مهدی غبرایی در نمایشگاه کتاب از چگونگی مترجم شدنش و دلیل انتخاب برخی کتابها برای ترجمه گفت.
مهدی غبرایی در تشریح انگیزههای ورود به دنیای ترجمه، ضمن اشاره به این نکته که دو برادر دیگرش نیز از مترجمان ادبیاتاند، گفت: «نشر ثالث مجموعهای چاپ کرد بهنام تاریخ شفاهی و با من هم مصاحبه کردند. من در آنجا بهخوبی روند شکلگیری ادبیات و ترجمه را در زندگی خودم شرح دادم؛ من و برادرانم زیر چادر ننهجان قصهگویی بیرون آمدیم که برای ما داستانهای هزارویکشب و شعرهای عبید زاکانی را میخواند؛ بنابراین ما از همان آغاز به قصه دچار شدیم. از سال 1360 شروع به کار کردم. به جز هفت ماه کار مطبوعاتی تا امروز مدام در حال ترجمه بودم. مطالعه کردن با «کتاب هفته» احمد شاملو شروع کردم. خودم هم کتاب جمع کن بودم. تمام کتابهای سازمان انتشارات کتابهای جیبی را جمع میکردم. ولی اولین کارم به سال 1360 و مجموعه داستان روسی برمیگردد که هم اکنون آن را جزو کارنامه کاری خودم به حساب نمیآورم. به واقع در آن سالها کار کردن بسیار سخت بود. دسترسی به کتابهای خارجی خیلی مشکل و گاه غیرممکن بود. دومین ترجمهام اثری از رومن گاری بود که ابتدا در پاورقی کتاب هفته، به صورت نیمهکاره چاپ شد و بعدها تبدیل به اولین ترجمهام از رومن گاری شد. این روند تا به امروز ادامه داشت و همچنان نیز کارهایی در دست چاپ و یا ترجمه دارم.
غبرایی در پاسخ به روند انتخاب ترجمه آثارش گفت: «من کتابهایی را که دوست داشتم و توان ترجمه آنها را داشتم ترجمه کردم. زمانی به من گفتندشانزده جلد از آثار چارلز دیکنز را ترجمه کنم، من به دلیل اینکه احتمال حذف برخی از بخشهای کتاب وجود داشت، این پیشنهاد را قبول نکردم. همچنین با عنایت به اینکه ترجمه برخی از آثار دیکنز با قلم شیوای ابراهیم یونسی صورت پذیرفته است، دیگر دلیلی برای ترجمه مجدد این آثار نمیدیدم. یا به طور مثال میتوانم بگویم وقتی «سپیددندان» جک لندن را به من پیشنهاد دادند من قبول نکردم چون ابداً نمیتوانستم روی دست محمد قاضی بلند شوم.
وی همچنین دررابطه با مشکلات پیشروی مترجمان، اضافه کرد: در کشور ما امکان برنامهریزی بلند مدت وجود ندارد و نمیتوان یک سیر دقیق را پیگیری کرد. با وجود این مشکلها گاهی اوقات انسان دیگر توان ادامه کار را ندارد وسوسه میشود که دیگر ادامه ندهد؛ ولی من با عشق به ادبیات باز میگردم و با همان شور پیش میروم.
مهدی غبرائی در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر توصیه به جوانانی که میخواهند وارد کار ترجمه شوند گفت: «من به این دوستان پیشنهاد میکنم اگر عاشقی که خوش آمدی ولی اگر انگیزه دیگری داری رها کن، چون روز به روز وضعیت در حوزه ترجمه سخت و سختتر میشود؛ چه بهلحاظ اقتصادی و چه به لحاظ حضور رسانههای جدید، نبود کپیرایت، عدم حمایتها و ...
این مترجم پیشکسوت در توضیح ترجمه بعضی از کتابها و دلیل انتخاب آن گفت: به طور مثال، من به دنیای «اروین یالوم» چندان مسلط نیستم. وقتی «شبی که نیچه گریست» ترجمه و منتشر شده بود، یکی از ناشران برای کسب نظر من در رابطه با کتاب «خیره به خورشید»، این کتاب را تحویل من داد. از نگاهی به فصل اول کتاب و عنوان آن پذیرفتم که خودم کار ترجمه این اثر را قبول کنم. ناشر از این کار من- ترجمه در حوزه دیگر- متعجب شد. به واسطه تسلط و آشنایی نویسنده با فلسفه، سینما، ادبیات، روانکاوی و ... و همچنین جذابیت آن برای خودم من ترغیب به ترجمه این کار شدم. همچنین وقتی با کتاب «کوری» ساراماگوا روبرو شدم، دیدم یک نوع نگاه ویژه و هستیشناسانه متفاوتی پشت این اثر است. چارهای جز ترجمه آن نداشتم. البته باید متذکر شوم که در ترجمه این کار ردپای برادرم هادی غبرائی نیز وجود دارد.
نظر شما