اگر گواهی آمار و ارقام حوزه نشر را بپذیریم، در ميان شاعران دوره بيداری، شهريار از حيث آوازه و محبوبيت، همانندي ندارد. او برخلاف بسياری از گویندگان معاصر، كه اغلب در سالهای پايانی حيات شاعری، به شهرت رسيدهاند، از همان دوره جوانی، همواره بلندآوازه زيسته و هرگز گستره نفوذ مردمیاش، در فراز و فرود رخدادها و دگرگونیها، كاستی نگرفته است. بر اين موقعيت ممتاز شاعری، بايد آوازه بلند او، در آن سوی مرزها را هم اضافه كرد. نام شهريار، نه تنها در جغرافيای وسيع شعر فارسی، بلكه در ميان تركزبانان جهان، به ويژه تركيه و قفقاز هم آشناست. حتی در سالهايی كه ديوار آهنين كمونيسم، بر قفقاز كشيده شده بود، شعر شهريار، همچنان در آن ديار، طنينانداز بود.
آنچه شهرياری بلامنازع و بیهمتای او را بر اريكه شعر معاصر مسلم میكند، تسلط و تبحر او، در هر دو زبان فارسی و تركی است. راز عمده محبوبيت شهريار، كه البته خود شگفت داستانی در طول تاريخ ادبيات این سرزمین است، درهمین نکته نهفته است، كه او در هر دو زبان فارسی و تركی شاهكار آفريده است. گذشته از غزلیات شورانگیز فارسی، با انتشار منظومه «حيدربابا» به زبان مادری شاعر، حادثهای مهم در ادبيات آذربايجان رخ داد؛ شاعری كه پيش از اين توانايی خود را در سرودن انواع شعر فارسی، اثبات كرده بود، حالا كوه بینام و نشان حيدربابا را ورد زبانها ساخته و قله آن را بر سرفرازی سهند و سبلان برتری داده است. استقبالهای گسترده از حيدربابا و ترجمههای متعدد آن به زبانهای مختلف، گوشهای از محبوبيت فرامنطقهای شاعر اين منظومه است.
محمد طاهریخسروشاهی
در بحث پيرامون جايگاه ادبی شهريار، نبايد نقش بسيار مهم سرودههای دينی او را انكار نمود. راز عمده موفقيت شهريار در سرودن آثار مذهبی، اين است كه وی، اين اشعار را از عمق دل و سويدای جان سروده و مشتی حرف و کلمه را به دنبال هم و در لباس نظم و قالب اصطلاحات عروض و قافيه، مرتب نكرده است. شهریار به معنای واقعی کلمه، یک شاعر مسلمان است.
شهريار تا زنده بود، همچنان عشق به ايران را در جان و دل داشت و از ذكر سرافرازیهای مام میهن و تاريخ پرشكوه و والايش، در شور و شعف میآمد. او آذربايجان را جزو جدايیناپذير ايران میدانست. شهریار هيچگاه، خود را بدون ايران و ايران را بدون اجزاي ارجمند آن كه همانا اقوام مختلف ايرانی است، احساس نمیكرد. هرگاه چكامهای به نام ايران به خاطرش میآمد، آذربايجان را به وفاداری به ايران توصیه میکرد. شهريار با بازتاب اين احساس لطيف و حقيقی، علاقه وصفناپذير خود به وطن را آشكار ساخته و البته ميان اين احساس لطيف، با عقايد افراطی و ناسيوناليسم، تفاوت ماهوي برقرار ساخته است. احساس ميهندوستی شهريار، از نوع «حبُ الوطن من الايمان» است. به عبارتی، ستايش سرزمين، يك نمود آرمانی است و اين نمود برای شهريار دارای ارزشی ذاتی است. شهريار، هويت خود را از ايران میگيرد و این سرزمين نيز به سبب وجود مردم باايمان، هويت میيابد.
استقبال عمومی از ديوان شهريار، بشارت دهنده اين حقيقت است كه پيوند ذوقی و عاطفی ايرانيان با شعر و ادب اصيل، ناگسستنی و پيمان جاويدان بين روح و شعر ايرانی، ناشكستنی است و تا زمانی كه سفينه حافظ و سعدی و شهريار را چون كاغذ زر میبرند، میتوان يقين داشت كه آتشی كه نميرد هميشه و همچنان فروزان است.
نظر شما