گفتوگو با سهراب یزدانی به مناسبت کودتای 28 مرداد 1332
نقطههای سیاه و پرابهام در ماجرای کودتا همچنان وجود دارد
سهراب یزدانی میگوید: بخش اصلی اسناد کودتا را باید در سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا یافت. اما اینها قلعههاییاند که تاکنون گشوده نشدهاند و تا زمانی که درهای سیاست جهان بر این پاشنه میچرخد، شاید هرگز گشوده نشوند. بنابراین نقطههای سیاه و پرابهام در ماجرای کودتا همچنان وجود دارند. ما هنوز برنامهریزان ایرانی کودتا را به صورت دقیق و مستند نمیشناسیم. از همه ابعاد کودتا خبر نداریم. از هویت همه مأموران و پادوهای ایرانی و خارجی آگاه نیستیم.
با سهراب یزدانی، دکتری جامعهشناسی سیاسی و تاریخنگار به بررسی وجوه مختلف کودتای 28 مرداد پرداختهایم. از مهمترین آثار وی میتوان به کتابهای «کسروی و تاریخ مشروطه ایران»، «صور اسرافیل: نامه آزادی»، «مجاهدان مشروطه» و «اجتماعیون عامیون» اشاره کرد. یزدانی با کتاب «اجتماعیون عامیون» شایسته تقدیر در سیویکیمن جایزه کتاب سال در حوزه تاریخ و جغرافیا شد و همچنین در ششمین جایزه ادبی جلال آلاحمد در گروه تاریخنگاری شایسته قدردانی شناخته شد.
کودتای نظامی چه تعریفی دارد و آیا در تمام جهان الگویی ثابت دارد؟
کودتا حرکتی غیرقانونی است که گروهی توطئهگر با به کار گرفتن نیروهای مسلح دولتی انجام میدهند. نیروهای مسلح ـ که به طور معمول نیروهای ارتشی هستند ـ از روشهای خشونتآمیز بهره میگیرند یا تهدید میکنند که به روشهای خشونتآمیز دست میزنند. در خلال کودتا نیروهای مسلح بر سازمانهای اصلی و شریانهای حیاتی دولت ضربه میزنند، دولت را واژگون میکنند و به زور سرنیزه دولت جدیدی بر سر کار میآورند. این سادهترین و مشخصترین تعریفی است که در مورد کودتا میتوان یافت. اما برای کودتاها، الگوی یکسان وجود ندارد. کودتاها در جوامعی با شرایط گوناگون و متفاوت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رخ دادهاند. در عین حال میشود زمینههای کلی و یکسان را در همه این جوامع تشخیص داد. در این جوامع، نهادهای سیاسی ضعیفاند. جامعه به دلایل مختلف دچار بحران است. گروههای مخالف به صورت آشکار یا پنهان به مبارزه با دولت و کارشکنی در امور سیاسی پرداختهاند. در بسیاری از موارد، عامل خارجی ـ که دولت یا دولتهای خارجی و گاه شرکتهای بزرگ باشند ـ برای سرنگونی دولت بحرانزده برنامهریزی میکنند و با مخالفان همدستی نشان میدهند.
در این شرایط ، دولت دیگر نمیتواند با شیوههای متعارف سیاسی، جامعه را اداره کند. در چنین مرحلهای زمینه برای ورود نظامیان به عرصه سیاست و قبضه قدرت آماده است. شیوه اجرای کودتاها را نیز به سه نوع اصلی تقسیم میکنند. یکم ـ «سرنگونی دولت»، که در خلال آن دولت از بین میرود و سران اصلی آن نابود میشوند. این خونینترین نوع کودتا است. دوم ـ «کودتای پادگانی»، که دولت سرنگون میشود و دولت جدیدی بنا به تصمیم کودتاگران بر سر کار میآید. این نوع کودتا لزوما خونبار نیست. اما میتواند با نوع اول همراه شود و به صورت خشن و خونریز درآید. سوم ـ «کودتای درون حکومتی» است که در آن معمولا رییس حکومت، قدرت اجرایی را قبضه میکند و به یاری نیروهای مسلح، پارلمان یا دولت را از میان بر میدارد.
با وجود مخالفان داخلی و خارجی ملیون، دکتر مصدق بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت چگونه به نخست وزیری رسید و قدرتهای جهانی چطور اجازه دادند که او به راس قدرت اجرایی ایران برسد؟
دکتر محمد مصدق در دوره مجلس شانزدهم نماینده بود. اگر به صفحه روزنامههای همان دوره نگاه کنید، میبینید که او در میان نمایندگان شخصیتی به راستی ممتاز و یگانه داشت، عکس او بارها در روزنامهها چاپ میشد، بارها با او مصاحبه میشد تا نظرش درباره مسائل مختلف سیاسی، به ویژه مسئله نفت، بیان شود. مصدق، برخلاف بسیاری از دولتمردان آن زمان، شخصیتی فسادناپذیر بود. فردی میهن دوست و استعمارستیز شناخته میشد که میکوشید به نفوذ دولتهای خارجی در ایران پایان ببخشد. همین طور به مشروطیت ایران صمیمانه اعتقاد داشت و به تحکیم همین نظام دل بسته بود. این خصوصیات بر بسیاری از ایرانیان آشکار بود و برای او محبوبیت به وجود میآورد. از همه مهمتر این که مصدق در رأس جنبش ملی کردن صنعت نفت قرار داشت، رییس کمیسیون ویژه نفت در مجلس بود که طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد و در اختیار مجلس گذاشت. هرچه مسئله نفت در ایران داغتر میشد، دامنه نفوذ و اعتبار مصدق هم گستردهتر میشد.
زمانی که مسئله نخست وزیری مصدق مطرح شد، دولت نامحبوب، سرکوبگر و در عین حال ناتوان حسین علاء کنار رفته بود. در این مرحله سیاست دولت انگلیس چنین بود که سیدضیاء الدین طباطبایی را به نخست وزیری برساند و این نخست وزیر جدید قانون ملی شدن نفت را، که هنوز به اجرا درنیامده بود، پشت گوش بیندازد و به جنبش ملی کردن نفت هم پایان ببخشد. اما سید ضیاء در میان ایرانیان شخصیت محبوب یا بانفوذی نبود. بسیاری از ایرانیان او را به انگلستان وابسته میدانستند و پیرامون او را دولتمردان و افراد طرفدار انگلیس گرفته بودند. بنابراین برنامهای طراحی شد که به مصدق پیشنهاد شود که مقام نخست وزیری را بپذیرد. تصور میشد که مصدق این پیشنهاد را، مانند دفعههای گذشته رد میکند، سپس نام سیدضیا به میان میآید. در ساعتهایی که مسئله نخست وزیر جدید در مجلس جریان داشت، سیدضیا در دربار نشسته بود و در انتظار رأی مجلس بود تا حکم نخست وزیری را از محمدرضا شاه بگیرد. در مجلس جمال امامی ـ نماینده طرفدار انگلیس ـ پیشنهاد کرد که مصدق مقام نخست وزیری را بپذیرد، البته با این امید که او چنین پیشنهادی را رد میکند. اما خبر حضور سید ضیاء در دربار به مصدق رسید و او دست حریف را خواند. بنابراین پیشنهاد جمال امامی را پذیرفت. در این مرحله توازن نیروهای سیاسی در جامعه به گونهای بود که نه مخالفان جنبش ملی شدن صنعت نفت و طرفداران دربار میتوانستند کاری بکنند، نه دولت انگلیس میتوانست جلوی رأی مجلس را بگیرد. به این صورت بود که در شرایط مناسب سیاسی، مصدق به نخست وزیری رسید.
آمریکا در عملیات موسوم به آژاکس چگونه فضای داخلی ایران را برای کودتا آماده کرد؟
برنامه اولیه کودتا را سازمان ام.آی. 6 انگلیس چید و بر آن نام عملیات بوت
(Boot) را گذاشت که در فارسی به نام عملیات چکمه یا تیپا برگرداندهاند. اما تصور میکنم بهتر باشد که آن را «عملیات غرامت با تیپا (اردنگی)» ترجمه کنیم. این برنامه در اختیار سازمان سیا قرار گرفت و بازپرداخت شد. این کار در دوره ریاست جمهوری ترومن آغاز شد. اما دوره زمامداری ترومن رو به پایان بود و برنامه کامل نشد. از اوائل دوره ریاست جمهوری آیزنهاور برنامه تی. پی. آژاکس به صورت جدی دنبال شد. هدف این برنامه سرنگونی دولت مصدق بود. بخشیهایی از وزارت امور خارجه و وزارت دفاع امریکا و سازمان سیا مسئول اجرای برنامه بودند.
مداخله امریکا در کودتا را میتوان به این صورت خلاصه کرد: در اوایل سال 1332 مبلغ یک میلیون دلار در اختیار سفارت امریکا در تهران قرار گرفت تا سفیر و مأموران پایگاه سیا در تهران صرف برنامه براندازی دولت مصدق کنند. کوشش سفارت امریکا بر این بود که دولتمردان و نماینگان مجلس مخالف مصدق را یکپارچه کند، تعدادی از روزنامهها و مجلهها را در اختیار خود بگیرد، و سرکردههای گروههای خیابانی (اوباش، لاتها و چاقوکشها) را بخرد. آمریکاییها برنامه قدیمی خود در ایران به نام T.P.BEDAMN را احیا و تقویت کردند. این برنامه را میتوان به صورت «لعنت به حزب توده» ترجمه کرد. این برنامه قدیمی در این زمان در چارچوب برنامه آژاکس قرار گرفت و به خدمت سرنگونی دولت مصدق درآمد. برنامه «لعنت» بر طبل تبلیغات ضدمصدقی میکوبید. اما از این حد فراتر رفت و شامل «عملیات کثیف» شد، مانند اجیر کردن دستههای چاقوکش، حمله به اتحادیههای کارگری، حمله به تظاهرات خیابانی، حمله به مسجدها و مکانهای مقدس که به نام حزب توده انجام میگرفت و هدفش ترساندن و برانگیختن روحانیون بر ضد دولت مصدق بود.
اما از همه اینها مهمتر، مسئله جلب همکاری ارتش و شاه بود. امریکاییها از طریق مستشاران نظامی خود در ایران و افسران ایرانی که در تهران و واشینگتن با امریکاییها ارتباط داشتند، و با همکاری گروهی از افسران طرفدار انگلیس، در بخشی از ارتش ایران رخنه کردند. آنها برای نظارت بر عملیات کودتا «دبیرخانه نظامی» در تهران ایجاد کردند و اعضایش را برگزیدند. نخست وزیر بعدی، سرلشکر زاهدی، نیز گزینه امریکاییها بود و همین امر را هم به انگلیسیها قبولاندند، هم به شاه. برای جلب همکاری شاه نیز مأموران امریکایی، برخی از دولتمردان ایرانی و شبکه جاسوسی برادران رشیدیان فعال بودند. بنابراین می توان گفت که امریکاییها برنامه کودتا را چیدند، تأمین مالی آن را بر عهده گرفتند، شبکه کودتا را سازمان دادند، سیاهی لشکرـ دستههای خیابانی ـ را تدارک دیدند، ارتش را برای این کار آماده ساختند، شاه را به همکاری با کودتاگران کشاندند، نخست وزیر و وزیران کلیدی دولت کودتا را نیز تعیین کردند.
نقش محمد رضا پهلوی در این زمینه چه بود ؟
کودتا باید به نام شاه انجام میگرفت. تصویری که روزنامههای مخالف مصدق و چند نماینده مجلس و مخالفان دیگر میکشیدند این بود که مصدق اختیارات شاه را از او گرفته و دیکتاتوری خود را بر کشور گسترانده است، اما چون لیاقت و توان زمامداری ندارد، به همکاری با حزب توده تن داده است. در اندک زمانی حزب توده قدرت را به دست میگیرد و نیروهای شوروی وارد ایران میشوند و کشور ما سرنوشتی همانند کشورهای اروپای شرقی پیدا میکند. بنابراین، برای آن که از چنین مصیبتی جلوگیری شود، راهی باقی نمیماند جز این که مصدق از مقامش کنار برود و قدرت قانونی شاه به او بازگردانده شود.
از این ها گذشته، شاه بر ارتش و نیروهای مسلح دیگر نفوذ داشت. در نظام قدرت و سلسله مراتب نظامی او تنها کسی بود که میتوانست نیروهای مسلح را به پشتیبانی از کودتا بکشاند. در بعد سیاسی او، موقعیت قانونی نیرومندی داشت و به موجب قانون اساسی، جایگاهش از مشروعیت برخوردار بود. حتی همه رهبران جبهه ملی و پشتیبانان مصدق مخالف شاه نبودند. از نظر سیاستگذاران امریکایی و انگلیسی نیز او فردی بود که میبایست در رأس قدرت سیاسی بماند و حداقل در ظاهر هم که شده، سکاندار سیاست کشور باشد. بنابراین دخالت شاه در براندازی مصدق امری لازم و حیاتی بود. بسیاری از اسناد منتشر شده و خاطرات مأموران امریکایی ـ مانند کرمیت (کیم) روزولت، فرمانده میدانی عملیات کودتا در ایران ـ و برخی از پژوهشها ما را به این نتیجه میرسانند که شاه پس از چند ملاقات پنهانی با مأموران امریکایی و شنیدن توپ و تشرهای آنان، اطمینان یافتن از پشتیبانی امریکا و انگلیس، و شاید فشار برخی از دولتمردان ایرانی، از سر بی میلی پذیرفت که با توطئه گران همکاری کند. تا پایان کار هم از صمیم قلب همکاری نشان نداد.
اما در درستی این دیدگاه میتوان شک کرد. محمدرضا شاه از هنگامی که در شهریور 1320 به پادشاهی رسید، تا دوره نخست وزیری مصدق در تلاش بود که قدرت کاهش یافته سلطنت را بازسازی کند و با اقتداری همانند پدر خود بر کشور فرمان براند. در سراسر این دوره، دوازده ساله او سرگرم توطئه برضد نخست وزیران مقتدرـ مانند قوام و رزم آرا ـ بود. حتی زیر پای نخست وزیران «سر به زیر» را نیز میروفت. به دولتمردان قدرتمند ـ مانند تقیزاده ـ و فراماسونها هم اطمینان نداشت. او در طی دوازده سال سلطنت به اندازه لازم تجربه اندوخته بود. با مراکز قدرت در کشور رابطه برقرار کرده بود. نظر مساعد دولتمردان بیگانه را به سوی خود جلب کرده بود. بنابراین وزنه سیاسی سنگینی بود و مداخله او در کودتا می توانست کارساز باشد. اما متأسفانه منابع تاریخی در مورد محدوده و میزان مشارکت او در آن ماجرا چندان گویا و روشن نیستند. خود وی نیز هرگز نخواست این موضوع را بپذیرد که در نتیجه کودتا به تخت سلطنت بازگشته است. بنابراین هیچ گاه درباره مداخله خود مطلب چندانی نگفت.
در عین حال، شاه برای شرکت فعال در برنامه براندازی مصدق محتاط بود و بی گدار به آب نمیزد. او میخواست مطمئن شود که برنامه کودتا محکم و اندیشیده و به خوبی طراحی شده است و همه جوانب امر را سنجیده است، دیگر این که سرنوشت و موقعیت سیاسی خود او پس از پیروزی کودتا تضمین شده است. او میدانست که برخی از سیاستپردازان امریکایی و انگلیسی راه چاره کشوری مانند ایران را چنین میبینند که شاهی ضعیف به طور نمادین و نمایشی در رأس امور کشور باشد و دیکتاتوری نیرومند کشور را اداره کند. انگلیسیها این دیکتاتور را در مردانی مانند سیدضیاء میجستند. امریکاییها، مانند نمونههای دیگر به ویژه در امریکای لاتین، در پی یافتن فردی نظامی بودند. شاه میخواست مطمئن شود که پس از کودتا خود او زمام امور را به دست خواهد داشت و رقیبی بر سر راهش نخواهد بود. به همین دلایل با حزم و احتیاط وارد گود شد و کوشید خود ضامن آینده سیاسیاش باشد.
شکست کودتای ۲۵ مرداد چه تاثیری بر کودتای ۲۸ مرداد داشت؟
برنامه 25 مرداد این بود که گروهی از نظامیان توطئهگر مصدق را بازداشت کنند، سپس اعلام کنند که او به فرمان شاه از مقامش برکنار شده است و سرلشکر زاهدی نخست وزیر قانونی کشور است. در روزهای بعد هم دستههای شاه دوست و عناصر اجیرشده به خیابانها بیایند و بر ضد مصدق و به سود شاه و زاهدی تظاهراتی به راه بیندازند. احتمالا در خلال این تظاهرات باید به تأسیسات احزاب و سازمانهای مخالف سلطنت و طرفدار مصدق نیز حمله میبردند و اشخاص شناخته شده مخالف کودتا را در خیابانها از پا میانداختند. این برنامه در شب 25 مرداد شکست خورد. عدهای از افسران توطئهگر بازداشت شدند. شاه از کشور گریخت. بازماندگان گروه توطئهگر، خود را پنهان کردند. مأموران امریکایی و زاهدی و چند ایرانی دیگر در خانههای امن یا در سفارت امریکا پنهان شدند. اما بی تدبیری و برآورد نادرست دولت ـ بخصوص رییس ستاد ارتش، سرتیپ ریاحی ـ و شاید ترس دولت از گسترش بینظمی و کشیده شدن ماجرا به جنگ داخلی، موجب شد که نظامیان در شب 27 مرداد بر پایتخت چیره شوند. زیرا نیروهای نظامی به دستور دولت برای سرکوب تظاهرات ضدسلطنت و طرفدار مصدق به خیابان آمدند، به ضرب و شتم این مردم پرداختند، عدهای را بازداشت و زندانی کردند. در نیمه شب 27 مرداد تهران در عمل به دست نیروهای نظامی افتاده بود که بخشهایی از آنها به دولت وفادار نبودند. بخشهایی هم کاری به کار عالم سیاست نداشتند و پیرو فرماندهان خود بودند. در 28 مرداد، برنامه 24- 25 مرداد به شکل وارونه اجرا شد. به این ترتیب که ابتدا گروههای اوباش در بازار تهران، سپس شمیران به تظاهرات شاه دوستانه پرداختند. گروههایی از همین نوع اشخاص هم از مکان زندگی خود به سوی مرکز شهر به راه افتادند. نیروهای نظامی که برای سرکوب آنها فرستاده میشدند، با آن جماعت همدستی نشان میدادند.
از این پس، ابتکار عمل به دست نظامیان کودتاگر افتاد که در پوشش همراهی با مردم در شهر پیش میرفتند و یکایک مراکز حساس شهری را تصرف میکردند. سرانجام رادیو تهران به دست آنها افتاد. نماینده مجلس، همدست کودتاگران ـ مهدی میراشرافی ـ از پشت بلندگوی رادیو اعلام کرد که قیام ملی پیروز شده است، سازمانهای دولتی به دست قیام کنندگان افتاده است، مردم دکتر فاطمی ـ وزیر امور خارجه ـ را قطعه قطعه کردهاند و مصدق گریخته است. البته بخش بزرگی از این گفتهها دروغ بود. اما هدف تأثیر نهادن بر کسانی بود که گوش به زنگ خبرهای رادیویی بودند. تازه در این مرحله، سر و کله زاهدی در رادیو تهران پیدا شد که خود را نخست وزیر قانونی خواند و برنامه کارش را اعلام کرد. پس از همه این رویدادها و در حالی که قدرت از دست مصدق بیرون رفته بود، نیروهای مسلح به خانه او بردند و آن مکان را زیر آتش مسلسل و توپ تانک گرفتند. هدف آنها نابودی جسمانی مصدق بود. اگر او از مهلکه نگریخته بود، بیتردید در همان جا کشته میشد. به هر صورت، شکست کودتای شب 24- 25 مرداد بر ماهیت کودتای 28 مرداد اثر نگذاشت، تنها شکل اجرای آن را وارونه کرد. همان ارتش و همان گروه توطئهگر باز هم به میدان آمدند و برنامهای را پیش بردند که هدفش سرنگونی دولت مصدق و روی کار آوردن دولت زاهدی بود. اما یکی از تفاوتهای مهم این بود که در برنامه اولیه قرار بود شاه در کشور باشد، حال آن که پس از شکست این برنامه او از کشور بیرون رفت و نتوانست بر جریان رویدادهای 28 مرداد تأثیر مستقیم بنهد.
آیا کودتای ۲۸ مرداد در جهت منافع اقتصادی آمریکا و انگلیس در مساله بهره برداری از نفت ایران بود؟
بی تردید همین گونه بود. اما مسئله تنها به سود اقتصادی محدود نمیشد. در آن لحظه تاریخی، دکتر مصدق در جهان عقب مانده، نماد مبارزه با استعمار شناخته میشد. او را باید در ردیف مبارزانی مانند جمال عبدالناصر قرار داد که ستاره بختش از سال 1331 درخشیدن گرفته و اندکی پیش از برکناری مصدق تازه به مقام وزارت کشور مصر رسیده بود. اما در سالهای 1330 - 32 مصدق برجستهترین رهبر ضداستعمار خاورمیانه شمرده میشد و نخستین رهبر در سراسر جهان بود که پس از جنگ جهانی دوم منبع اقتصادی گرانبهایی را در کشور خود ملی اعلام میکرد. دولت امریکا مخالف سیاستهای مصدق، مانند تلاش برای حفظ بیطرفی ایران در صحنه بین المللی و کوشش او برای کاستن از بودجه ارتش و کاهش بار سیاسی آن بود. دولتمردان امپریالیستی مانند وینستون چرچیل، نخست وزیر، و آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلستان ، آیزنهاور، رییس جمهور، جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه، و برادر او آلن دالس، رییس سازمان سیا در امریکا، نمیتوانستند پیروزی چنین سیاستمدارانی را ببینند. آنها خواهان نابودی و حدقل سرنگونی قطعی و نهایی مصدق بودند.
از سوی دیگر منافع اقتصادی نیز آنها را به سوی دشمنی با مصدق میراند. آنان منابع گرانبهای اقتصادی جهان عقبمانده رامتعلق به خود میدانستند و مردم این کشورها را دارای حق بهرهبرداری مستقل از منابع کشور خود نمیشمردند. اما در ظاهر، هیاهوی تبلیغاتی آنها بر این مسئله تأکید میکرد که مصدق با حزب توده ساخت و پاخت کرده است، راهگشای کمونیزم در ایران است و با دیکتاتوری کشور را اداره می کند. این تبلیغات هم در رسانههای غربی بازتاب داشت، هم در مطبوعات ایرانی، مخالف مصدق و در سخنان نماینگان مجلس مانند دکتر مظفر بقایی راه مییافت. اما اساس مخالفت غربیها هم جنبه سیاسی داشت و هم از زمینه های نیرومند اقتصادی برخوردار بود.
بی درنگ پس از پیروزی کودتا دولتهای غربی و شرکتهای بزرگ نفتی به حل و فصل مسئله نفت پرداختند. کارشناسان نفتی غرب فرمول بهرهبرداری از نفت ایران را ساختند و پرداختند و برای بهرهبرداری از نفت ایران کنسرسیوم نفتی را تشکیل دادند. دولت کودتایی ایران سر سوزنی در تدوین این فرمول دست نداشت. پیشنهاد نهایی غربیها را به هیئت دولت ایران آوردند. اما با تبانی زاهدی، نخست وزیر، و دکتر علی امینی، وزیر دارایی، این پیشنهاد در جلسه هیئت دولت باز نشد و وزیران بی آن که از محتوای فرمول پیشنهادی آگاه باشند، بر آن صحه گذاشتند. در مجلس چند تن انگشت شمار از نمایندگان با بسته پیشنهادی دولت مخالفت کردند که از میان آن ها سخنرانی طولانی محمد درخشش از همه دقیقتر بود و بر پایه آمار و ارقام استوار گشته بود. اما این مجلس برپا شده بود تا مسئله نفت را حل کند. بنا به نوشته آنتونی ایدن خود شاه هم وارد گود شد و برای نمایندگان پیام فرستاد که مخالفت نشان ندهند. قانونی که در مجلس تصویب شد، و البته دربست بر پایه پیشنهاد غربیها قرار داشت، قانون ملی کردن نفت را به طور کامل نادیده گرفت. در حقیقت آن قانون به خاک سپرده شد. در طی سالهای بعد، کنسرسیوم نفت 24 میلیارد بشکه نفت از ایران صادر کرد و نه تنها خود سود سرشاری به دست آورد، بلکه نفت ارزان را در اختیار مصرف کنندگان غربی نیز قرار داد. اگر تنها معیار مالی را در نظر بگیریم، کودتای 28 مرداد یکی از سودآورترین کودتاها، شاید سودآورترین همه آنها، در سراسر جهان سوم برای کودتاگران بیگانه بود.
اسناد داخلی و اسناد مربوط به سفارت بریتانیا و آمریکا چگونه است؟ به چه میزان منتشر شده و چه تاریکیها و ابهاماتی در این زمینه هنوز وجود دارد؟
اسناد تاریخی ایرانی بسیار اندک است و به جز خاطرات پراکنده، چندان منبع مهمی در دست نداریم. بیشتر این خاطرات نیز برای تبرئه خود یا بدنام کردن دیگران نوشته شدهاند و باید با احتیاط فراوان از آنها بهره گرفت. برای پژوهشگر تاریخ معاصر، مطبوعات آن زمان از اهمیت فراوان برخوردارند. اما این دسته از متابع، تنها میتوانند فضای سیاسی و اجتماعی آن دوره را تا حدی روشن کنند. درباره برنامه کودتا، به ویژه بخشهای پنهانی آن هیچ آگاهی درستی از دل مطبوعات درنمی آید. اسناد وزارت خارجه انگلیس و امریکا هم کامل و گویا نیستند. اسناد وزارت خارجه امریکا ، که به همت احمدعلی رجایی و مهین سروری به فارسی برگردانده شده و در دو جلد به نام «اسناد سخن میگویند» نشر یافته است، همه اسناد امریکاییها را در بر نمیگیرد و در همینها هم تحریف و سانسور راه یافته است. بخش اصلی اسناد کودتا را باید در سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا یافت. اما اینها قلعههاییاند که تاکنون گشوده نشدهاند و تا زمانی که درهای سیاست جهان بر این پاشنه میچرخد، شاید هرگز گشوده نشوند. بنابراین نقطههای سیاه و پرابهام در ماجرای کودتا همچنان وجود دارند. ما هنوز برنامهریزان ایرانی کودتا را به صورت دقیق و مستند نمیشناسیم. از همه ابعاد کودتا خبر نداریم. از هویت همه مأموران و پادوهای ایرانی و خارجی آگاه نیستیم. نمونهای بیاوریم. در یکی از اسناد امریکایی آمده است که مبلغ 45 هزار دلار به مالک یک تشکیلات داده شده است. اما نه نام او مشخص می شود، نه از تشکیلاتش سخن میرود. نقش خود شاه بر ما پوشیده است. نمیدانیم که دولتمردانی مانند حسین علاء، سیدضیاءالدین طباطبایی و تقیزاده در آن میان چه بود. این را میدانیم که خبرهایی از درون هیئت دولت مصدق به بیرون درز میکرد. اما نمیدانیم که چند تن از اعضای دولت سرگرم این کار بودند. حتی همه نظامیهای درگیر توطئه را نیز به طور کامل نمیشناسیم و از مأموریت دقیق آنها آگاهی نداریم. برای نمونه، در اسناد امریکاییها با تأکید و دلبستگی به سرتیپ هدایتالله گیلان شاه ـ افسر نیروی هوایی و آجودان شاه ـ اشاره میشود، اما به هیچ رو مشخص نیست که مأموریت و وظیفه اصلی او چه بود. اینها و ابهامات فراوان دیگر باعت شده که تفسیرهای گوناگون از کودتای 28 مرداد صورت بگیرد. شاید به مرور زمان برخی از اسناد ایرانی و خارجی رو بشوند و بر دامنه آگاهی تاریخی ما بیفزایند. اما تا جایی که چشمانداز آینده نشان میدهد، شاید هرگز روزی نرسد که کودتای 28 مرداد جنبه سیاسی را از دست بدهد و به صورت ماجرایی صرفا تاریخی درآید و بخش قابل توجهی از اسناد پنهان مانده در دسترس پژوهشگران و علاقهمندان تاریخ معاصر ایران قرار بگیرد.
نظر شما