در گفت وگوی ایبنا با نویسنده با ایبنا «آمیخته به بوی ادویهها» مطرح شد:
نوشتن را تحت تاثیر تنهایی میدانم
مریم منوچهری گفت: هیچ یک از شخصیتهای اصلی قصههای من، معمولا اسم ندارند و این ممکن است هر کسی باشد و تنهایی اش را بیشتر نشان میدهد. اما اینکه چرا تنها هستند این دیگر از ناخودآگاه من میآید، کلا نوشتن را خیلی تحت تاثیر تنهایی میدانم.
با مریم منوچهری درباره مجموعه «آمیخته به بوی ادویهها» گفت و گویی داشتهایم که در پی میآید:
نوشتن داستانهای این مجموعه چقدر طول کشید؟
از تابستان سال 95 تا انتهای سال 96. بیشتر از یک سال و نیم.
در تمام داستانها یا یک کاراکتر جنوبی داریم یا داستان در جنوب میگذرد. اما این نگاه به جنوب در داستانهای شما تبدیل به اتمسفر و نگاه بومی در داستان نشده است. در برخی از دیالوگها، از لحن بومی استفاده شده است. اما این نکته هم باعث ایجادی فضای بومی در کار شما نشده است.
من مخالف حرف شما هستم و نمیدانم تعریف شما از بومیگرایی چیست؟ بومیگرایی شامل جغرافیا، زبان و حتی فرهنگ غذایی یک منطقه است. یا اتفاقهایی که برای یک جغرافیا رخ میدهد یا علاقمندیهای آن منطقه که من فکر میکنم این ویژگیها در کار من هست. مثلا در هیچ منطقه دیگری موسیقی عربی گوش نمیدهند یا هیچ جا به اندازه جنوب به فوتبال اهمیت نمیدهند یا عناصری مثل دریا، پالایشگاه، جنگ.
اگر بخواهم مثال بزنم؛ به آن معنا که در کارهای آقای صفدری با بومیگرایی مواجهیم در کار شما مواجه نیستیم. فارغ از ارزشگذاری.
شاید جنوبی که من تعریف میکنم با جنوبی که اقای صفدری تعریف میکند، متفاوت است؛ به خاطر سن و سالمان. افراد دیگری هم که این کتاب را خواندهاند گفتهاند که ما تا حالا جنوب را به این شکل ندیده بودیم. چون جنوب را پیش از این در آثار نویسندگان نسل قبل دیدهاند. دیدگاه آنها و فرهنگ شهری آن موقع هم خیلی متفاوت بوده است. الان تغییرات خیلی بیشتر شده است. سی یا چهل سال پیش، بومیگرایی آدمهای همان منطقه هم بیشتر از حالا بوده است. الان آدمهایی از شهرهای مختلف با فرهنگهای مختلف در جنوب دیده میشوند. به طور کلی هم آدمها بیشتر از قبل به جهان وصل هستند و بنابراین چند صدایی به وجود میآید. به این ترتیب، تفاوت از آنجا اغاز میشود که من جنوبی را تعریف میکنم که خودم دیدهام. همانطور که آقای صفدری جنوبی را تعریف میکند که خودشان دیدهاند. این تفاوت دیدگاه، مقداری از آنجا میآید.
به طور کلی در نسل قبل، جهان بومیتر و محدودتر بود. ولی در نسل ما و شما رواج نگاه جهانی شدن و نشانههایش، باعث میشود اتفاق دیگری بیفتد.
شاید نکته نویسندگان آن نسل این بود که دست کم تا قبل از جنگ در جنوب زندگی میکردند. و حتی بعد هم این فرصت را پیدا کردند که برگردند و آنجا باشند. در واقع همه زندگی آنها در جنوب اتفاق افتاده و شاید جنگ منجر به مهاجرت خیلی از آنها شده باشد. اما الان همین چند نفری که من از نویسندگان جنوبی نسل خودم میشناسم ، هیچ یک ساکن جنوب نیستیم و در رفتوآمد هستیم. ضمن اینکه، این تفاوت سنی که شامل چند دهه میشود، در نگاه نویسنده تاثیر میگذارد. علاوه بر این، زنها در کارهای من حضور پررنگتری دارند.
به نظرم مهمترین شاخصه کار شما این است که روایتگر آدمهای تنها و منفعل هستید.
آدمها تنها هستند اما با منفعل بودن آنها مخالف هستم. اتفاقا تلاش آگاهانه من در مورد شخصیتهای زن این است که منفعل نباشند. قرار نیست کار عجیب و غریبی انجام دهند. معمولا هیچ یک از شخصیتهای زن قصههای من از قشر متوسط و روشنفکر نیستند. آدمهایی هستند که زندگی ساده و معمولی دارند. اما در همان فضا هم حواسم بوده که اصلا شخصیت منفعل نداشته باشم. اتفاقا در قصه عبد یک زنی را میبینید که میگردد ببیند داستان چیست. یا در داستان «این شط کوسه دارد» با زنی مواجهیم که حتی در زمان جنگ حاضر نمیشود که خرمشهر را ترک کند. یا در داستان آخر ما با دختر نوجوانی مواجهیم که دوست دارد فوتبال بازی کند و هر هفته پشت در ورزشگاه میایستد. در تمام قصهها سعی کردهام کاراکترهای زن منفعل نباشند اما در مورد تنهایی آنها موافقم. هیچ یک از شخصیتهای اصلی قصههای من، معمولا اسم ندارند و این ممکن است هر کسی باشد و تنهایی اش را بیشتر نشان میدهد. اما اینکه چرا تنها هستند این دیگر از ناخودآگاه من میآید، کلا نوشتن را خیلی تحت تاثیر تنهایی میدانم و این که آدمها کلا تنها هستند.
برای شما مهمترین عنصر در داستان کوتاه چیست؟
ساختار و شخصیت. به طور کلی داستانهای من شخصیت محور هستند.
و سخن آخر؟
من جنوبی هستم و در تمام این سالها به این نتیجه رسیدهام که داستان جنوبی نوشتن برای من راحتتر است. این مجموعه در اصل، قصه مادربزرگهای جنوبی را تعریف میکند. طبیعی است که زنانگی در این مجموعه خیلی پررنگ است و تلاشم این بوده که زنانگی غالب قشر روشنفکر مرکزنشین نباشد و از آن فاصله بگیرم.
نظرات