مجتبا حدیدی در یادداشتی به کتاب «دلهرهی مدام گریختن» پرداخته است. وی بر این باور است که سابیر هاکا مرگ انگار و مرگ نگار است.
در ابتدا اعتراف میکنم انتقاد عاملی است که عینهای زیباییشناختی را ضعیف میکند اما تایید یک مجموعه فقط از یک محافظه کار رادیکال برمیآید. پس سرکوب کردن شعر، شعور منتقد را نمیرساند و اگر از منظر فرمالیستی هم به موضع نقد نگاه کنیم باید به رنج دیگران احترام گذاشت.
از جمله شاعرانی که مطالعات فلسفی و زیباییشناسانه و پدیدارشناسی دارد و به حوزههای معرفتی در شاخه مدرنیستی توجه خاص نشان میدهد سابیر هاکاست و خوانش این مجموعه شعر مساوی با شناخت اندیشه اوست.
او با قرائتهای بیرون از ادبیات و پیگیری فلسفه مدرن میداند که اثر در واقع برای مخاطب ساخته نمیشود چرا که مفهوم مخاطب گمراهکننده و آرمانگرایانه است. مخاطب را در نظر گرفتن حداقل در ادبیات سودانگارانه است. چرا که مخاطبانگاری بیشتر وظیفه فیلسوف است که فلسفه خود را معرفی کند و دیگران را به پیروی وادار سازد.
اما وظیفه شاعری مثل هاکا که ادبیات را پلی بین اندیشه و جامعه قلمداد میکند چیست؟ آیا منتقد باید سعی کند نگاه درون متنی داشته باشد؟ پس در آن حالت به شکل آکادمیک باید قواعد و دستور و نحوه بارگذاری صفات و صنایع بررسی شود و این در شان مجموعه شعر که (از دیدگاه فوکو) کتاب تجربه به حساب میآید نخواهد بود. اکنون میبینیم که در بررسی این کتاب باید به بازبینی مولفهها و کیفیت نگاه مولف به هستی پرداخت.
میتوانم پیش از مرگ این شاعر برایش گریه کنم. چرا که در مقدمه کتاب هم به روزمرگیها و حلقههای مفقودهاش با هستی اشاره کرده است. هرگز در وضعیت شاعرانه و همرسانیها دخالت نمیکند. چرا فاجعهای که هستی-به نام زندگی- برای او طراحی کرده باعث شود به صورت اضطراری با مرگ هم افق شود؟ سابیر هاکا مرگ انگار و مرگ نگار است «در خود فرو کشیده مرا زیباییات/چنان غرق توام/که آهسته از کنار مرگ می گذرم»-خردهریزهای انسان خرد شده-صفحه20
هاکا تعیین کننده صورتهای انتزاعی است. در تشریح موقعیت متعادل نمیکوشد و پیگیری اپیزودهای وضعی را وظیفه شاعر نمیداند «ناچیز چنان حقیقتی که پنهان میماند در ترس/و هر روز کم می شوم از آنچه بودهام/تا بازگردم/به زمینی که از آن برخاستهام-آسیب پذیر و شکننده همچون رویاها» صفحه23
او در شعر پهنه بیکران مردن صفحه24 با زمان نیز به شکلی فلسفی برخورد میکند «چرا همیشه احساس می کنیم/چیز کمی از دست دادهایم/ و هنوز توان آن را داریم/ که بهتر درهم کوبیده شویم/در برابر آنچه فردا از راه میرسد/انسان زمان را/ و زمان انسان را/می فرساید» میدانیم که زمان در دنیای مدرنیته افقی است و ممکن است همین موضوع ما را به انحراف بکشد و آینده را بهتر بدانیم. همان مکانیسمی که اخوان نیز به آن گرفتار بود و گفت: هیچ شک نباید داشت روز خوبتر فرداست. فقط شاملوست که این فریب مدرنیستی را میشناسد و مینویسد چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد.
اما برای مخاطب حرفهای شعر سابیر شاعر اسلوب و معادلههاست. او مخاطب را در فضای شعرش رها میکند تا محل اصابت شعر را از نزدیک ببیند. چون دراین مجموعه به واژگان نامفهوم، پرتاب واژه و گزارهای مناعی گونه و «خودْ ارجاع» برخورد نمیکنیم بگوییم از محوریت شاعرانه خارج شده است و نباید از ضلع یافت سیستم زبانی به این مجموعه نگاه کرد. شعر صفحه 29 گواه این مطلب است «هیچ جسمی شریفتر از روحش نیست/و هیچ روحی شریفتر از جسمش/باید رودرروی مرگ ایستاد/باید تن را به زنجیر کشید/باید به آرامی به نابودیاش برخاست-زمین همچنان میچرخد»
معمولا یا سابقه آشنایی با شاعر در نقد مجموعه دخالت دارد یا توجه مفرط به متن. باید به دانش شاعر نسبت به مولفهها و رهیافت او توجه کرد. منتقدین به دلیل همین نوع نگاههای مرتجعانه است که نمیتوانند بین زبان و زیبایی ارتباط برقرار کنند و اینکه پیداکردن یک شعر خوب در یک مجموعه برایشان مشکل است. هرچند از موضع نقادانه خوانش شعر طاقت فرساست.
به طور کلی گفتهاند که نقد شعر عبارت است از جوهر اثر را دیدن نه تاثیراتی که در مخاطب ایجاد میکند. الگوی منتقد اگر فقط همین باشد پس نه میتوانیم و نه حق داریم به رخدادی که مولفه ها رقم میزنند بپردازیم. این در حالی است که تعریف رخداد یعنی اکندن فضا، تجدید نظر، ارزیابی تضادها، زمان مولف، دوام و زوال و مقصد.
شعر هاکا از استراتژی او لاینفک است زیرا شاعرانگی او روبهروی جریان هایی است که به میل او نبودهاند. رنج او را هرگز به برج عاج شاعران دعوت نکرده است. «در برابر هیچ چیز و همه چیز/ به چشمهایت گوش میسپارم/تنها در چشمهای توست که تنهایی را باور خواهم کرد»-روزهایی چون امروز-صفحه39
«همچون دانهی برفی که بر زبان مینشیند/ و آب میشود/خنک و تازه است مردن/من اما نباید زنده بازمیگشتم»-گورهای تنگ و تاریک درون-صفحه36
با این شعر میتوان منتقدانه برخورد کرد و از درون به ادبیات او خیره شد و او را متهم به نامفهومسازی واژهها کرد اما فرمهای ادبیات شکسته شدهاند و شاعر نیاز به مجوز قبلی برای تصویرسازی حداکثری ندارد. چرا که ادبیات آوانگارد همیشه یک قدم جلوتر از ادبیات هم عصر خود بوده است.
برای هاکا ادبیات محل ترویج اخلاق و پیامهای رسانهای و شعار نیست او تنهایی و فردیت خود را بیرونی میکند. «تکیهگاه هیچکس نشدن/و کسی را در تعبیر سادهی برادر نیافتن/در پس سلامی ساده/یا درهم آمیزی با دردها و انکار شدنها"-پس از مرگ بود-صفحه42 و میداند نشان دادن راه آسان برای پیروزی و امیدواری وعدههای یک شارلاتان است «زیر فشار نرم یک لبخند/غوطه خوردن در شوراب زندگی/در انبوه دردهایی که مدام تازه میشوند/...فاصله بسیار است/میان آنچه هستیم/و میخواستیم»-آنهایی که از مرگ جا ماندهاند-صفحه46
با اینکه استفاده از تاکتیک تردید یک تکنیک روسی است اما او شعر را بر پایه تردیدهای مخاطب نمیسازد و نشان میدهد که امیدوار نیست. «و زندگی چنان سگی که تولهاش را به دندان گرفته باشد/ما را به دندان گرفته و میبرد»-آدمهای بیرون از زندگی-صفحه55 اعتراض خاموش و گفتمان بی روبهرو مشخصههای اصلی این مجموعه است. از ظرفیتهای این مجموعه تولید ضد روایت در حین نگارش است. «آمیزش دوبارهی گرد و خاک مردگان است/در یگانگی بیجان/زمین/ این دایرهی آرام و سرگردان در فضا/دشتهایی خاموش»-در گذر هولناک و ناتمام من-صفحه56
سابیر هاکا همیشه در حین اتفاق شاعرانه حضور دارد زیرا ترسیم مضامین برای او جانشین خشم است نه عصبانیت. پس یکهگویی و منولوگ، جانشین چند صدایی در شعر اوست. به همین دلیل به ناچار حین اتفاق هنری هست و این حضور باعث میشود که شعر غیر پلی فونیک باشد.
همچنین اسطورهزدایی از روشمندیهای اوست. ممکن است در مجموعههای بعدی او شاهد لایهای دیگر از زبان او باشیم، اما به جرات میتوان گفت او از سنگفرشهای یونان عبور کرده و مانند ارنست کاسیرر اسطوره را سایه تاریک اندیشه بر زبان میداند.
نظر شما