سهراب یزدانی، مولف کتاب «کودتاهای ایران» معتقد است: در تفسیر و تشریح کودتای 28 مرداد 1332، نمیتوانیم همه چیز را به گردن مصدق بیندازیم. تمام برنامه کودتا از قبل چیده شده بود. ضمن اینکه مصدق از جنگ داخلی میترسید؛ چون میدانست پشتسر آن موجهای ديگر هم خواهد آمد.
شما در کتاب هم اشاره کردید که یکی از موارد روی دادن کودتا در ایران ناشی از ابهاماتی است که در قانون اساسی وجود دارد. ضمن اینکه محمدرضاشاه با تشکیل مجلس موسسان تلاش کرد که فراتر از شاه وفادار به مشروطه باشد و با تغییرات دستوری که انجام داد وضعیت سلطنت را قدری از دوره مشروطه تغییر داد. این در حالی بود که مصدق شاه را در چارچوب قانون اساسی مشروطه میدید. آیا تقابل این دو نگاه و رویکرد در روی دادن کودتا موثر نبود؟
نطفه چالش میان شاه و نخستوزیر وفادار به نظام مشروطه از اینجا آغاز میشود، ضمن اینکه تا پیش از این تغییرات نمادین، شاه حق انحلال مجلس را نداشت. از طرفی کودتای محمدعلیشاه و کودتای ناصرالمُلک هر دو بر ضد مجلس است. زیرا وقتی نمیتوانند به شکل قانونی مجلس را منحل کنند با زور آن را برمیدارند. اما در مجلس موسسانی که محمدرضاشاه ترتیب داد، این قضیه حل شد. به عبارتی پس از این شاه قدرت انحلال مجلس را به دست میآورد. کمااینکه بعدها مجلس بیستم را در دوره نخستوزیری علی امینی منحل میکند. زیرا وقتی مجلس وجود ندارد، علتی برای کودتا نیست و شاه قدرت دارد. اما در غیاب مجلس، دولت داریم و دعوای میان مصدق و شاه از اینجا آغاز میشود. علاوه بر مصدق حتی برخی از مخالفان و حتی موافقان شاه، از جمله قوامالسطنه و حائریزاده مصوبات مجلس موسسان را قبول نداشتند.
حائریزاده بارها در مجلس مخالفت با مصوبات مجلس موسسان را ابراز میکند و علنا میگوید که مصوبات مجلس موسسان غیرقانونی است و آنها حق نداشتند که چنین قوانینی را تصویب کنند و به شاه چنین قدرت فزایندهای بدهند. اما با همه این مخالفتها شاه قدرت را به دست آورد. محمدرضاشاه با احساس خطر از گذشته تلاش میکند تا قدرت خودش را حتی به صورت فرمالیته قانونی کند؟ بله، علاوه بر اینکه شاه توقع بیش از اینها داشت و وقتی مجلس موسسان را ترتیب میدهد، میگوید که مجلس باید در برخی موارد دیگر هم تجدیدنظر کند. شاه به نوعی میخواست قدرت قانونی خودش را افزایش بدهد و فراتر از یک شاه در حکومت مشروطه ایفای نقش کند. این مجلس موسسان و قوانینی که در آن تصویب شد، برخلاف نیت بنیانگذاران مشروطیت بود.
با همه اوصافی که درباره حوادث 28 مرداد به میان آمد، آنچه پس از بیش از 64 سال هنوز محل مناقشه است، کودتا بودن یا نبودن این رویداد است. با توجه به اینکه شما در کتاب «کودتاهای ایران» به طور مفصل و تخصصی به این روز، حواشی و اتفاقات آن پرداختید، این رویداد را کودتا میدانید؟
در گام نخست باید گفت که در قانون اساسی چیزی در این رابطه ندارید، البته اگر بخواهیم از دریچه قانون به 28 مرداد نگاه کنیم و بگوییم که شاه در غیاب مجلس حق عزل نخستوزیر را دارد. چنین موضوعی در قانون اساسی نیامده است. ما در قانون اساسی مشروطیت عزل نخستوزیر نداریم. به طوری که اگر در قانون مشروطیت نگاه کنید سنت این بوده که نخست وزیر یا رئیسالوزراء به توصیه یا امر شاه استعفاء میداد و بعد پادشاه نخستوزیر یا رئیسالوزراء دیگری را تعیین میکرد. از طرفی تنها موردی که به صورت قانونی داریم که چنین موردی اتفاق افتاد، عزل صمصمامالسلطنه بختیاری بود. در این ماجرا، احمدشاه حکم میدهد که دیگر صمصمامالسطنه بختیاری دیگر رئیسالوزراء نیست و وثوقالدوله که میخواهد دولت دومش را تشکیل دهد به عنوان رئیسالورزاء برمیگزیند. اما صمصمام زیربار این دستور نمیرود و میگوید من رئیسالوزراء قانونی هستم و هنوز استعفاء ندادهام.
براساس این اتفاق، حتی در آن زمان هم میدانستند که پادشاه در حکومت مشروطه حق عزل نخستوزیر را ندارد. برای اینکه در همان زمان هم سیاستمداران میدانستند که در برابر مجلس مسئول هستند و باید به مجلس پاسخگو باشند. حال در زمان مصدق مجلس منحل شده، اما قرار بود که دوباره انتخابات برگزار و مجلس جدید تشکیل شود. اما باید گفت در مقابل استدلال مخالفان مصدق بیان کرد که چون در ایران سنت مشروطیت ما ضعیف و نهادینه و قانونمند نشده بود، این ابهامات وجود داشت که شاه میتوانست این ادعا را بکند که حق عزل نخستوزیر را دارد، کمااینکه در گذشته و امروز نیز سلطنتطلبان و مخالفان مصدق بر چنین ادعایی صحه میگذارند و جای بحث باز است و شاید در این مورد هرگز به توافق نرسیم و به نوعی هر کس براساس دید خودش در این رابطه سخن میگوید.
درباره روال و برنامهریزی کودتای 28 مرداد سخن این است که نقشه کودتا در درازمدت طراحی شد. این موضوع با توجه به مطالعات و اسنادی که ورق زدید تا حد صحت دارد؟
بله، برنامهریزی کودتا در چهار روز ریخته نشد، بلکه برنامه کودتا از مهرماه سال 1331 در حال تدوین بود. در نگاه نخست در شهریور و مهرماه 1331 برنامهای که انگلیسیها دارند، شکست میخورد و نقشه لو میرود. در این نقشه افرادی مانند حجازی و زاهدی در جریان بودند. در نتیجه شکست طرح انگلیسیها بعضی دستگیر میشوند و عدهای هم به بیرون از کشور تبعید میشوند. ظاهرا با بسته شدن سفارت انگلیس قضیه پایان مییابد. زمانی که سفارت انگلیس بسته میشود، عملیات معروف به bot دوباره برنامهریزی و انگلیسیها با آمریکاییها؛ حتی در زمانی که هری ترومن برسرکار است، تماس میگیرند و آنها دو گروه کاری در وزارت خارجه آمریکا و در سازمان سیا تشکیل میدهند. برنامه کودتا به جلو میرود و به جایی میرسد که آیزنهاور بر سر کار میآید و دستور صریح میدهد که برنامه کودتا را دنبال کنید و خودش به دنبال قضیه است و برنامه در حال پیگیری و طرحریزی است و افرادی مانند ایدن سراغ آمریکاییها میرود و میگوید باید مصدق را برداریم و ایران هم در خطر کمونیست نیست. عملا این سخن را بیان میکنند. ضمن اینکه مانوران عالیرتبه Mi6 و سیا با هم در حال مذاکره هستند و برنامهریزی مشترک انجام میدهند. اگر در این میان برخی از ایرانیها نیز با آنها همکاری میکردند که شکی در همکاری بعضی مهرههای ایرانی نیست، اما به طور دقیق نمیدانیم چه کسانی به آنها کمک میکردند! اما به طور قطع برنامهها و نقشههای آنها بدون مساعدت ایرانیها پیش نمیرفت و به خوبی پیاده نمیشد.
از طرفی در فروردین ماه سال 1332 تقریبا یک میلیون دلار از آمریکا به سفارت آمریکا در ایران منتقل میشود تا برای کودتا خرج شود. روزولت چندبار به ایران میآید و انگلیسیهایی که به خارج از ایران رفتند در قبرس پایگاه رادیویی خودشان را دایر میکنند و شبکه کودتا در ایران فعال است و برادران رشیدیان، کیوانی و جلالی در تحرک و فعالیت برای کودتا هستند. روزنامهنگاران طرفدارکودتا به نشر مطالبی در تخریب دولت مصدق مبادرت میکنند. در این میان حتی میتوان گفت انحلال مجلس نیز زمینه داشت و شواهد و قرائن حاکی از این بود که در میان نمایندگان پولهایی توزیع شده بود تا با چند استیضاح مصدق را برکنار کنند. زمان میگذرد تا به 25 مردادماه برسیم و در این میان همه چیز مطابق برنامه پیش میرود و فقط منتظر بهانه بودند. بنابراین به اعتقاد من حتی اگر مصدق رفراندوم را هم انجام نمیداد، کودتا صورت میگرفت، زیرا برای انجام آن برنامهریزی وسیعی صورت گرفته بود. در تهران دفتر نظامی به وجود آورده و افسران مشخص بودند. طبق آنچه در کتاب «کودتای» سرهنگ غلامرضا نجاتی آمده، سرهنگ ممتاز میگوید نعمتالله نصیری با من در خردادماه تماس گرفت که ما میخواهیم کودتا کنیم. از اینرو مرور شواهد، قرائن و اسناد نشان میدهد که همه چیز برنامهریزی شده بود و ما نمیتوانیم همه چیز را به گردن مصدق بیندازیم. تمام برنامه قبلا چیده شده بود.
وقتی كودتای محمدعلیشاه را ورق میزنیم در مقایسه با دوره مصدق مقايسه میکنيم كه در دوره اول انجمنها به مثابه بازوی مجلس هستند و از مجلس حمايت میكنند، اما زمانی که کودتا رخ داد، به امر نمایندگان مجلس اين انجمنها از حضور در خیابانها برحذر میشوند، درست مانند آنچه که مصدق در 28 مرداد از مردم و احزاب میخواهد از حضور در خیابانها و هرگونه تظاهرات اکیدا خودداری کنند، اما در این میان مساله نقش چاقوکشان و ولگردان خیابانی است كه به حضور آنها اشاره کردید؛ اوباشی كه از كودتای نخست تا 28 مرداد حضور پررنگی دارند؟
اگر مردم وارد ميدان هم میشدند، فاجعهای روی میداد و به خونريزی میانجامید اما در دوره محمدعلیشاه بزرگترين انجمن، انجمن آذربايجان بود كه بيش از ٢ هزار نفر عضو داشت، ضمن اینکه انجمنهايی هم بودند كه زير ١٠٠ نفر عضو داشتند. درست است كه میگويند ٣٠ هزار نفر عضو يك انجمن بودند، اما بعضی از افراد، عضو چندين انجمن بودند. كساني بودند كه عضو ٥-٤ انجمن بودند. توزيع جمعيت بين انجمنها چنين بود و خيلی از اينها تجربه نظامی نداشتند، از هر سن و سالی با هر صنف و شغلی وارد اين انجمنها میشدند. شايد اگر رهبری آزموده و جنگندهای داشتند، شايد میتوانستند مقاومت كنند و بجنگند. اما قطعی نبود كه پايان كار به سود مجلس باشد، يعنی بالاخره نيروی نظامی قزاق از پس آنها بر میآمد.
به نظر شما ترس از خونریزی مانع واکنش به موقع مصدق به کودتا شد؟
بله، خونريزی وحشتناك میشد. زيرا در دوره مجلس نخست تعداد سربازان قزاق لياخوف زياد نبود، اما ارتش دوره محمدرضاشاه به نسبت مردم خيلی نيرومند بود و سركوب میكرد. اينها اصلا با تانك وارد میشوند و همه مناطق استراتژيك را گرفتهاند.
درباره حضور حزب توده در کودتا چه نظری دارید؟
وقتی کودتا رخ داد،٧٠٠-٦٠٠ افسر حزب توده در سراسر كشور پراكنده بودند و همه در تهران نبودند. حتی يكی از افسرانی كه به خانه مصدق حمله میكند، خودش تودهای است. جالب است كه افسر تانك است و وقتی دستور شليك به او میدهند، میداند كه بايد خانه مصدق را بزند. برای اينكه اين كار را نكند، گرای لوله تانك را بالاتر میبرد تا توپ به خانه مصدق اصابت نكند و در نتيجه توپ عقبتر دم دانشكده افسری در خيابان امام خمينی فعلی میخورد. اما بيش از اين كاری نمیتواند بكند. او يك ستوان دو است و بايد فرمان بالادست را اجرا كند. حتی بعد از كودتا پرونده او را بررسی میكنند، نمیدانند كه تودهای است اما بررسی میكنند كه چطور شده نتوانسته خانه مصدق را بزند و عقبتر را زده و به او مشكوك میشوند. خيلي از افسران تودهای در شبكههای اطلاعاتی بودند و كار زيادی نمیتوانند بكنند.
اصلا به سازمان افسران حزب توده كاری نداشته باشيم و به سازمان افسران ناسيوناليسم توجه كنيم كه سرهنگ غلامرضا نجاتی عضو آن بود. خود غلامرضا نجاتی در كتاب ٢٨ مرداد تعريف میكند كه روز كودتا ما خواستيم اقدامی كنيم، تنها ٥ نفر توانستيم دور هم جمع شويم؛ يعنی از شبكه افسران ناسيوناليسم ٥ نفر با اسلحه شخصی وارد شدند و حتی ماشين نداشتند و با ماشين دوستشان میآيند. میگويد ما وقتی به دم خانه مصدق رسيديم، ديديم غلغله است و جمعيت موج میزند. تانكها دور خانه را گرفتند و تيراندازی میكنند. میگويد ما نگاهی كرديم و برگشتيم! ببينيد يك سازمانی كه وابسته به دولت است كاری نمیتواند بكند. تودهایها همچنين هستند. درست است كه يك سازمان نظامی است، اما اين سازمان حاشيهای بر حزب است و شبكه نظامی گستردهای نيست.
بنابراين به نظر من حزب توده نمیتوانست اقدامی بكند. البته در نظر داشته باشيد كه حتی اگر وارد میشدند هم كودتا با ٢٨ مرداد تمام نمیشد. اين نكته را دكتر موحد به صورت ضمنی میگويد و عظيمی هم با صراحت بيشتری بيان میكند، يعنی اگر مصدق در آن روز پيروز میشد، در شهريورماه مثلا حركت ديگری آغاز میشد يا از منطقه ديگری شروع میشد، مثلا قشقايیها وارد میشدند. بهانه كودتاچيان اين بود كه قدرت به دست تودهایها میافتد. ببينيد اينها میگفتند مصدق جاده صافكن تودهایها هستند. حالا اگر تودهایها واقعا وارد قضيه میشدند، ديگر آمريكا میگفت واقعا قدرت را دست گرفتهاند و توجيهشان قوت میگرفت. آيزنهاور بعد از رفراندوم در سخنرانیاش میگويد مصدق به كمك حزب كمونيست توانسته در رفراندوم پيروز شود؛ يعنی پيروزی مصدق را گردن آنها میانداخت. وای به حال اينكه واقعا هم حزب توده وارد عمل میشد. ببينيد چه غوغايی میشد! بنابراين برای مصدق اميد پيروزی نبود.
وقتی به كابينه نخست مصدق نگاه میكنيم، افرادی مانند تیمسار زاهدی را میبينيم. حتی در دولت دوم او چهرهای مثل غلامحسين صديقی است که در قبال كودتا واكنش ضعيفی از خودش نشان میدهد! مصدق خودش سياستمدار استخوانداری بود، اما چینش كابينهاش سنتی و با اهداف مصدق همخوانی نداشت. در اين كابينه افرادی مانند افشار طوس كه به درد میخورند، بسیار اندک هستند! چرا مصدق چنین افرادی را برمیگزیند؟
البته آن كابينه متناسب با ويژگیهای خود مصدق بود. اشتباه ما اين است كه مصدق را به عنوان يك فرد انقلابی در نظر ميگيريم. مصدق آدمی محافظهكار بود كه در چارچوب سياسی ايران پرورش پيدا كرده بود و میخواست ثبات و امنيت باشد. وی به شاه و نظام سلطنت و مشروطيت وفادار بود. اما میگفت شاه نبايد در اموری كه در چارچوب قانون برای او تعيين نشده، دخالت كند. اگر شاه قانونی رفتار میكرد، كاری با وی نداشت. با اشرف پهلوی به اين خاطر مخالف بود كه در سياست دخالت میكرد. خودش میگويد مثلا شمس خواهر ديگر شاه كاری به كار سياست ندارد و ما هم كاری به او نداريم. بنابراين او محافظهكار بود و اصلا انقلابی نبود.
اگر مصدق محافظهكار بود، حضور فردی مثل فاطمی را چطور میتوان توجيه كرد؟ آن هم با نظريهها و ديدگاههای تندروانهای كه فاطمی داشت؟
فاطمی ستون جبهه ملی بود. او بعد از دوره كوتاهی سخنگوی دولت میشود. اصلا ملی كردن نفت به اين ترتيبی كه اجرا شد، طرح فاطمی بود.
آيا اين تناقضی نيست كه شما میگوييد مصدق فردی محافظهكار بود، اما فاطمی شخصيتي انقلابی بود كه حتی تا الغای سلطنت و برپايی جمهوری پيش رفت؟
البته اين طرح مساله جمهوری مربوط به بعد از كودتای ٢٥ مرداد است. به هر حال فاطمی در تركيب كابينه يك استثناست. ساير سران جبهه ملی با خود فاطمی هم رابطه خوبی ندارند. بعد از ٢٨ مرداد وقتی فاطمی بعد از چند ماه پنهان شدن لو میرود و بعد در اثر حمله اراذل و اوباش چاقو میخورد و به بيمارستان میرود، رهبران جبهه ملی به ديدارش نمیروند در حالی كه میتوانستند. يكی از مجلات آن دوره نوشته است كه وقتی يكی از آنها به ديدار فاطمی میرود، او با لبخند میگويد حتی ديگر به ديدار ما هم نمیآييد! بنابراين ساير رهبران جبهه ملی با فاطمی خوب نبودند و او را افراطی میدانستند.
البته مصدق به فاطمی بسيار اعتماد داشت. او به دو شخصيت خيلی اعتماد داشت، يكی فاطمی و ديگری مهندس حسيبی. يعنی رفتار فاطمی طوری بود كه اعتماد مصدق را جلب كرده بود؛ ضمن آنكه واقعا هم فداكاری میكرد و تن به خطر میداد. ديگران اين كار را نمیكردند. اما وقتی در كل كابينه را در نظر میگيريد، كابينه ضعيف است، ضمن آنكه انقلابی نيست. به تعبير خود شما روز كودتا دكتر صديقی عملا منفعل است و میگويد كودتاچيان را برادرانه از استانداری بيرون كنيد، اين در حالی است كه كودتا صورت میگيرد!
مثلا در باغشاه اسلحهها را از كودتاچيان میگيرند و به در اسلحهخانه قفل میزنند! اين يعنی جنون!
بله، دولت در اقدامات ضد كودتايی بسيار ضعيف عمل كرد. به همين علت است كه در كتاب گفتهام مساله فقط حزب توده نيست. قدرت دست دولت است اما نمیتواند كاری بكند و قاطعانه جلوی كودتاچيان بايستد.
مرور وقایع کودتای 28 مرداد حاکی از این است که دولت مصدق فرصت مقابله با کودتا را داشت اما در عمل چنین نشد؟!
بله، اما مصدق از جنگ داخلی میترسد؛ ضمن آنكه میداند پشتسر آن موجهای ديگر هم خواهد آمد. بنابراين دولت در مجموع ضعيف عمل كرده است. اما بايد توجه داشت كه مسائل سياسی فقط ارادی نيستند، يعنی در عرصه سياست چنين نيست كه من و شما تصميم بگيريم يك كار را انجام بدهيم و بتوانيم آن را انجام بدهيم. شايد اگر دكتر صديقی در همان زمان به فرمانده يك تيپ سواره میگفت بروید و فلان جا را بگيريد، نمیآمدند.
نظر شما