کتاب «روزهای پرالتهاب» به قلم محمد کرمیراد از فرماندهان دفاع مقدس، ضمن بازگویی خاطرات دوران انقلاب و در ادامه دفاع مقدس، به بیان فعالیتها در دوران حساس و خاطرات پر فراز و نشیب آن سالها میپردازد.
کتاب حاضر در 11 بخش با عنوانهای «از تولد تا جوانی»، «کرمانشاه در مسیر انقلاب»، «جریانهای مربوط به انقلاب»، «فعالیتهای انقلابی پس از پیروزی»، «فعالیت در واحد اطلاعات سپاه»، «حمایت از انقلاب دوم»، «وضعیت مناطق و شهرهای مرزی قبل و بعد از شروع جنگ»، «عملیات مطلعالفجر، مسلمبن عقیل، والفجر 3 و 5»، «اقدامات در تیپ 114 امیرالمومنین (ع)»، «عملیات کربلای 1 و 4، والفجر 9، نصر 4 و 8» و «عملیات والفجر 10 و مرصاد» تدوین شده است. در صفحات پایانی کتاب نیز آلبوم تصاویر و تعدادی سند و نقشه ارائه شده است.
در بخش سوم کتاب یکی از خاطرات مربوط به موضوع غنیمت اسلحه از کاخ استانداری است که در این زمینه میخوانیم: «وارد کاخ شدیم و درِ کاخ را باز کردیم. هجوم مردم به داخل کاخ، کاملا اوضاع آنجا را بههم زد. من با استفاده از کلت کمری کوچکی که داشتم میخواستم به سمت یکی از نیروهای امنیتی بروم، چون خیلی مقاومت میکرد و نعره میزد و دستور شلیک میداد و میگفت رحم نکنید. پلیس تنومند و قدبلندی بود؛ خیلی ادعا میکرد؛ به گمانم رئیس نیروهای امنیتی استانداری بود. نمیخواستم کسی در حال شلیک کردن، اسلحه مرا ببیند یا شناسایی کند. آرام اسلحه را از زیر لباسم درآوردم که ناگهان عبدالرضا شهلایی با نگاهی حیرتآور و هیجانزده و با کلماتی بریدهبریده گفت: ک ... کل ... کلت؟! با تندی و اخم به او گفتم: ساکت! از یکسو توجهم به آن پلیس بود و از سویی آقای شهلایی برایم دردسر تازهای شده بود. در یک موقعیت مناسب به سمت پلیس نشانهگیری و شلیک کردم و سریع خودم را از آن محیط دور کردم. گلوله که کالیبر کوچکی داشت، آن هیکل تنومند را فقط کمی زخمی کرد! یک دفعه اوضاع داخلی محوطه کاخ استانداری بههم ریخت. هجوم عده زیادی از مردم به داخل محوطه که توانستند سربازها را تسلیم و خلع سلاح کنند، شادی وصفناپذیری بین آنها ایجاد کرد. در آن وضعیت، مسئولان به داخل ساختمان فرار کردند و درها را از پشت بستند. سربازان داخل محوطه دیدند که آنها چگونه پا به فرار گذاشتند و اینها را رها کردند و به دست مردم خشمگین سپردند.»
هفتمین بخش کتاب به وضعیت مناطق و شهرهای مرزی قبل از آغاز جنگ تحمیلی، اختصاص دارد. در ذیل یکی از موضوعات مورد بحث در این بخش با عنوان «غائله دموکرات در کامیاران»، آمده است: «اواخر آذر 1358 بود که پس از بازگشت به کرمانشاه و یک روز استراحت، بلافاصله به سپاه رفتیم و باخبر شدیم نیروهای ضد انقلاب حزب منحلشده دموکرات، با مردم مسلمان کُرد و بچههای سپاه در کامیاران درگیر شدهاند. من به سرعت به منزل رفتم تا لباسهای رزم بپوشم و آماده رفتن به کامیاران شوم... حدود بیست یا سی نفر میشدیم. حاج حمید احمدیپور، فرماندهی مرکز عملیات غرب و فرماندهی و هدایت عملیات کامیاران را برعهده داشت. فرمانده سپاه کامیاران شفیعی بود. در چهار یا پنج کیلومتری شهرستان کامیاران به ایشان پیوستیم... نزدیک شهر که رسیدیم، بچهها جلوتر درگیر بودند. طبق برنامه از سمت راست جاده منتهی به شهر، درگیری را شروع کردیم. دموکراتها بعضی از خانهها را اشغال کرده بودند و از آنجا به سوی ما تیراندازی میکردند؛ ما هم به آتش آنها پاسخ میدادیم. درگیری بیشباهت به جنگ شهری نبود؛ یک جنگ تمامعیار بود. ضد انقلاب مردم بیگناه را سپر قرار داده بود و از پوشش آنها استفاده میکرد... خوشبختانه تا ظهر رروز بعد توانستیم کامیاران را از وجود ضد انقلاب دموکرات و کومله پاکسازی کنیم.»
نخستین چاپ کتاب «روزهای پرالتهاب» در 455 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای 24 هزار تومان از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.
نظر شما