در این گفتوگو نویسنده «سه دختر حوا» در این باره صحبت میکند که از سیستمهای اعتقادی که توسط بسیاری نادیده گرفته میشود، چه چیزهایی میتوان یاد گرفت و رابطهاش با زبانهای ترکی و انگلیسی چگونه است.
چرا با ایده قطعیت مشکل دارید؟
زندگی به آب نزدیکتر است تا سنگ. انسان چیزهای زیادی از تضادها یاد میگیرد. به عنوان مثال مکالمه بین ایمان و شک یکی از چیزهایی است که مرا به شدت کنجکاو میکند. کسانی که نمیتوانند این تضاد را تحمل کنند میتوانند در دو سوی این دوگانگی قرار بگیرند: مذهبیهای سفت و سخت میخواهند از شر تردید خلاص شوند؛ ملحدان سرسخت میخواهند از شر ایمان خلاص شوند. از نظر من هر دو گروه یک کار مشابه را انجام میدهند: میخواهند به گفتوگو پایان دهند. من به شخصه به عرفان نزدیکترم؛ کسانی که میدانند هیچ چیز سیاه و سفید نیست.
اغلب با علاقه و مهربانی از مادربزرگ مادریتان صحبت میکنید، که به شدت سنتی و مذهبی بود. او چه تاثیری روی شما گذاشته؟
به عنوان یک داستاننویس برایم جالب است که بدانم چند زن مثل او در ترکیه و سرتاسر جهان اجازه تحصیل را پیدا نکردند و همچنان با قدرت دختران و نوههایشان را حمایت کردند تا به تحصیل ادامه دهند. آنها همچنین حامل حافظه جمعی بودند؛ فرهنگ شفاهی از مادربزرگها به نوهها منتقل میشد. علیالخصوص در کشوری مثل ترکیه که در آن فراموشی سیستماتیک جمعی وجود دارد، بسیار مهم است که این زنان این کار را بکنند. نظام حاکم بر ادبیات غربی همیشه انواع مختلف داستانسرایی را نمیپذیرد و به آنها به عنوان کارهایی کمتر پیشرفته مینگرد. گاهی میشنوم که داوران جوایز ادبی میگویند «این رمان از عربستان سعودی یا اندونزی آنطور نیست که یک رمان باید باشد». اما تنها یک فرمول وجود ندارد. من همیشه علاقهمند به از بین بردن اختلاف بین فرهنگهای نوشتاری و شفاهی بودهام.
آیا شیوه نوشتنتان به انگلیسی و ترکی متفاوت است؟
ترکی زبان مادربزرگ و مادر من است، زبان کودکیام. بسیار احساسی است. اگر بخواهم در مورد افسردگی، غم و حسرت بنویسم، برایم راحتتر است که به ترکی بنویسم. رابطهام با انگلیسی بیشتر مغزی است. احساس جسارت بیشتری میکنم وقتی به انگلیسی مینویسم زیرا مرا از بندهای فرهنگی آزاد میکند. طنز و هجو برایم به انگلیسی راحتتر است.
زبان ترکی که بدون جنسیت است و تنها از یک ضمیر استفاده میکند، یک روش تفکر کاملا متفاوت است. به عنوان مثال وقتی مردم از خدا صحبت میکنند، هیچ جنسیتی وجود ندارد. این عدم وجود جنسیت به خواننده و نویسنده اجازه میدهد که بیشتر از تخیل خود استفاده کنند، اما کار ترجمه را به شدت دشوار میسازد. ما اغلب درباره آنچه در ترجمه از دست رفته صحبت میکنیم، اما خیلی چیزها هم به دست میآیند. بسیاری از کتابها در فرم ترجمهشدهشان بسیار بهترند!
سکوت چه نقشی در نوشتههایتان بازی میکند؟
در آثارم به طور مداوم تلاش میکنم که به آدمهای ساکت، سرکوبشده و فراموششده صدا بدهم و آنها را به مرکز بیاورم. داستانهای آنها را به خواننده یادآوری میکنم و نامرئی را به مرئی تبدیل میکنم. دلم میخواهد تابوها را مورد پرسش قرار دهم –سیاسی، جنسی، فرهنگی. کار نویسنده این است که درباره موضوعات دشوار سوالات دشوار بپرسد، اما پاسخی ارائه ندهد. چیزی که مهم است ایجاد یک فضای آزاد برای داشتن نظرات مختلف است. اما کار کردن در یک محیط ساکت برایم بسیار سخت است، بنابراین روی گوشم هدفون میگذارم و با صدای بلند موزیک گوش میدهم.
مردم ممکن است از سلیقه موسیقی شما جا بخورند. به عنوان مثال علاقهتان به گروههای متال اسکاندیناوی. چه چیزی شما را به این موسیقی علاقهمند میکند؟
همیشه از متال صنعتی، سمفونیک و گوتیک خوشم میآمده چون خیلی درباره تضادهاست: ترحم و انتقاد، روشنایی و یک عالم تاریکی. آن انرژیِ بالا برای نوشتنم بسیار مهم است. مردم وقتی سلیقه موسیقیام را گوش میکنند سورپرایز میشوند. وقتی یک آهنگ را دوست دارم باید آن را روی تکرار بگذارم –گاهی شاید ۹۰ بار وقتی دارم مینویسم. این حلقه به من کمک میکند که تمرکز کنم.
نظر شما