کتاب «ترور علیه تروریسم» نوشته سوفی وانیچ با ترجمه فواد حبیبی و زیر عنوان آزادی یا مرگ در انقلاب فرانسه و با پیشگفتاری از اسلاوی ژیژک به انضمام گفتارهایی از سن ژوست، مارا و روبسپیر از سوی نشر نی منتشر شد.
نگاهی که حتی متفکران چپگرایی مثل جورجو آگامباین را هم تحت تاثیر قرار داده است و باعث شده او تلویحاً و تصریحاً انقلاب فرانسه را در ردیف حکومتهای توتالیتر قرار دهد. (27) به گمان فراهم آورندگان کتاب، این نگاه، اسیر تصویری است که ایدئولوژی پساترمیدوری از انقلاب فرانسه ساخته است.
کتاب «ترور علیه تروریسم» نوشته سوفی وانیچ تاریخنگارِ فرانسوی بنا دارد این نگاه را بشکند و شکستن قالبها کار سادهای نیست. سخت بودن این امر است که باعث شده ژیژک پیشگفتارش به کتاب را با چنین جملاتی به پایان ببرد: «خواننده باید بدون ترسها و تابوهای ایدئولوژیک، به موضوع کتاب حاضر، ترور و تروریسم بنگرد.» (56)
سوفی وانیچ در فصل مقدماتی کتابش که «یک انقلاب تحملناپذیر» نامیده شده است میگوید بنای کار خود را بر ترجیح پارادایم «عواطف» در برابر پاردایم «شور یا احساسات اخلاقی» قرار داده است. ایده او بر جملاتی نظیر نقلقولی که از سن ژوست یکی از ارکان دوران ترور در انقلاب فرانسه تکیه دارد: ذهن و تفکر را پاس بدارید اما بر قلوب خویش تکیه کنید: (80)
نویسنده میگوید: پرداختن به ترور از زاویه عواطف امکان میدهد تا میان خشونتی که انتشار گفتمان انقلابی ماشه آن را کشید و آن خشونتِ ناشی از گسیخته شدن قسمی تعادل مقدس، آگاه یا ناخودآگاه، تمایز قائل شویم. من در پی طرح فرضیاتی هستم مبتنی بر قسمی پویایی بنیانگذارِ اقتصادِ عاطفی که از امر مقدس و انتقام منتج میشود. (81)
به گمان سوفی وانیچ این پرسش که «چگونه ترور در دستور کار قرار گرفت؟» باید با پرسشی از این دست جایگزین شود: «چگونه بیم غلبه یافتن دشمنان، اندکاندک، هراس را بر ذهن انقلابیون مستولی ساخت و در نتیجه به تقاضا برای ترور منجر شد؟» و از آن مهمتر: «چگونه این تقاضا مورد توافق همه قرار گرفت؟» و در نهایت: «ترور چه چیزی بنیاد نهاد یا در پی بنیاد نهادن چه چیزی بود؟» (83)
فصل اول کتاب که «عواطف در جریان تقاضای ترور» نام دارد به شوری میپردازد که ترور ژان پل مارا در تابستان 1793 در میان مردم برانگیخت و در قالب «روح مارا» و شعار مارا نمرده است والایش یافت زمینه درخواست برای تقاضای انتقام را فراهم کرد و ترور در دستور کار قرار گرفت. (85)
مارا نویسنده اعلامیه حقوق بشر و شهروند بود و قتل او نوعی تجاوز به تقدسی بود که بر مارا نیز به دلیل نوشتن آن اعلامیه مستولی شده بود. در چنین شرایطی «پاسخ دفاعی مردم (درخواست انتقام) بر این فرض استوار بود که روابط میان رخداد ترور و اعلامیه حقوق ایجادگر سرچشمه امر مقدس است. روابطی که بدنهای کنشگرانِ انقلابی را متعهد ساخته و آنها را آماده مرگ در راه حفاظت از برنامههای انقلاب میکند.»
این آمادگی برای جانفشانی که برآمده از تقاضای خودِ اعلامیه حقوق بشر و شهروند بود، زمینه را فراهم کرد تا ترور به ابزاری برای انتقام و مجازات تبدیل شود. در اوت 1793 دانتون گفته بود: نمایندگان مجالس باید به کاربست ابتکار ترور علیه دشمنان داخلی روی آورند. بیایید به آرزوهای آنان پاسخ دهیم. برای خائنان هیچ عفو و بخشایشی در کار نیست. اجازه دهید انتقامِ مردمی علیه توطئهگران را با فرود آوردنِ شمشیرِ قانون نشان دهیم. (91)
پیوند مقدس بین عواطف مردم و شمشیرِ قانون که در فصل اول کتاب توصیف میشود اما به سرعت گسسته میشود. فصل دوم کتاب، به ماجرای کشتارهای سپتامبر و گسستِ پیوندها میان مردم و مجلسی میپردازد که به احساسات عمومی وقعی ننهاده بود و علیه مردمی که در ژوئن 1792 به کاخ شاه تجاوز کرده بودند اعلام جرم کرده بود. کشتارهای سپتامبر به موجی از کشتارها از دوم تا هفتم سپتامبر ۱۷۹۲ در پاریس اتفاق افتاد گفته میشود.
در آن زمان گمان میرفت که پاریس بهدست دشمنان فتح شده و مردم شهر بهوسیله شورشیان زندانی گریخته از بند قتلعام خواهند شد. در آن شرایط، انقلابیونی مانند ژان پل مارا این ایده را مطرح میکردند که باید زندانیان را کشت قبل از آنکه مردم به دست آنها کشته شوند. عمل کشتار را باندی از گارد ملی برعهده گرفت. این عمل توسط شورای شهر پاریس مورد حمایت قرار گرفت و آنها حتی از سایر شهرهای فرانسه خواستند که از اقدام آنها پیروی نمایند. تا ۶ دسامبر بیش از نیمی از زندانیان با سرعت اعدام شدهبودند: تعدادی در حدود ۱۲۰۰ تا ۱۴۰۰ زندانی. بسیاری از کشته شدگان مجرمانی عادی بودند. در روزهای بعد بسیاری از شهرهای فرانسه نیز عمل مشابهی را تکرار کردند.
نویسنده در تداوم ایده اقتصاد عواطف، میگوید دوره ترور که یکی از مهمترین تجلیاتش کشتارهای سپتامبر است دو گونه عواطف انسانی را در مقابل هم قرار داده بود. یکی آنان که خود را متعهد میدانستند بدون هیچ تفاوتی به زندگی تمامی انسانها پایبند باشند و اصالت را به «بدن» میدادند و دیگری عواطفی که خود را متعهد به محافظت از معنایی میدانستند که هر فردی آرزو دارد تا آن را بر زندگی و سعادت همگانی اعمال کند. (122) اینان اصالت را به «مفاهیم» میدادند. از این نگرش گزارههایی نظیر آنچه کلود لوفور گفته بود برمیآمد: «اگر آزادی را میخواهیم پس باید خواستار ترور نیز باشیم.» در چنین بافتی است که مفهوم حساسیت جایگزین عواطف خام میشود.
در فصل سوم که «ترور به مثابه یک چرخه طولانی انتقام: به سوی بازتفسیری از قوانین ترور» نام دارد، سوفی وانیچ بحث را از تاسیس دادگاه انقلابی در مارس 1793 آغاز میکند. مورخان شکلگیری این دادگاه را نقطه شروع ترور بزرگ میدانند. (127) دادگاه انقلابی گسستی اساسی از رخدادهای انقلابی پیش از آن بود. در چنین روندی بود که ارزشها به مثابه معیار عمل قرار گرفتند. نویسنده میگوید هر قدر مسئله انتقام را بیشتر بررسی میکنیم، درمییابیم که انتقام در این دوره امری است عام، به این معنا که مربوط به امر خیر مشترک و عمومی و نه امنیت فردی. (149)
دایره واژگان این دوره درباب انتقام چنین ایدهای را تایید میکند: «انتقام همگانی»، «انتقام قوانین»، «انتقام عادلانه» و... تلاش نویسنده در این فصل و فصول پیشین این است که نشان بدهد برای انقلابیون آنچه اولویت دارد، «وجود سیاسی» است. این ایده در برابر ایدهی هانا آرنت قرار میگیرد که معتقد بود دوره انقلابی عواطفی انسانی را خلق میکند که تنها بر دلسوزی و ترحم برای بدنهای رنجور و مشمول بدرفتاری استوار است. (151)
در فصل چهارم نویسنده بنا دارد معنایی که واژگانی چون «مردم» و «برابری» برای انقلابیون تداعی میکرد را کشف کند. یکی از پرسشهای او در این فصل این است که برابری انقلابی به چه معنایی بود؟ و پاسخ او چنین است: برابری انقلابی بیش از هر چیز بیان کلاسیک قسمی خیزش دموکراتیک است، اصلی که به توده اختیار میدهد تا قدرت را از آریستوکراتها و ثروتمندان بگیرد. (158)
به اعتقاد نویسنده ترحم انقلابی آرزومند آن نیست که فقر را محو کند و یا آن را از اجتماع بیرون براند، بلکه بالعکس در پی این است که جایگاهی به آن ببخشد که بیتفاوتی نسبت به آن ناممکن شود. الزام چنین وضعیتی آن است که قدرت سیاسی جانب نوعی از رهایی عمومی را بگیرد، به عبارت دیگر جانب رهایی از فقر را. (167) به عبارت دیگر، از منظر او شور انقلابیون نه معطوف به فقرا که معطوف به حقوقی غیرقابل تخطی بود. شوری معطوف به عدالت و برابری. در برابر این وضعیت، وضعیت ترمیدور قرار میگیرد. وضعیتی که پس از دوره ترور و با اعدام روبسپیر آغاز میشود.
بهترین بیان درباره این دوره را نویسنده از زبان نمایندهای به نام زوره بیان میکند: «شهروندان نباید دچار وسوسه جایگزینی استدلالورزی به جای اطاعت شوند. اطاعتی که به قانون بدهکارند.» (168) به اعتقاد نویسنده ترمیدور باعث چرخش انقلاب به سمت اصلی غیرقابل درک و فاجعهبار شد.
در فصل نتیجهگیری که «ترور و تروریسم» نام دارد نویسنده استدلال میکند که «ترور» به معنای آنچه در دوران پیش از ترمیدور جریان داشت، یک اصل خودمحدودسازنده بود که از سوی مردمی سر زد که میخواستند حق نامعمول و فوقالعادهی تصرف قدرت حاکم را برای خود حفظ کنند. (176) اصطلاح نویسنده برای امر ترور «موجد مرگ شدن» است.
به عبارتی در این مفهوم ترور امری استثنایی محسوب میشود که در برابر ساخت سیستماتیک ایجاد وحشت در دورانِ پس از ترمیدور که خشونت را به امری رایج و مسری تبدیل کرد قرار میگیرد. اگر او از ترور در برابر تروریسم دفاع میکند به این دلیل است که به گمانِ او پس از این دوره، خشونت بر بدن که در دوره ترور جلوهای وحشتزا داشت، به امری رایج و البته کتمان شونده تبدیل شد.
این نتیجهگیری یادآور تقسیمبندی است که ژیژک در پیشگفتارش بر کتاب انجام داده بود: ترور کوچک در برابر ترور بزرگ. در اینجا تروریسم معادلی برای ترور بزرگ است. ژیژک در مقدمه گفته بود: در یک تحلیل تاریخی مشروح از مراحل ترور ژاکوبنی، وانیچ نشان میدهد که چگونه ترور نه قسمی انفجار بیقیدوبندِ دیوانگی ویرانگر، بلکه تلاشی برنامهریزی و کنترل شده برای جلوگیری از چنین انفجاری بود. (34)
چاپ نخست کتاب «ترور علیه تروریسم» در 237 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و قیمت 28000 تومان از سوی نشر نی در سال 1397 منتشر شده است.
نظر شما