کتاب «زوال عقل؛ دمانس» نوشته جنهال ترجمه ترانه بهبهانی منتشر شد.
نویسنده در فصل نخست کتاب، بر حرف زدن و گفتوگو کردن درباره بیماری دمانس تاکید میکند و در شرایطی که اولین ظنها به بیماری دمانس ایجاد میشود، توضیح میدهد که چه میتوان کرد؟ و چطور میتوان با این بیماری روبرو شد؟
دیگر فصلهای کتاب به اینشرح است، «دمانس چیست؟»، «حافظه چیست؟»، «مراحل دمانس»، «تشخیص بیماری و گامهای نخستین»، «چگونه شروع کنیم؟»، «نقش پزشک عمومی»، «انکار»، «مسائل حقوقی»، «مراقبت و اجتماع»، «تنهایی و تلویزیون»، «دوستی»، «آیا صداقت بهترین سیاست است؟»، «مسئول کیست؟»، «نگرانیهای معمول»، «ستیزهجویی»، «وابستگی»، «راهکارهای ضروری»، «شوخطبعی»، «طرز تفکر خود را تغییر دهید»، «موسیقی»،«آرامش و خونسردی»،«بیمار خشنود»،«مراقبت در مراحل نهایی»،«خدمات اجتماعی»،«بیمارستان»، «همراه شدن با شرایط بیمار در ملاقاتها».
در بخشی از مقدمهی کتاب آمده است: «از بابت خواندن این مطالب از شما تشکر میکنم. نوشتن این کتاب به جهت کاهش بار سنگین آن دسته از افرادی است که مایلند به بینش و تجربه از عزیز مبتلا به دمانس مراقبت کنند و برای نخستین بار با چنین اختلالی مواجه میشوند. تجربیات افرادی که به دلیل زوال عقلی نزدیکان دلشکسته شده و بهاجبار به تصمیمگیریهای ناگوار تن دادهاند، اما با شجاعت موافقت کردهاند که صادقانه و آزادانه به مرور آن دردها کمک موثری به اشخاصی با موقعیت مشابه نمایند، در اینجا ذکر شده است.من، شخصاً، نظارهگر پدر و یاریرسان او بودم. پدر متعالی من، هرآنچه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت و بالاتر از انتظار مادرم، عاشقانه از او پرستاری کرد. پدرم میگفت که مراقبت از مادرم جسما و روحا فرساینده بوده است، اما تجربهای بینظیر بوده و در مقایسه با گذشته، او اکنون به فردی متفاوت و صبور تبدیل شده است و بینهایت خوشحال است که برای مراقبت از مادر با تمام وجود تلاش کرده است. مادرم بهترین دوستم بود و با وخامت اختلال آلزایمر او، نفرتی در من ایجاد شد، زیرا آن صمیمیت و نزدیکی از بین رفت. اکنون که به گذشته میاندیشم، در مییابم که در مراحل اولیه بیماری مادر، با او نامهربان بودم، زیرا درک کاملی از آنچه که بر او میگذشت نداشتم و نمیدانستم که احتیاجات او باید در اولویت قرار گیرد. در مراحل میانی و نهایی بیماری، درک احتیاجات مادر آسانتر بود. از آنجایی که پدرم خود را وقف پرستاری از مادر کرده بود، مراقبت از پدر و از همه مهمتر، پیدا کردن بهترین روش جهت حمایت از هر دوی آنها را ضروری میدانستم. آرزوی من این بود که آگاهی بیشتری در مورد بیماری مادرم داشتم و این تأسف مرا بر آن داشت تا خانوادههایی را که موقعیت و وضعیت مشابه دارند به وسیله این کتاب یاری کنم. ممکن است خواندن مطالب این کتاب شما را به گریستن وادارد. ممکن است آنچه که با بیماری دمانس همراه است، شما را بترساند. یگانه امید من و همه آنهایی که در انجام این پروژه مرا یاری نمودند آن است که خانوادهها اشتباهات و موفقیتهای ما را در نظر داشته و با آگاهی و آمادگی بهتر تیماردار عزیز خود باشند. ما امیدواریم که نظرات، توصیهها و تجارب مطرحشده در این کتاب شما را در این آزمون و طیکردن این دوران دشوار کمک کند و پشتیبانی باشد تا کمتر احساس تنهایی نمایید.»
نظر شما