کتاب «سالهای مهاجرت»، حزب توده ایران در آلمان شرقی پژوهشی براساس اسناد نویافته تالیف قاسم شفیع نورمحمدی است که فراز و فرود اعضای این حزب را بررسی میکند.
قاسم شفیع نورمحمدی به بررسی حضور اعضای حزب توده با توجه به اسناد جدید میپردازد.
کتاب در 12 فصل تنظیم شده است. «حزب توده ایران و مهاجرت به جمهوری دموکراتیک آلمان»، «حزب توده ایران و همکاری حسین یزدی با سازمان امنیت ایران»، «جمهوری دمکراتیک آلمان و مشکلی به نام حزب توده ایران»، «اطلاعات رفقا»، «حزب توده ایران و رضا روستا» و «حزب توده ایران و مناقشات ایدئولوژیک میان احزاب کمونیست چین و اتحاد جماهیر شوروی» برخی از فصلهای کتاب را دربرمیگیرد.
«روابط بازرگانی و دیپلماتیک ایران و جمهوری دموکراتیک آلمان»، «مسافرت شاه به جمهوری دموکراتیک آلمان و اشغال سفارت ایران در برلن شرقی»، «دکتر نورالدین کیانوری و اشراقی اخراج شهناز اعلامی از جمهوری دموکراتیک آلمان»، «گفتوگوهای دکتر نورالدین کیانوری با مسئولین حزب سوسالیست متحد آلمان» و «احزاب برادر» و «دستگیری رهبران حزب توده ایران» به ضمیمه منابع و اسناد برخی دیگر از فصلهای کتاب را تشکیل میدهند.
پشت پا زدن به همه این خیمهشببازی
دسترسی به اسناد سازمان امنیت جمهوری دمکراتیک آلمان در مقدمه مولف مورد توجه قرار گرفته که درباره نقش آن در مطالعه دوران مهاجرت حزب توده میخوانیم: «متاسفانه در میان خاطراتی که در سالهای اخیر پیرامون حزب توده ایران انتشار یافته است، بهجز اشارات کلی و گذرا، کمتر نوشتهای به مهاجرت رهبران و کادرهای این حزب به جمهوری دموکراتیک آلمان، اقامت طولانی آنها در آن کشورها و رابطه با حزب برادر یا حزب سوسیالیست متحد آلمان پرداخته است. بررسی دوران مهاجرت حزب توده در آلمان شرقی بدون مطالعه بایگانیهای آن کشور ناقص به نظر میرسد. خوشبختانه با وحدت دو آلمان بایگانیهای جمهوری دمکراتیک آلمانشرقی نیز برای محققان گشوده شد. حتی دسترسی به مدارک مربوط به اشتازی، سازمان امنیت جمهوری دمکراتیک آلمان، نیز ممکن شده است.» (ص 10)
«حزب توده ایران و مهاجرت به جمهوری دموکراتیک آلمان» فصل نخست کتاب را تشکیل میدهد. در سطوری از آن آمده است: «به نظر میرسد که ایده مهاجرت رهبری حزب توده به جمهوری دمکراتیک آلمان طی ملاقاتی میان دکتر رادمنش و والتر البریشت، دبیر اول حزب سوسیالیست متحد آلمان، در هشتمین کنگره حزب کمونیست چین در پاییز 1956 (1335) شکل گرفته باشد. اُلبریشت در این دیدار قول چاپ روزنامه و ایجاد پایگاه رادیویی [پیک ایران] را به رادمنش داد. آشکار بود که حزب کمونیست شوروی پیشاپیش زمینه انتقال رهبری حزب توده به جمهوری دمکراتیک آلمان را فراهم میکرد.» (ص 30)
فصل دوم ماجرای «حزب توده ایران و همکاری حسین یزدی با سازمان امنیت ایران» است که به نفوذ ساواک در این حزب از طریق فرزند مرتضی یزدی میپردازد. مولف در شرح این نفوذ آورده است: «حسین یزدی پس از چند سال اقامت در آلمان شرقی و با دیدن «سوسیالیسم واقعا موجود» از در مخالفت با کمونیسم و حزب توده درآمد و از سال 1338 با سازمان امنیت ایران همکاری کرد. او علت همکاری خود با ساواک را چنین بازگو میکند: «در همان موقع فعالیت برای سران حزب تودهای بود که فکر پشت پا زدن به همه این خیمهشببازیها روزبهروز در من بیشتر تقویت میشد. دلایل اصلی روشن شدن فکرم عبارت بود از:
1. طرز فکر اکثر آلمانیها و زندگی حقیرانه در کشورهای کمونیستی؛
2. آشنایی نزدیک با رهبران تودهای و شناختن شخصیتهای پست آنها؛
3. مخالفت و دشمنی اکثر سران حزب توده با پدرم؛
4. غرور ملی و عشق برگشتن به وطن.
لذا من در سال 1959 (1338) دیگر به قدری آماده همکاری با سازمان امنیت بودم که فکر میکنم که اگر آن تماس اتفاقی رخ نمیداد من خودم رهسپار یکی از سفارتخانههای ایران میشدم.» (ص 39)
کشمکشهایی که مانع ابتکار سیاسی حزب توده بود!
«جمهوری دمکراتیک آلمان و مشکلی به نام حزب توده ایران» در فصل سوم جای گرفته که در سطوری از آن درباره نزاعهای درون حزبی آمده است: «مشاجرت پایانناپذیر گروهبندیهای درون حزب توده که گاه به فلجشدن فعالیت ارگانهای حزبی میانجامید، از دیگر مواردی بود که سخت مورد انتقاد مقامات آلمان شرقی قرار میگرفت، بخش اعظم زندگی و فعالیتهای سیاسی مهاجران تودهای را نزاعهای نفسگیر دستهبندیهای درون حزبی تشکیل میداد. کشمکشهایی که در آستانه کودتای بیست و هشت مراد 1332 در درون هیات اجرایی حزب توده ایران آنچنان اوج گرفته بود که هرگونه ابتکار سیاسی را از حزب توده سلب کرده بود و اعضای هیات اجرایی نسبت «جاسوس» و «عامل امپریالیسم» به همدیگر میدادند.» (ص 49)
بعضی گزارشهای مربوط به افراد درون حزبی از جزئیات فعالیتهای افراد در میان اسناد دیده میشود. در بخشی از این گزارشها که در فصل چهارم با عنوان «اطلاعات رفقا» گنجانده شده و منتصب به فردی با نام مستعار چارلی است، میخوانیم: «چارلی از افراد کمیته مرکزی و رضا از کادرهای حزب توده بود. چارلی و رضا از افسران سابق حزب توده بودند که با وجود از جانگذشتگیهای بسیار، در دوران فعالیت خود در حزب توده چه قبل و چه پس از کودتای بیشت و هشت مرداد 1332، سرانجام به سقوط اخلاقی تن دادند. چارلی پس از شکست فرقه دمکرات و با توافق کمیته مرکزی حزب توده در سال 1947 (1326) مجددا به شوروی برمیگردد. در مسکو دانشکده مارکسیسم ـ لنینسم و مدرسه حزبی در جنبه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی را به اتمام میرساند. او از سال 1948 (1327) جذب سازمان جاسوسی شوروی میشود و دست به تهیه گزارش درباره پناهندگان تودهای در آن کشور میزند.» (ص 60)
درباره برخی ویژگیهای شخصیتی چارلی(جاسوس نفوذی ساواک) آمده است: «سازمان امنیت آلمان شرقی تنها پس از چند ماه همکاری، چارلی را «مردی زیرک و اجتماعی» ارزیابی میکند که «از همکاری با ما استقبال میکند و وظایف محوله به خود را بسیار جدی میگیرد. چارلی در شهر لایپزیگ امکان رابطه با ایرانیها را دارد و اشخاصی را که مورد توجه ماست شناسایی میکند. او از هر گونه تزویر و دورویی به دور است. با توجه به قابلیتهایش میتوان از او در عملیات دشوار استفاده کرد.» (ص 60)
اکثریت شکننده جوانان رادیکال ایرانی مقیم اروپا
فصل پنجم «حزب توده ایران و رضا روستا» به بیان حضور و فعالیت یکی از شخصیتهای حزب توده اختصاص دارد، اشتازی در ارزیابی از رضا روستا مینویسد: «روستا تا پایان عمر (سیامین بهمن 1347)، عنوان رئیس «شورای متحده کارگران و زحمتکشان» را یدک میکشید. با همکاران محدود خود برای اعضای فراروی شورای متحده کارگران و نزدیکان خود وسایل استراحت سالانه در کشورهای سوسیالیستی را فراهم میآورد و از سهمیه سالانه خویش استفاده میکرد تا برخی از اعضای شورای متحده را در مراکز آموزشی احزاب برادر شرکت دهد. روستا در تمامی سالهای مهاجرت عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران باقی ماند، ولی هرگز به حلقه اصلی رهبری حزب راه نیافت. او که خود را بالاتر از دیگران میپنداشت، حتی زحمت خواندن نظریات رسمی حزب را نیز به خود نمیداد.» (ص 99)
«حزب توده ایران و مناقشات ایدئولوژیک میان احزاب کمونیست چین و اتحاد جماهیر شوروی» فصل ششم را به خود اختصاص داده است که در سطوری از آن میخوانیم: «خروج این سه تن(قاسمی، فروتن و سغایی) از آلمانشرقی و پیوستن آنها به سازمان انقلابی حزب توده ایران که به تازگی تاسیس شده بود ضربه سختی برای حزب توده محسوب میشد، خاصه آنکه این سازمان توانست پس از مدت کوتاهی اکثریت شکننده جوانان رادیکال ایرانی مقیم کشورهای اروپای باختری را با خود همداستان کند.» (ص 103)
عنوان فصل هفتم «رادیو پیک ایران» است، در قسمتی از این مجال به راهاندازی رادیو حزب اشاره شده و آمده است: «حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی پس از برشمردن مشکلات راهاندازی برنامه رادیویی در برخی از کشورهای سوسیالیستی مینویسد «شاید رفقای آلمانی در این رابطه حاضر به بررسی مجدد سازماندهی فعالیت فرستنده پیک ایرانی از خاک جمهوری دمکراتیک آلمان برای حداقل یک ساعت در روز باشند» و در پایان اظهار امیدواری میکند. که «بیشک اتخاذ تصمیم مثبت در این زمینه برای رهبری حزب توده ایران در دوره بااهمیت کنونی، کمک شایانی خواهد بود.» اما این کوشش نیز به نتیجهای نرسید و رادیو پیک ایران برای همیشه خاموش ماند.» (ص 113)
برداشتن کتاب 2500 سال جنایت پادشاهان از کتابخانه برلن شرقی
«روابط بازرگانی و دیپلماتیک ایران و جمهوری دموکراتیک آلمان» در فصل هشتم مورد بررسی قرار گرفته که درباره فراز و فرود این روابط آورده است: «یک سال بعد، فریدون فرخ، سفیر ایران در آلمان شرقی از مقامات این کشور میخواهد که کتاب 2500 سال جنایت پادشاهان از کتابخانه برلن شرقی برداشته شود، چرا که این کتاب توهین به نظام شاهنشاهی ایران است. «رفقا» هم حرفشنوی داشتند و کتاب را بایگانی کردند! یکی از خبرنگاران معروف تلویزیونی آلمانشرقی به نام کارل ادوارد شنیتسلر در یکی از برنامههای خود دوبار واژه «خلیج عربی» را به کار برده بود. سفارت ایران این بار نیز به مقامات آلمان شرقی اعتراض کرد و هشدار داد که چنین برنامههایی برای روابط خوب میان دو کشور زیانبخش خواهد بود. فرخ در همین رابطه به کتاب «اطلس جمهوری دمکراتیک آلمان» اعتراض کرد و اظهار داشت که در این کتاب ایران در کنار فیلیپن، کره جنوبی، تایلند و ویتنام به عنوان «کشوری وابسته» معرفی شده است و این توهین به ایران است.» (ص 134)
فصل نهم «مسافرت شاه به جمهوری دموکراتیک آلمان و اشغال سفارت ایران در برلن شرقی» را مدنظر قرار داده و در اشاره به یکی از حاشیههای آن آمده است: «حزب توده به رغم میل باطنی خود، همواره از سفرهای شاه به کشورهای سوسیالیستی و دیدارهای متقابل دولتمردان کشورهای سوسیالیستی از ایران پشتیبانی میکرد. حزب توده اما بنا به تجربه تاریخی همواره از این نزدیکی بیمناک بود، چرا که بهخوبی میدانست که گسترش روابط سیاسی و بازرگانی کشورهای سوسیالیستی با ایران به محدود شدن عرصه فعالیت سیاسی حزب در آن کشورها منجر خواهد شد. دفاع بیقید و شرط حزب توده از عقد قراردادهای اقتصادی و حتی نظامی همواره یکی از نقاط ضعف حزب توده بود. نقطه ضعفی که مخالفان حزب توده، به درستی آن را یکی از نشانههای وابستگی حزب توده به اتحاد جماهیر شوروی ارزیابی میکردند.» (ص 151)
ماجرای «دکتر نورالدین کیانوری و اخراج شهناز اعلامی از جمهوری دموکراتیک آلمان» در فصل دهم دنبال شده است. مولف در این وادی به دنبال بیان برخی تسویهحسابها و اشتباهات سران حزب است. در رابطه با اخراج یکی از اعضای حزب مینویسد: «شهناز اعلامی در زمره اولین پناهجویان ایرانی بود که با دختر خردسال خود در آلمان شرقی اقامت گزید و در بخش شرقشناسی دانشگاه هومبولت برلن شرقی به کار اشتغال یافت. او از فعالان سازمان زنان حزب توده به شمار میرفت و تا مقطع اخراجش از جمهوری دمکراتیک آلمان، نماینده حزب توده ایران در «فدراسیون جهانی زنان دمکرات» باقی ماند و در این سمت در کنفرانسهای بینالمللی آن سازمان که اساسا از دیدگاههای کشورهای سوسیالیستی دفاع میکرد، شرکت میجست.» (ص 159)
گذاشتن اطلاعات امنیتی محرمانه کیانوری به شورویها
در ادامه همین مطلب میخوانیم: «سرانجام در سپتامبر 1979 (شهریور 1358) شهناز اعلامی به همراه دخترش «براساس موافقت دبیر اول حزب سوسیالیست متحد آلمان، رفیق اریش هونکر، [...] فورا از جمهوری دمکراتیک آلمان اخراج» میشود. اما سازمان امنیت آلمان شرق در همان گزارش، برخلاف ادعای کیانوری، تأکید میکند که «هیچگونه اطلاعی از فعالیت جاسوسی [اعلامی] و یا فعالیت منفی خصمانه وی علیه جمهوری دمکراتیک آلمان، در دست ندارد!» شهناز اعلامی در مصاحبه با حمید احمدی، علت اخراج خود از آلمان شرقی را تحریکات کیانوری دانسته و کیانوری را «افسر ک.گ.ب» قلمداد میکند.» (ص 161)
فصل یازدهم با عنوان «گفتوگوهای دکتر نورالدین کیانوری با مسئولان حزب سوسالیست متحد آلمان» است که در این مجال با دنبال کردن تسویهحسابهای درون حزبی آمده است: «کیانوری تنها به تسویهحساب با رقیبان خود بسنده نمیکند. او همچین نشان میدهد که قرابت چندانی با منافع ملی کشورش نیز ندارد. کیانوری در پایان گفتوگوی خود به گوتمن اطلاع میدهد که «هم اکنون [در ایران] سازمان امنیت جدیدی در حال شکلگیری است و یکی از هواداران حزب توده [سرهنگ بیژن کبیری] برای ریاست این ارگان در نظر گرفته شده است.» هرچند که گفتوگوی کیانوری با گوتمن خلاصهای از گفتوگوی او با اولیانفسکی است، اما همین چند سطر نیز نشان میدهد که کیانوری چه اطلاعات امنیتی محرمانهای در اختیار شورویها میگذاشت!
نقش حزب در رونقبخشی به روابط بازرگانی آلمان شرقی و ایران
«احزاب برادر» و دستگیری رهبران حزب توده ایران» در فصل پایانی جای گرفته است که به تفاوت دو نوع دورنما از حزب توده برای احزاب خارجی اختصاص دارد. در این مجال به امتیازاتی اشاره شده که رهبران حزب برای بقای آن گرفتند. به طوری که درباره بزرگنمایی حزب توده در نگاه مسئولان حزب سوسالیست متحد آلمان میخوانیم: «مقایسه گفتوگوهای کیانوری و خاوری با مقامات حزب سوسیالیست متحد آلمان نشان میدهد که کیانوری با اشراف به روابط درونی احزاب برادر و بزرگنمایی قدرت حزب توده در ایران، موفق گشته بود امتیازاتی از آنها بگیرد. اکسن آنچنان مجذوب بزرگنماییهای کیانوری از قدرت حزب در ایران گشته بود که تصور میکرد حزب توده حتی قادر است که به کسادی روابط بازرگانی آلمان شرقی و ایران رو نقش بخشد! طبیعی بود که فعالیت حزب توده در آلمان شرقی با منابع اقتصادی این کشور سازگار نبود و آلمان شرقی دیگر نمیخواست «پنجره حزب توده ایران با جهان غرب» باشد. صراحت کلام اکسن جای هیچ شبههای باقی نمیگذارد که همیشه مصالح کشورهای سوسیالیستی مبانی سیاستهای این کشورها را تشکیل میدادند و نه واژه پرطمطراق «همبستگی بینالمللی!» (ص 185)
کتاب «سالهای مهاجرت»، حزب توده ایران در آلمان شرقی تالیف قاسم شفیع نورمحمدی در 376 صفحه، شمارگان 770 نسخه و به قیمت 30 هزار تومان از سوی انتشارات جهان کتاب روانه بازار نشر شده است.
نظر شما