شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۱۰
سرگذشت یک پزشک افغان در زندان گوانتانامو

«سیدمحمدعلی شاه موسوی گردیزی» نویسنده افغانستانی کتاب «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو» در حمله تروریستی به مسجد صاحب الزمان (عج) گردیز افغانستان (زادگاهش) به شهادت رسید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) دکتر سید‏علیشاه موسوی نویسنده افغانستانی در جریان تروریستی انفجار انتحاری در مسجد صاحب‏‌الزمان (عج) در نماز جمعه در زادگاهش منطقه خواجه‌حسن گردیز به شهادت رسید. در این رویداد تروریستی بیش از 120 نفر شهید و مجروح شده‎اند.
 
دکتر سید محمدعلی‏شاه موسوی گردیزی، متولد 1338 در گردیز مرکز ولایت پکتیای افغانستان بود. دوران ابتدایی و متوسطه تحصیلی خود را در زادگاهش ‏خواند. بعد از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه، با کسب نمره برتر استانی در کنکور سال 1356 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه کابل شد.

او در ایران با پیوستن به جهاد سازندگی قزوین، عازم ایرانشهر می‌‏شود و ماه‌‌ها در آن دیار خدمت می‏‌کند. در سال 1359 به جهاد سازندگی اراک پیوسته و از آن طریق بارها به عنوان مسئول اورژانس در جبهه‌های جنگ علیه دشمن بعثی شرکت می‏‌کند. او بهار و تابستان در جبهه جهادی افغانستان می‌رزمید و با سرد شدن افغانستان در پاییز و زمستان برای شرکت در دفاع مقدس به ایران می‌آمد. بعد از پایان جنگ ایران در سال 1369 وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران و در سال تحصیلی 1377- 1378 موفق به دریافت دانشنامه دکترای پزشکی خود از این دانشگاه می‌‏شود.
 
دکتر محمد علیشاه در اردیبهشت ماه 1381 به کشورش بازگشت و با کاندیداتوری در لویه جرگه (مجلس بزرگان) افغانستان، از طرف مردم زادگاهش به این مجلس راه یافت. این نماینده قانونی مردم افغانستان، بعد از سفر حج سال 1382 با برادرش در نیمه شب 22 مرداد 1382 به اتهامات واهی توسط کوماندوهای آمریکا در خانه‌اش دستگیر و به زندان آمریکایی‌‏ها در بگرام و سپس گوانتانامو انتقال یافت.



سید محمدعلی شاه موسوی گردیزی در کتاب «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو» که از سوی انتشارات موسسه ابرار معاصر تهران منتشر شده نوشته است: «نویسندگی هنری ظریف و کاری مشکل است؛ اما نوشتن از مشکلات یک زندانی، آن‌هم از زندان گوانتانامو که نامش لرزه بر اندام می‌اندازد، کاری است مشکل‌تر، به‌ویژه برای فرد دردمندی چون من که حتی حرف و زبانی برای بیان درد، آن‌هم درد غربت، مظلومیت، تنهایی و بی‌گناهی خود ندارد و باید از ظلم، تعدی، دروغ، تهمت، شکنجه‌های روحی و جسمی، توهین، تحقیر، بی‌عدالتی، بی‌انصافی و وحشیگری‌ای سخن بگوید که فوق تصور ذهن بشر است؛ به‌گونه‌ای‌که ذهن انسان از یادآوری و تداعی دوبارۀ آنها گریزان است و تلاش می‌نماید تا آنها را فراموش کند.

سخن از افعال و حرکات ضد انسانی و غیراخلاقی مدعیان حقوق بشر و انسان‌دوستی غاصبان نام دموکراسی و طرفداران آزادی در زندان مخوف و مخفی نگه‌داشته‌شده گوانتاناموست، آن‌هم بر انسان‌های بی‌گناهی که نه حق دفاع دارند و نه وکیل مدافع، نه حق شکایت دارند و نه مرجعی برای دادخواهی. سخن از مردمانی است که اگر ظلم و ظالم را ببینند و بی‌عدالتی و تاراج همه هستی خود را نظاره کنند، هیچ مقام و مرجعی را برای بیان درد و رنج خود و هیچ دادخواهی را برای گرفتن حق خود جز درگاه احدیت ندارند.

من از درد، رنج و غم همۀ مردم خود چیزی نمی‌نویسم؛ چون باید در این‌مورد کتاب‌ها نوشته شود که کار افراد خبره است. من از تاراج همۀ هستی مردم خود و از به‌یغما رفتن همۀ تمدن، فرهنگ و ثروت کشور خود نمی‌خواهم بنویسم و از کسانی نیز نمی‌نویسم که به گروه و طیف فکری خاصی منسوبند، از موضع سیاسی فرقه و گروه مشخصی طرفداری می‌کنند، با آنها در قدرت، حکومت و طرز تفکر شریک هستند و از طرف آنها نیز حمایت می‌شوند. آنها خود دلیل خاصی برای بی‌گناهی، عدم مسئولیت و توجیه نظریات خود خواهند داشت.

من در طول حدود چهل ماه زندان شاهد سبکـسری، خودسـری و بلندپروازی‌های بیگانگانی بوده‌ام که به هیچ‌کس پاسخـگو نیستند و هر تهمتِ دروغ را به هرکس که خودشان لازم بدانند، وارد می‌کنند و او را به هرمدت که بخواهند و ضرورت داشته باشد نگهداشته، زندانی می‌کنند و در هر مکان و جایی که بخواهند می‌برند و هرحکمی‌ را که خودشان صادر کنند، قانون دانسته، به آن عمل می‌کنند و به همه جهانیان به تمسخر جواب می‌دهند.

من شاهد مظلومیتِ جمعی بوده‌ام که هیچ فرد، مقام و ارگان دلسوزی نداشته‌اند و هیچ مسئولی برای آنها کاری انجام نداده است. هیچ‌کس دادرس آنها در رفع بی‌عدالتی نبوده و هیچ حکومتی قدرت دفاع از حق آنها را نداشته است. هیچ غمخواری را در این جهان به‌جز درگاه خداوندی ندارند و همه امیدشان فقط اوست. اگر انسان به خداوند مهربان باور داشته، «او» را حاضر و ناظر بداند و همۀ اعمال خود را به‌خاطر رضای حق تعالی انجام دهد، تحمل همۀ سختی‌ها برایش آسان خواهد شد، به‌خصوص اگر به صدق کلام و وعده‌های «او» یقین داشته باشد؛ چون حضرت حق اراده فرموده است که بر مستضعفان منت گذاشته، آنها را پیشوا  و وارثان زمین قرار می‌دهد: ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین (قرآن، قصص: 5).

من گوشه‌ای از این مظلومیت‌ها را شاهد بوده‌ام و تا جایی که حافظه‌ام و شرایط سیاسی و اجتماعی اجازه دهد و بتوانم در بیان این مظلومیت و روشن شدن اذهان جامعه خود بدون آنکه عواطف و احساسات آنها را جریحه‌دار کنم، به این موضوع خواهم پرداخت، اگرچه آنچه من از زندانبان‌ها و بعضی زندانیان دیده، شنیده و با تمام وجود لمس کرده و در زندان‌های گوناگون تجربه کرده‌ام، فقط کسانی درک می‌کنند که مثل من بوده‌اند. با بیان، گفتار و نوشتار نمی‌توان آنها را مجسم کرد؛ زیرا کلمات از بیان آن همه رنج، درد، شکنجه و عذاب قاصرند و حروف و کلمات طاقت بیان و توان بازگویی آنها را ندارند. «از بیان بعضی فشارها و شکنجه‌های روحی و جسمی‌ به‌دلیل بدآموزی آنها و بعضی افعال و حرکات زننده، زشت و دور از شأن انسانی و خلاف عفت زندانبان‌ها و برخی زندانیان به‌دلیل حفظ و رعایت موازین اخلاقی و عفت کلام خودداری نموده، همچنین به‌علت برخی مسائل امنیتی و سیاسی پاره‌ای از مسائل را ناگفته خواهم گذاشت.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها