حسن محدثی گیلوایی در «حکایت دانشگاه» از فساد سازمانهای دانشگاهی گفته است. یادداشتهایی درباره شومن دانشگاهی و اُختاپوس دانشگاهی از دیگر مطالب خواندنی این کتاب است.
محدثی گیلوایی درباره انگیزه خود از نگارش این کتاب در مقدمه مینویسد: «وقتی که دانشگاه بدل به موضوع مطالعه میشود، چه بسا مدیران دانشگاهی و یا حتی بین دیگر کنشگران دانشگاهی نوعی مقاومت شکل میگیرد. مقاومت در برابر موضوعشدگی امری عادی است و در تمامی نیروهای اجتماعی چنین مقاومتی دیده میشود. البته کسانیکه به اَشکال مختلف قدرت دسترسی دارند، میتوانند سازوکارهای مختلفی را برای چنین مقاومتی به کار بگیرند و نیروهای مختلفی را برای گریز از موضوعشدگی بهخدمت خویش درآورند.
سازمانها معمولاً ترجیح میدهند خود، گزارشدهی درباره خویش را به عهده بگیرند. معمولاً در کشورهایی مانند کشور ما، اطلاعات امری سازمانی، محرمانه و سرّی تلقی میشود و اغلب مدیران ترجیح میدهند در دوره مدیریتشان، چنین اطلاعاتی به بیرون از سازمان درز نکند؛ در نتیجه، کار همیشه برای محققان و مطالعهکنندگان سازمانها دشوار میشود. در ایران این دشواری برای جامعهشناسانی که از بحثهای نظری فراتر میروند و به مطالعه تجربی روی میآورند، بسیار آشناست. در واقع، یکی از خطیرترین مراحل مطالعه برای جامعهشناس ایرانی، مرحله گردآوری اطلاعات از درون میدان مورد مطالعه است. معمولاً در هر حوزهای از مطالعه جامعهشناختی، پای سازمانهایی در میان است که چه بسا خواهان حفاظت سختگیرانه اطلاعات مربوط به خود هستند، اما برای مطالعه سازمانها، راههای دیگری نیز وجود دارد. استفاده از ادراکها و تجربههای نیروهای خود این سازمانها راه کمخطرتر و کمهزینهتری برای مطالعات سازمانهاست.
خاطرات و تجربههای زیسته، منبع ارزشمندی برای دریافتِ اطلاعات درباره حیات سازمانی هستند. باری، در جایجای این اثر ردپای تجربههای زیسته نگارنده حضور دارد؛ ازاینرو، نام این اثر را حکایت دانشگاه نهادهام. این حکایت، در بسیاری موارد حکایتی شخصی از تجربه چندین دهه زیست دانشگاهی بهعنوان دانشجو و مدرس دانشگاه است. البته در پارهای موارد از ادراکها و تجربههای شخصی فراتر رفتهام و به گزارشهای دیگران و نیز یافتههای تحقیقاتی موجود مراجعه کرده و از آنها برای تدوین مطالب این اثر بهره بردهام. بهرغم این، باز هم این اثر روایتگر مشخصی دارد و لازم است تا روایتهای دیگر نیز شنیده شود؛ به همین مطلوب آن است که مدعاهای مطرحشده در هریک از فصول این اثر، در ترازوی انصاف نهاده شود و در مقام قیاس با آرای دیگر صاحبنظران، مورد بازبینی و سنجش قرار گیرد.
سالهاست که بهعنوان مدرس دانشگاه خدمت میکنم و از نزدیک شاهد تحولات سازمانهای دانشگاهیای که در آنها خدمت کردهام، بودهام. تعهد به سازمانی که در آن خدمت میکردم سبب شد تا مشکلات و مسائل آن را جدی بگیرم و پس از سالها تجربه در دانشگاه، مسائل آن را در قالب سخنرانی، مقاله، یادداشت، و گفتوگو با نشریهها بیان کنم. نقد وضعیت دانشگاه در تمام این سالها برای من به منزله وظیفهای اخلاقی و مسئولیتی ملی بوده است؛ چه بسا با این سخنان و مطالب کسانی را ـ چه از میان مدیران، چه از میان همکاران دانشگاهی، و چه از میان دانشجویان ـ رنجاندهام و مستقیم یا غیرمستقیم صدای اعتراضشان را شنیدهام و گهگاه موقعیت خویش را به خطر انداختهام و فرصتهایی را از دست دادهام.
روشن است که وقتی برخی همکاران را شومن دانشگاهی یا اُختاپوس دانشگاهی بنامیم، با استقبال روبهرو نمیشویم و وقتی از دانشگاه بهمثابه بازار سخن میگوییم، برخی مدیران را میرنجانیم؛ بااینحال، اگر من در این سالها به منزله منتقد وضع دانشگاه سخن گفتهام و در حد بضاعت، به آسیبشناسی آن پرداختهام هدفی جز خدمت به دانشگاه و جامعهام نداشتهام. گاهی هم بوده است که شرایط ناگواری دیدهام و سکوت پیشه کردهام زیرا گمان میکردهام کاری از دستم برنمیآید. همانطور که از قول پیامبر اسلام نقل شده است که «وقتی دیدید نمیتوانید چیزی را تغییر دهید، صبر کنید تا خدا آن را تغییر دهد» (نهجالفصاحه، 1386: 194)، گاهی از خویش مواظبت کردهام که دستکم محیط دانشگاهی تغییرم ندهد و همرنگ جماعت نشوم و اگر نمیتوانم کاری درخور انجام دهم، به قدر وُسع بکوشم. اگرچه خرد متعارف میگوید: «یک دست صدا ندارد»، اما از این نمیتوان تسلیم به شرایط را نتیجه گرفت.»
مولف کتاب معتقد است، آنچه هریک از ما انجام میدهیم همواره در معرض قضاوت دیگران قرار دارد و کسانی که پس از ما میآیند بهتر میتوانند در مورد کارنامه ما داوری کنند.
وی در همین باره میافزاید: «در هر حال، زندگی دانشگاهی برای من امر کوچکی نبوده است؛ ازاینرو همواره آن را جدی گرفتهام و این اثر نیز محصول چنین جدی گرفتنی است. بهشدت دلبسته زندگی دانشگاهی بودهام و هستم. در واقع، برخی از بهترین لحظات زندگیام در دانشگاه سپری شده است و بارها و بارها شور دانشگاهی را تجربه کرده و زیستهام. دوستان عزیزی را در دانشگاه ملاقات کرده و با بسیاری از آنان مهرورزانه زیستهام. اگرچه جهان دانشگاهی با جهان بیرون از دانشگاه تفاوت جدی دارد و به یک معنا آدمی را از بقیه جامعه دور و جدا میسازد، اما جهان دانشگاهی زیباییهای ویژه خود را نیز دارد.
بخشی از صداهایی که من و همکارانم در مراکز دانشگاهی در مقام نقد و اعتراض بلند کردهایم، ناشی از درک و تجربه مرگ تدریجی این زیباییها بوده است؛ زیباییهایی که رفتهرفته آنها را در حال ازدسترفتن و غرقشدن دیدهایم. گرچه هریک از ما تعهدی نسبت به سازمان دانشگاهیمان داشتهایم و از این روی سخنی نقادانه گفتهایم، اما امید داریم همکارانمان در سطوح مختلف از همین منظر به این مطالب بنگرند و اگر نقد و پاسخی دارند، منتشر کنند تا بهره آن نصیب ما شود.
باری، در این سالها یکی از مهمترین محورهایی که روی آن متمرکز بودهام، فساد سازمانهای دانشگاهی بوده است و این موضوع همچنان موضوع تحقیق من است. در واقع، پس از جامعهشناسی دین، فساد موضوع مطالعاتی دوم من است. در این اثر نیز دو فصل بلند بدان اختصاص داده شده است. البته این موضوع وسیعتر از آن است که بتوان در چند مقاله حق آن را ادا کرد و امیدوارم در مجالهای بعدی بتوانم به شیوه گستردهتری بدان بپردازم. موضوع دیگری که بهطور جدی و در مدتی قابلتوجه محل تأمل و بررسی من بوده است، تجاریشدن آموزشعالی و پیامدهای ناشی از آن بوده است.
بحث «دانشگاه بهمثابه بازار» صورتبندی نظری این تأملها و تجربههاست. مسئله اخلاق حرفهای دانشگاهیان موضوع دیگری است که دائم مرا به خود مشغول داشته است و در برخی مطالب و گفتوگوها و یادداشتهای این مجموعه بدان پرداخته شده است. معنویت و سلامت سازمانی موضوع دیگری است که در این مجموعه بدان پرداخته شده است. این موضوع نسبت وثیقی با دیگر موضوعات و مطالب این مجموعه دارد. موضوع دیگری که در این مجموعه بدان پرداختهام، تأثیر زندگی و آموزش دانشگاهی روی دینداری دانشجویان بوده است. این موضوع برای من موضوعی فوقالعاده جذاب و مهم است و امیدوارم در آینده نیز مجال دنبالکردن آن را داشته باشم.
من معتقدم دانشگاه نهاد نوگرویِ دینی است. دانشگاه جزماندیشی دینی را به بازاندیشی و انتقادیاندیشی دینی بدل میسازد. در قسمتهای دیگری از مطالب این اثر، بحث من از پدیدههای ساختاری و فرایندهای اداری و آموزشی فراتر رفته است و کنشگران دانشگاهی را آماج نقد خود قرار داده است. یادداشتهایی درباره شومن دانشگاهی و اُختاپوس دانشگاهی، نقدهایی جدی به دستههایی از کنشگران دانشگاهی و همکاران من است. نیشتر نقد در این لمحات بیرحمانه روی خود کنشگران دانشگاهی فرود میآید. نخبگان دانشگاهی چه بسا کسانی هستند که همواره نیروها و ساختارها را مورد نقد قرار میدهند. آنان این توانایی را از نظر زبانآوری دارند که نیروها و سازمانها و نهادهای دیگر را متهم کنند و دیگران را آماج نقد خود قرار دهند، اما در این مطالب، خودِ آنان موضوع نقد هستند. در چنین بحثی نشان داده میشود که بخشی از نقد دانشگاه، بهناگزیر معطوف به نقد خود کنشگران دانشگاهی است. قابلدفاع نیست که تمامی مشکلات دانشگاه را ناشی از بیرون از دانشگاه و نهادهایی مثل دین و دولت بدانیم و کنشگران دانشگاهی را در شکلگیری شرایط و وضعیت نامطلوب دانشگاه سهیم ندانیم.
باری، آنچه من در این سالها درباره دانشگاه گفته یا نوشتهام و اکنون بخشی از آن در اینجا گرد آمده است، محصول بضاعت ناچیز من است و لذا بهجد نیازمند نقد و بررسی صاحبنظران بهویژه کنشگران دانشگاهی از جمله استادان و دانشجویان گرامی است. امید است این اثر، برانگیزاننده گفتوگوهای مفیدی باشد و بازخوردهایی را به منزله مایههای رشد بیشتر نگارنده آن برانگیزاند و کموبیش در جهت اصلاح امور مفید باشد و مسیر تحقیقات جدیتری را بگشاید. اگر این اثر اندکی زایندگی داشته باشد، مقصود حاصل است.»
کتاب «حکایت دانشگاه» به قلم حسن محدثی گیلوایی با شمارگان هزار نسخه در 210 صفحه به بهای 11 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری روانه بازار نشر شده است.
نظر شما