مراد از قلمروی مفهومی این است: ما(سوژهها) همواره در نسبت با پدیدهها (ابژهها) آنها را واجد خصوصیاتی میدانیم، مثلا در تعریفِ مفهومِ درخت آن را در بردارنده ریشه، تنه،شاخه، برگ میدانیم و هرجا این خصوصیات را یک جا یافتیم میگوییم درخت.
اما در یک جایی ما(سوژه) بنا بر همین تعریف برای انسان(سوژه) هم مفهومی میتراشیم و همان معاملهای را با او میکنیم که برای درخت کردیم... مثلا اگر از فلان مذهب، نژاد، طبقه یا فلان مرام و مسلک باشد او انسان است و اگر فاقد آن ویژگیها باشد باید حذف یا تعدیل شود. مادامی که «دیگری» بخواهد نحوه_ی بود-باش برای خود برگزیند براساس مفاهیم پیشینی قید میخورد و بلعیده میشود.
این یادداشت بر دو قِسم است: روبنا(آنچه واقع شده) و زیربنا (آنچه باعث تحققِ امر واقع میشود).
روبنا: برای توجیه بنیان نظری ترور به معنای یاد شده که پهلو به وجه اقتصادی ـ زیستی میزند به ذکر یک داستان واقعی برای ایضاح بیشتر موضوع اکتفا میشود: بزرگترین شرکت دخانیاتی جهان فلیپ موریس محاسبهای در جمهوری چک انجام داد که نتیجهاش این بود «دولت چک از کشیدن سیگار سود میبرد» لیستی ارائه کرد از برآورد «هزینهها ـ فایدهها» یک سمت لیست هزینههایی بود که بر دولت بار میشد و آن (1) هزینههای درمانی ناشی از کشیدن سیگار بود، در آن طرف لیست فایدههایی بود که دولت از کشیدن سیگار میبرد... (۱) درآمدهای مالیاتی که از طریق فروش دخانیات عاید دولت میشد (2) مرگ زود هنگام مردم که منجر به صرفه جویی دولت در خدمات درمانی میشود (۳) دولت دیگر مجبور نیست برای مدت طولانی مستمری بازنشستگی به افراد بپردازد (۴) صرفهجویی در هزینه مسکن برای نگهداری سالمندان ... که در مجموع لیست فواید ناشی از کشیدن سیگار حوالی ۴ برابر نکشیدن آن بود.
در این داستان پسزمینه فایده و اصالت فایده قائم به ثروت بود که در جایی میتواند این پس زمینه قدرت، لذّت، کامروایی افراد بشر یا هرچیز دیگر... باشد.
آنچه در پسزمینه این نوع فایدهگرایی(محاسبه هزینه ـ فایده) است، انسان یا ارزشهای انسانی نیست بلکه کسب ثروت است، حال در اینجا برای کسب ثروت به سیگار متوسل میشوی و در جایی به سنگ، سمّ، تیروکمان، اسلحه، موشک، بمب هیدروژنی یا باکتری (ویروس کرونا).
تا اینجا صحبت از امکان عقلی ترور بود که به یک معنا توجیه و به معنای دیگر محقّق شد، پس فرض ترور انسانها ابداً منتفی نیست!
زیربنا: آنچه در پیشفرضِ این پندارها وجود دارد این است که همواره «دیگری» دوزخ است نه امکانی برای اخلاقی زیستن! یعنی درک «دیگری» همراه با پذیرش و مُحِقّ انگاشتنِ وی در گستره زیستیاش... نه حذف یا تعدیل و نه ابزاری برای کسب قدرت و ثروت است که بشود آن را فرموله کرد و قیمتش را محاسبه!
همانگونه که در ابتدای یادداشت از مفاهیمی چون طبقه، نژاد، مذهب و ایدئولوژیهای حاکم در جهان پیرامونیمان سخن به میان آمد، گفتنی است که این مفاهیم برساختههای ِ انسانیاند و هیچ تقدسی که مقدم بر انسانها باشند ندارد، به عبارتی برساختهایی که قرار بود روزی خادم انسان باشد امروز حاکم انسان شدند و به مثابه ابزاری در دست نظامهای سیاسی فاسد و صاحبان ثروت و قدرت جهت اندازهگیری و اندازه کردنِ انسانها، در قالب این مفاهیم از نظرگاه خویش دست به بُرش آدمیان میزنند، این یعنی ترور و خشونت! آنچه نابودکننده انسان اندیشهورز است، ماقبل تمام باکتریها، نیندیشیدنِ امر اندیشه شده است!
نظر شما