهشگران که برای انجام تحقیقات به صحرای کالاهاری آفریقا، جنوب استرالیا یا عمق اقیانوسها میروند، اشاره کرد؛ چنین کارهایی بدون عشق و علاقه امکانپذیر نیست.
شرایط علمی در میان همکاران خود در فضای دانشگاهی را چگونه میبینید؟ بعضی از دانشجویان میگویند استادان حرفی برای گفتن ندارند...
تا امروز 30 سال است که در دانشگاه تدریس میکنم، اما دریغ از یک سفر مطالعاتی که برایمان درنظر گرفته شده باشد. استادان دانشگاه باید به همان موزههایی که مرکز نگهداری آثار مکتوب در حوزه هنرهای تجسمی هستند، فرستاده شوند، اما ظاهراً در میان مسئولان این مسئله مورد توجه قرار نمیگیرد.
بهنظر من دیدن فعالیتهای دیگر فضاهای آکادمیک در دانشگاههای پیشرو در زمینه هنرهای تجسمی به تنهایی میتواند معرفت و ایده و انگیزه بهوجود بیاورد. اگر من این امکان را داشتم که به کشورهای مختلف سفر کنم و مثلاً به مدت 6 ماه در دانشگاهها به بررسی و تحقیق و پی بردن به چگونگی زنده کردن استعداد و خلاقیت در دانشجویان مشغول باشم، ایدههای جدید و روشهای نویی را در آموزش بهکار میگرفتم.
در شرایط امروز و اکنون آیا استادان ایرانی حرفی برای گفتن ندارند؟
حرفی برای گفتن نداشتن بحثهای زیادی را پیش میکشد؛ خاک ما پر از حرفهای نگفته است. یادگیری روشهای جدید پژوهشی امروز، تشویق کردن محقق، فراهم کردن زمینه تحقیق با توجه به علاقهمندی و در آخر تهیه امکانات برای او در این بین اهمیت بالایی دارد. در همه دانشگاهها باید شرایط را برای استادان بهتر و هموارتر کرده و سفرهای مطالعاتی برایشان ایجاد کنند. مهمترین نکتهای که وجود دارد شنیدن، دیدن و درست تجربه کردن است. همانطور که گفتم هر پنج سال یکبار باید یک سفر مطالعاتی وجود داشته باشد، ولی متأسفانه این مسئله در اولویت قرار ندارد. برای تمام رشتههای فرهنگی باید استراتژی فرهنگی طراحی انجام شود.
شما راهحل برونرفت از وضعیت موجود در هنرهای تجسمی را چه میدانید؟
به عقیده من، صرف هزینه اگر بدون طراحی باشد، فاقد تأثیرگذاری و با تخریب همراه میشود. نه اینکه پول و هزینه نیست، بلکه مدیریت صحیح در بخش فرهنگی وجود ندارد. اگر به سریالهای تولیدشده در صداوسیما توجه داشته کنید، در آن اتاقی را با تابلویی به دیوار نمیبینید. با این نگاه در زمینه فرهنگ، ارزشی را نمیتوان پیدا کرد. در گذشته یهودیان برای فروش پارچه در سطح شهر حرکت میکردند و میگفتند کتابها و وسایل قدیمی شما را با پارچه تعویض میکنیم. اگر مردم ایران نسبت به آن چیزهایی که دارند، آگاه بودند، به ارزش فرش ایرانی در زیر پا، تابلو نقاشی آویزان به دیوار خانهها و کتابهای خطی در زمینه های مختلف بهویژه هنرهای تاریخی ایران، به این راحتی بیتوجهی نمیشد.
اگر کمی در تبلیغات و تولیدات تصویری، آثاری در زمینه هنرهای تجسمی را مورد توجه قرار میدادیم، الان نسل جوانمان میفهمیدند این کارها چه ارزشی دارند، به تحولات مختلف در زمینه نقاشی آگاه میشدند و میفهمیدند گنجینه موزه معاصر چیست؟ اگر مردم ما در مورد هنر معاصر خودمان و دنیا مطالعه کنند، هیچوقت اما و اگری پیش نمیآمد و زمانی که فردی تابلوی نقاشی را در سطح شهر میدید، میگفت من این نقاشی را در فلان کتاب دیده بودم. مردم ما با پشتوانه فرهنگی و تاریخی که دارند، باید روز به روز نسبت به داشته های خود آگاهتر شوند تا نسل آینده نیز آگاه باشد.
نظر شما