با برنده مهمترین جایزه داستانی زنان در بریتانیا؛
کامیلا شمسی: «باید دلیلی برای مثبتاندیشی بیابیم.»
چند روز پیش کامیلا شمسی، نویسنده پاکستانی موفق شد برنده جایزه داستانی زنان در بریتانیا شود. نویسندهای که پیش از این دو بار دیگر در فهرست نهایی این جایزه قرار گرفته بود و نویسندهای شناختهشده در دنیا است. در این مطلب برای خوانندگان از چگونگی نوشتن داستان و عقایدش درباره انسان امروزی سخن میگوید.
شمسی که در پاکستان به دنیا آمده پدری تاجر، منتقد ادبی، و مورخ ادبی دارد اما در لندن زندگی میکند. دو سال پیش از این که «آتش خانگی» را بنویسد شهروند بریتانیا شد: «تا آن زمان همیشه در پر کردن فرمها مشکل داشتم. همیشه فکر میکردم اگر یک جای فرم را اشتباه پر کنم چه اتفاقی رخ میدهد.»
«آتش خانگی» خوانشی مدرن از «آنتیگونه» نوشته سوفوکل، نمایشنامهنویس کلاسیک یونانی است. نمایشنامه «آنتیگونه» در پنج بخش نوشته شده و «آتش خانگی» در پنج مکان مختلف رخ میدهد. داستان با آزادی عصمه آغاز میشود. او پس از مرگ مادرش مسئولیت مراقبت از خواهران و برادرانش را داشت و حالا بار مسئولیت را زمین گذاشته و در تلاش است رویایش را برای تحصیل در آمریکا تحقق بخشد. با این وجود همچنان نگران خواهر و برادرش و میراثی که پدرشان با پیوستن به گروه داعش برایشان برجا گذاشت، است.
شمسی به صورت اتفاقی با کارگردان تئاتری دیدار میکند که به او میگوید این روزها علاقه به نمایشنامههای یونانی در میان مردم رایج است و به او پیشنهاد میکند «آنتیگونه» را بخواند. «در آن لحظه «آنتیگونه» را برای سرگرمی و پر کردن وقتم خواندم. همان زمان رخدادهای مربوط به گروه داعش نیز در صدر اخبار بود و جوانان بریتانیایی که برای پیوستن به داعش از کشور فرار میکردند.»
وقتی ترزا می سر کار آمد اعتماد به نفس شمسی کاهش یافت زیرا می معتقد بود افرادی که دو ملیتی هستند نباید شهروند بریتانیا باشند. اما همین موضوع سبب شد او موضوعی برای نوشتن بیابد و نیازی به تحقیق درباره موضوع نداشت: «دوست نداشتم درباره داعش در گوگل جستجو کنم زیرا من شخصاً در شرایط دیکتاتوری و نظامی بزرگ شدم و خوب میدانم این آدمها بلدند در ذهن دیگران نفوذ کنند. من تازه شهرونده بریتانیا شده بودم و اگر در گوگل نامشان را جستجو میکردم ممکن بود اطلاعات من را به دست بیاورند و برایشان جالب بود که چرا درباره آنها تحقیق میکنم. دوست نداشتم خطر کنم.
بسیار خوششانس بودم که همزمان با آن روزها جیلیان اسلوو، نویسنده و یکی از دوستان من، که داستان را به او تقدیم کردم، در حال نوشتن نمایشی برای تئاتر شهر درباره داعشیها بود و تحقیقات خود را با من به اشتراک گذاشت.»
اسلوو دختر یکی از رهبران کمپین ضدآپارتاید در آفریقای جنوبی بود و همین پیشینه سبب شد دو نویسنده با هم متحد شوند. شمسی میگوید: «اواسط دهه 90 میلادی کراچی در میانه خشونتی وحشتناک بود و هر کس که توانایی مالی خروج از کشور را داشت در پاکستان نماند.
رفتن به آمریکا هم به این دلیل بود که دانشگاههای ایالات متحده بر خلاف همتایانشان در بریتانیا به دانشجویان کمک مالی میکردند. علاوه بر این همنسلان من و جوانان پاکستانی دوست نداشتند به بریتانیا بیایند و آمریکا را ترجیح میدادند.»
شمسی حالا 44 ساله است و اولین داستانش را در 24 سالگی منتشر کرد و نه سال بعد به بریتانیا نقلمکان کرد: «لندن را خیلی دوست دارم. قبلاً هر سال به لندن سفر میکردم و از حضور در آن لذت میبردم.»
این روزها شمسی در لندن نسبت به کراچی دوستان بیشتری دارد اما هر سال در زمستان به کراچی میرود و چند هفته را در شهری سپری میکند که هر روز ترورهای زیادی در آن رخ میدهد: «من در پاکستان بزرگ شدم. درست است که خشونت زیادی در کراچی وجود دارد اما این شهر 20 میلیون جمعیت دارد. علاوه بر این، به تدریج یاد گرفتهام به این موضوعات فکر نکنم.»
سال گذشته وقتی والدین شمسی به روال همیشه در تابستان به لندن آمدند، مادرش در پایتخت انگلیس حس بدی داشت. حسی که در کشور خودش احساس نکرده بود: «فکر نمیکنم این حس او به خاطر این باشد که پاکستان جای بهتری شده است بلکه به این دلیل است که اوضاع در همه جا بدتر شده است.»
از کامیلا پرسیدیم این نظرش بدان معناست که او بدبین است یا خوشبین؟ در پاسخ گفت: «دوست دارم نسبت به طبیعت بشر خوشبین باشم اما از نظر سیاسی بدبین هستم. معتقدم در زمانه بسیار بسیار ترسناکی زندگی میکنیم و باید هر روز به دنبال دلیلی برای خوشبینی باشیم.»
اینجاست که به داستان «آنتیگون» بازمیگردیم. خواهری که نابود میشود زیرا بیشتر از هر چیز دیگری به خانوادهاش وفادار است: «در داستان زن جوانی است که در مقابل زورگویان در قدرت میایستد و این کار نتیجه خوبی برای او ندارد اما در این روند ظالم داستان انسانیت را میآموزد.» و شمسی معتقد است این اتفاق موجب امیدواری است.
نظر شما