پرده اول: نوروز در تهران
تعطیلات عید نوروز فرصت مناسبی برای گشتوگذارهای مختلفی است که معمولا همه ما به آنها عادت داریم. امسال بنابر همین سنت و به دلیل استقرار در تهران فرصت مناسبی دست داد تا کمی بیش از گذشته به تهرانگردی بپردازم. آن چه در این نوشته محل بحث قرار خواهد گرفت مربوط به بازدید از یکی از بزرگترین مراکز خرید تهران واقع در غربیترین نقطه شهر داشتم. یک مرکز بزرگ تجاری فراتر از انتظار که توانسته است در هفتههای گذشته بسیاری را به سمت خود جذب کند.
یکی از پربازدیدترین بخشهای این مرکز مربوط به فضایی موسوم به «کتابخانه جندیشاپور» یا «باغ کتاب ایرانمال» در مجموعه «ایران مال» است که در مساحتی بیش از سه هزار متر طراحی و اجرا شده است. فارغ از جذابیتهای بصری و مهندسی برای بازدید کنندگان این مجموعه میتوانیم از جهات دیگری به این مکان توجه کنیم.
میکائیل باختین فیلسوف ادبی و شناخته شده روسی و از منتقدین رژیم استالین مفهومی دارد با عنوان «کارناوال [Carnival]» که آن را برای شرح سبکی از داستاننویسی داستایوسکی به کار برده است. اگرچه ریشه این مفهوم به فهم ادبی باختین بازمیگردد اما بیشترین بهرهبرداری از این مفهوم نصیب جامعهشناسان نئومارکسیست و برخی نشانهشناسهای معاصر شده است. اما کارناوال چیست؟
کارناوال انبوهه، توده و یا یک جمع از همه گروهها و طبقاتی بوده است که در یک جامعه در کنار هم میزیستهاند. کارناوال که تبار تاریخیاش به قرون وسطی باز میگردد عمدتا بهعنوان یک نمایش مجلل، مطایبهآمیز، خندهدار، مفرح و تمسخرآمیز شناخته میشود. کارناوال امری غیررسمی، همراه با خنده، فضایی برای رها شدن از زندگی روزمره، فرصتی برای سرپیچی از نظم اجتماعی و نوعی واکنش به اجبارهای مذهبی کلیسا به شمار میرفته است. باختین در عین حال به مفهوم «خنده» نیز توجه میکند. خندههایی از سر لذتجویی، سرمستی و دیوانگی، دهنکجی، واپسگرایی، رهایی، تمسخر و بلاهت که همگی در ژانر کارناوال به حساب میآیند. خنده صرفا یک واکنش جسمی محسوب نمیشود بلکه منافذی برای خروج آشفتگیها و فشارهایی است که قهرمان داستان آنرا درون خود تحمل میکند. کارناوالیستها هم در آن لحظه و بهطور موقت در نقش قهرمانان داستان قرار میگیرند. بنابراین کارناوال و خنده با هم عجین هستند و فهم فلسفه خنده در کارناوالهای قرون وسطی تنها راه فهم کارناوال است.
پرده سوم: نهادینهسازی کتاب
در کشور ما متاسفانه آنچه کم میشنویم صحبت از «نهاد کتاب» و آنچه بیش از معمول میشنویم صحبت از «کتاب» است. اما نهاد کتاب چیست؟ نهاد کتاب به مجموعه ارزشهای اجتماعی و فرهنگی پیرامون سوژهای فرهنگی به نام کتاب مربوط میشود. این تعریف شاید به شدت محافظهکارانه باشد، اما برای فهم مساله ما کفایت میکند. مساله این است که نهاد کتاب همچون دین، خانواده، دولت، مدرسه و دانشگاه از وجاهت و شناسایی کافی در جامعه ایرانی برخوردار نیست. نه جامعه شناسان در سالهای گذشته به مرزبندیها و فربهسازی آن کمکی کردهاند و نه کتابداران مجالی برای پرداختن به آن داشتهاند. نهاد بودگی کتاب صرفا به معنای وضعیت و چالشهای انتشار، تیراژ، فروش/خرید و مستندسازی کتاب نیست بلکه به این معناست که باید کتاب را بهعنوان یک ابژه فرهنگی و ارزشمند و هویتساز به منظور توسعه یک کشور قلمداد کنیم. در این صورت کتاب به یک هویت و آبرو و منزلت اجتماعی برای یک جامعه مبدل میشود و نه ابزاری برای تفنن، شادی و خنده. در شرایط فعلی به نظر میرسد این نهاد نه معارضی دارد و نه مدافعی و تنها در انزوای جامعه ایرانی به زیست خود مشغول است.
پرده چهارم: سوتفاهمی به نام کتابخانه جندی شاپور
فضای موسوم به کتابخانه «جندیشاپور» با طراحی خیره کننده و البته مبهم و سردرگم از درهم آمیختن نسبتاً ناخوشایند معماری گوتیک و ایرانی در قلب مجموعه تجاری «ایران مال» قرار دارد. مجموعهای که بیش از هر چیز آنرا به یک کارناوال مبدل ساخته است. کتابخانهای که همه چیز در آن عیان است جز فهم نهادی از یک ابژه فرهنگی. از کتابهای تلانبار شده بدون سازماندهی و ردهبندی (از اصول کتابداری) و فقدان ورودیهای مرسوم و سایر استانداردهای کتابخانهای تا ژستهای اینستاگرامی پرسهزنان و تکیه دادن بر صندلیهایی به رنگهای ویکتوریایی و دستهای گره کرده زیر چانه و تامل بر کتابهای نامربوط و ناآشنا که بگذریم، آرامآرام میفهمیم که در یک کارناوال قرار داریم و نه در یک فضای کتابخانهای. این آغاز یک هیاهو برای شالودهشکنی نهاد کتاب در ایران است. مجری این پروژه، تجارتخانهها و وابستگان طبقات خاصی از جامعه هستند که صاحبان اصلی ثروت و قدرت به شمار میآیند.
در عصر قرون وسطی این نقش را فئودالها بازی میکردند و در عصر حاضر این وظیفه بر عهده کارگزاران بورژوازی است. خیال میکنیم که در محوطه یک کتابخانه قدم میزنیم؛ درحالیکه به استثمار بازار درآمدیم. این کارناوال هدفش، از رسمیت انداختن نهاد کتاب است و این نهاد را به خندههای عوامانه قرون وسطایی تبدیل میکند.
خندههایی برای مد، برای رهایی، برای سرمستی و لذتجویی و گاهی هم برای هیچ و در نهایت تزریق نوعی آگاهی کاذب و توهّم اینکه «ما (ایرانیان) کتاب میخوانیم!» و احتمالا برخی هم در این میان دچار «حال خوش خواندن» میشوند. نگارنده نه در پی مفصلبندی این نمایش سرمایهدارانه به اندیشههای راستگرایانه (نئولیبرالیسم) است و نه در پی دفاع چپگرایانه از نهاد کتاب بلکه از فقدان فهم بومی از ابژههای فرهنگی نگران است. در کشوری که میراثدار اندیشمندان حکمت و فلسفه بوده است، بسی رنجآور است که شاهد این سبک از دکوراسیون فرهنگی و به تعبیر متفکران مکتب فرانکفورت، صنعتگران فرهنگی باشیم.
پرده آخر: کالایی شدن کتاب
با این حساب، امروز نباید از حجم استقبال عمومی به فضایی موسوم به چنین کتابخانههایی در قلب مراکز تجاری به وجد آمد بلکه باید آنرا تلاش برای کارناوالیزهسازی کتابخانهها به شمار آورد. این پروژهها نه تنها به انباشت سرمایه فرهنگی منجر نمیشود بلکه به تقویت صنعت فرهنگ و به انزوا کشاندن آگاهیبخشی میانجامد. فریب عمومی از طریق ایجاد بازارهای شبه رقابتی و سلطه طبقاتی خاص بر منابع عمومی تنها غایت سازندگان این پروژهها و احیاناً تلقّی ایشان از پیوست فرهنگی و کتاب و کتابخانه هم صرفا نمایشی برای مصرف هر چه بیشتر و پرتابسازی نهاد کتاب به قلب کارناوالهاست.
کارناوال کانون بلاهت و لذتهای زودگذر است. در این کارناوال همه حضور دارند جز کتابخوانها(خدمتگیر کتابخانه) و کتابداران(حرفهمندان کتابخانه). در این کارناوال حقیرترین سوژه، کتاب است و کتاب از ابژه اطلاعرسانی و هویتساز به کالایی برای مصرف و توجیه سرمایهداری مبدل خواهد شد. ارزش اجتماعی کتاب به فهم فرهنگی آن است و نه قیمتی که بازار و نمایشهای تجاری برای آن ایفا میکنند. این شیشدگی، پایان واقعیت و حقیقت کتاب وکتابخانههاست و مقاومتی در برابر تداوم و توجیه یک محصول فرهنگی.
والتر بنیامین، فیلسوف معروف ضد سرمایهداری قرن بیستم و از چهرههای مکتب فرانکفورت، در اثر کوتاه خود با عنوان «خیابان یک طرفه» به ادعای پرسه زنهایی از یک گالری عکس اشاره میکند که در پایان بازدید، مخاطبین این گالری همراه با یک ناامیدی پنهان ادعا میکنند که صرفا توانستند تصاویر را ببنند و شوربختانه از فهم آنها عاجر ماندند. این داستانِ به قهقرا رفتن نهاد کتاب در عصر ماست.
نظرات