مسعود کیمیایی در یادداشتی درباره داریوش شایگان نوشته است: سرگذشت شایگان در پهنای ادب و اخلاق و فلسفه او را به خاموشی نبرد.
داریوش شایگان معنایی در عمرش بود که مرگ پایان زندگی نیست. انسان دانسته به جان، به علم و درایت و دلیل، به هوا و آزادی می داند مرگ پایان زندگی نیست. این همه بار فرساینده از این همه دانستهگی جانش را فرسوده نکرد. جان داریوش شایگان در تنهایی و زخمهایی که به ندانستهگی در جان و درونش داشت و نشست فرسوده شد.
سرگذشت شایگان در پهنای ادب و اخلاق و فلسفه او را به خاموشی نبرد. تفکر که خاموشی ندارد. هویت بومی او تبدیل به یک حضور و هویت جهانی شد و زنده. میل به امر والا، که بیشمار در او می چرخید و به معناهای تازه در این سرزمین جان تازه می گرفت عاقبت خود والا شد. غمی شد که پنهان کردنش گناه شد.
هیچگاه در کنار این همه نکبت های تازه ریشه که به زندگی این سال ها ریشه داشتند نبود. داریوش شایگان قبری ندارد. به امر اخلاق، در کلام و عشق به فهم، زندگی دارد. نقاب یا زینت؛ درود! من شیفتهی زیبایی توام.
نظر شما