شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۷
دن کیشوت؛ دوامی که سروانتس بر جریده عالم ثبت کرد

«میگل د سروانتس»، نویسنده اسپانیایی قرن هفدهم است که رمان امروز، با اثر سترگ او «دن کیشوت» آغاز می‌شود، در این گزارش مروری داشته‌ایم بر این اثر و تاثیرگذاری آن در ایران.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) در روزهایی که شیوع ویروس کرونا یا همان کووید۱۹، محافل فرهنگی-ادبی و حتی بازار نشر را تحت شعاع قرار داده، بر آن هستیم بخش تازه‌ای برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی داشته باشیم و شنبه هر هفته، یکی از بزرگان ادبیات داستانی جهان در ایران را مرور کنیم و به همین منظور، از کسی شروع کردیم که عنوان نویسنده نخستین رمان مدرن را یدک می‌کشد. دن میگل د سروانتس ساآودرا یا به طور مختصر «میگل د سروانتس»، نویسنده اسپانیایی قرن هفدهم که رمان مدرن امروز، با اثر او «دن کیشوت» آغاز می‌شود. اما چنانکه «هارولد بلوم» منتقد ادبی برجسته هم او را در جمع صد نابغه تاریخ سخن قرار داده، اهمیت او صرفا محدود به اولین بودن نمی‌ماند بلکه بدعتی در زمینه ادبیات داستانی را شامل می‌شود که نگاهی تازه به جهان دارد و به درون شخصیت‌های داستانش سرک می‌کشد. در همین زمینه با «عبدالله کوثری» مترجم ادبیات امریکای لاتین و «شهرام شهیدی» طنزنویس و سردبیر نشریه خط‌خطی که از طرفداران این اثر هستند صحبت کردیم و نظر آنها را جویا شدیم.
 
اهمیت سروانتس و دن کیشوت
هارولد بلوم در کتاب خود «نبوغ» می‌گوید: «رمان، از سروانتس تا پروست، واجد عظمتی متافیزیکی و اخلاقی شد که فقط در این عصر سینما به محاق رفته است. سهم سروانتس در این خلاقیت همان تهور دن کیشوت‌وار در لفظ، در اخلاق، و در قوه خیال است. او نیز چون شکسپیر و دانته از تهور «آدم» در سپیده‌دمان خلقت (به تعبير والت ویتمن)، از اراده یا خواست الهی، برخه‌ای برده است. هر اثر تابناک دیگری که در ساحت ادب می‌بینیم نوری است که از سروانتس و نیز از شکسپیر ساطع شده است.»

    
                                                عبدالله کوثری

عبدالله کوثری مترجم ادبیات امریکای لاتین، در رابطه با نبوغ سروانتس برای گذر از روزگار «ذات‌باوری»(به معنای قهرمان و ضدقهرمان‌های ازلی و ابدی) به ایبنا می‌گوید:‌ «همه آنچه بعدها نویسندگان بزرگ دنیا به‌عنوان شگرد و شیوه نگارش در پیش گرفتند، «دن کیشوت» در دل خودش داشته است. تا پیش از آن رمانس‌ها بودند و پیکارسک و داستان‌های پهلوانی و این اثر، نقیضه‌ای بر آن‌ها بوده است. در داستان‌های پهلوانی، شاهد تغییر شخصیت‌ها نیستیم و شخصیت‌ها از ابتدا تا انتها یکسان هستند. ولی در رمان ما شاهد تحول شخصیت‌ها هستیم. چهره و منش عوض می‌کنند و سرنوشتشان را تغییر می‌دهند. دن کیشوت هم در پایان داستان عوض می‌شود و بازگشت او به دنیای واقعیت مصادف با مرگ اوست. تحول شخصیت‌ها را به خوبی می‌توان در تعاملی که طی داستان بین «دن کیشوت» و «سانچو پانزا» وجود دارد حس کرد و در واقع این سفر درونی دو نفر است. سانچو پانزا یک روستایی سمبل واقع‌گرایی و دن کیشوت نماد انکار واقعیت است.»

شهرام شهیدی شاعر و طنزنویس نیز در همین ارتباط به ایبنا می‌گوید:‌ «اهمیت سروانتس و رمان اصلی‌اش این است که او می‌داند چه می‌خواهد بگوید. صرفا قصد قصه‌گویی ندارد. داستانی خواندنی را در قالب واژه‌ها می‌آورد تا روایت جدیدی بیان کرده و با شیوه گفتاری مدرن، باب تازه‌ای از حقیقت را ارائه کند.  آفرینش اسطوره‎ای جدید بر پی مستحکم اسطوره‎های کهن و ارائه یک نگاه نو به دنیا، از پس گذشته‌ای که همه چیز آن مثل احوال اسب عصاری، سراسر تکرار و چرخش حول مداری همیشگی است. او قالب خوبی هم  برای این گریز انتخاب کرده زیرا که قهرمانش سوار بر اسب دور دنیا می‌چرخد. سروانتس برای سرک کشیدن در جهان قالب‌ها را می‌شکند، چنان که خود او هم جهان را گشته و علاوه بر جهانگردی، جنگ اسپانیا با دشمنان سرزمینش را به‌عنوان یک نیروی مبارز از نزدیک دیده ‌است این تجربه دنیای تازه و اندیشه‌های نو را برایش به ارمغان می‎آورد. اندیشه‎هایی که هنوز زنده هستند. یک سنت شکنی که آگاهانه به آن دست زده و تا همیشه پویا است.»
 
روان‌شناسی در دن کیشوت
«دن کیشوت» به‌عنوان نخستین نمونه از طرح ابعاد روان‌شناختی در داستان هم می‌تواند حائز اهمیت باشد.

کوثری در این زمینه معتقد است: «مشکل دن کیشوت خواندن داستان‌های پهلوانی است که بر اثر کثرت آن دیوانه شده و فکر می‌کند آنچه خوانده واقعی است و دنیای واقعی وجود ندارد. دنیای واقعی را نفی می‌کند تا به ادبیات برسد. مثل «اما بوواری»(در رمان مادام بوواری) که او هم قربانی خوانده‌های خویش است. سروانتس به خوبی توانسته حلقه مهمی از روایت را بشکند و به جایی برسد که فرد با واقعیت محیطی دچار تناقض می‌شود و علیه آن مبارزه می‌کند. خود طرح این تناقض‌ها طنز شیرینی را پدید می‌آید و در عین حال، کسی مثل داستایفسکی در عین وجوه مضحک داستان می‌گوید این، غم‌انگیزترین کتاب عالم است.»

شهیدی هم در این رابطه می‌افزاید: «سروانتس هم‌دوره شکسپیر است و به زعم من همین به تنهایی می‌تواند گواه دوره رنسانس ادبی باشد. این دو نویسنده بزرگ با عبور از دیوارهای گذشته به این جایگاه رسیده‌اند. با دو بال که یکی عبارت از دانش نوین روایت است و دیگری آگاهی از روانشناسی و اسطوره‌ها. سروانتس در عمل نشان می‌دهد که تا چه حد درون انسان را می‌شناسد. پیش از دن کیشوت، داستان‎ها وجوه محدودی داشتند، اما سروانتس با سفر به دنیای درون آدم‌ها، ادبیات را نه یک گام بلکه چند گام پیش می‌برد. دن کیشوت صرفا یک شوالیه بی‌هدف نیست که از روی خشم می‌جنگد، او به واسطه شناخت ابعاد روانشناسی نویسنده‎اش، شخصیتی است که عمق دارد. ملموس است و ما او را جزئی از خود می‎دانیم. تفاوت سروانتس با دیگران هم در همین است.  او کسی است که به  داستان، ابعاد روانی را هم اضافه کرده است.»
 
اهمیت پرداختن به آثار کلاسیک
از اهمیت مطالعه آثار کلاسیک، بسیار شنیده‌ایم اما مخاطب امروز ادبیات هم به لحاظ دشواری‌های زبانی و هم حجم نسبتا بالای عمده آثار کلاسیک، کمتر برای خواندن آن‌ها رغبت نشان می‌دهد؛ شهیدی در این رابطه می‌گوید:‌ «آثار کلاسیک جهان جزء الفبای ادبیات هستند. بدون مرور آن‌ها هم می‌توان داستان نوشت اما حاصل کار، بیشتر روایتی شبیه یک نقالی است. کسی می‌تواند خود سراینده باشد که این‌ها را خوانده باشد. بدون بررسی این آثار، انگار کلاس نرفته و آموزش ندیده‎ایم. گر چه در ایران رمان کلاسیک نداریم اما به خواندن رمان کلاسیک جهان نیاز داریم. ما آثار فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، مولانا  و دیگران را هم باید مطالعه کنیم. نویسنده برای آشنایی با دنیای اسطوره‌ها، افزایش غنای ادبی خود و عمق دادن به اثری که می‎نویسد باید همه‎ ادبیات کلاسیک ایران و جهان را خوب خوانده باشد. در واقع اگر داستان‌نویس، این زنجیر را قطع کند، شاید در بهترین حالت بتواند یک نقال خوب باشد نه یک فردوسی.»

        

       
                                       شهرام شهیدی

وجه متافیزیکی در اثر سروانتس
هارولد بلوم ضمن اذعان به نبوغ سروانتس در روایت‌گری معتقد است «روایات او همان‌قدر متافیزیکی هستند که رمانتیک؛ زمانی که دن کیشوت در برابر کشیش از خود دفاع می‌کند، دفاع او هم جنبه اخلاقی دارد و هم متافیزیکی و دفاعی کوبنده علیه حمله یک کشیش به اوست.» شهیدی در این زمینه معتقد است: «دن کیشوت قصد دارد خطاهای جهان را اصلاح کند و دنبال لذت شخصی نیست. در سفرهایی که همراه سانچو می‌رود قصد دارد به جهان و مردمانش خدمت کند و عدالت و اخلاق را در جهان جاری سازد. این همان چیزی است که در اصل، کشیش‌ها باید به دنبال آن باشند. این تناقض به تصویر کشیده می‌شود تا با ابزار طنز، دنیای درباری کلیسا را به نقد بکشد به کشیش‌ها بگوید که اگر وظیفه‎ شما هم اشاعه‎ اخلاق و عدالت است، چرا با دن کیشوت زاویه دارید و می‌خواهید کتاب‌هایش را بسوزانید؟ این نگاه به نوعی به ایستادن کلیسا در برابر گالیله و سوزاندن کتاب‌های او اشاره دارد و این حقیقت  را به پرسش می‌گیرد که بین دن کیشوت و کشیشان کلیسای دوران جهالت بشری، کدام برای جهان مفیدتر و کدام  بیش‎تربه دنبال تحقق عدالت و اخلاق است؟»
 

بررسی وجود «دنیای کارناوالی» در دن کیشوت
«میخائیل باختین» فیلسوف و منتقد ادبی شهیر روس با طرح این اصطلاح به دنیایی اشاره می‌کند که در آن قواعد به هم می‌ریزد و شخص عامی می‌تواند به جای پادشاه بنشیند. هنجارشکنی از نمادهای آن است و افراد با قوانین دنیای کارناوالی زندگی می‌کنند. در چنین فضایی شاهد جفت‌های نقیضه داری مثل حماقت و خرد / مرگ و زندگی / جوانی و پیری هستیم. جهانی که خنده آن هزل‌آمیز نیست و به حقیقت و دست به دست شدن قدرت، گوشه می‌زند.

شهیدی با اشاره به وجود مضامین دنیای کارناوالی در دن کیشوت می‌گوید: «دن کیشوت دنیای کارناوالی درون شهری نیست. دن کیشوت یک سیرک سیار در سراسر جهان است که شهر به شهر و کشور به کشور پیش می‌رود، بندبازهای جدید را استخدام می‌کند و گسترش فرهنگ دلقک‌مآبی (به معنای مثبت آن) را رقم می‌زند. اینجا دلقک یعنی کسی که وظیفه دارد مردم را بخنداند و در عین حال به فکر فرو ببرد. ما در کارناوال شاهد یک هیجان هستیم اما دن کیشوت المان‌هایی دارد که منحصر به اسپانیا نیست و در همه جا دیده می‌شود امروزه هم در بر همان پاشنه می‎چرخد. مثلا برخورد دن کیشوت با پدیده‌های مختلفی مثل آسیاب‌ها -که آن‌ها را به شکل غول‎ها  می‌بیند- را در دنیای امروز می‌توان به آسمان‎خراش‎ها تعبیر کرد. سروانتس از پارامترهای جهان‌شمول بهره می‌برد و به ذکر آن‌ها بسنده نکرده و وارد جزئیات آن شده است. آن را مثل سنگی حجاری کرده و از بالای کوه به سمت پایین غلتانده که هر کس برای دیدن آن جذب می‌شود و از زاویه خود روایت تازه‌ای از آن ارائه می‎کند. دن کیشوت شبیه یک سیرک در همه زمان‌ها و مکان‌هاست که مردم با بندبازهای آن خواهند خندید و لذت خواهند برد.»
 
اونامونو و درنوردیدن مرزهای سروانتس
«میگل د اونامونو» نویسنده و فیلسوف اسپانیایی، دن کیشوت را منجی خود و بنیان‌گذار کیش حقیقی اسپانیایی‌ها یا مشرب کیشوت می‌داند که خلاف آیین مسیح است.
شهیدی در این رابطه می‌افزاید: «اونامونو با نفی تمامی اسطوره‌ها معتقد است تاریخ را می‌توانیم از طریق داستان‌های افراد ناشناس کشف کنیم نه خواندن کتاب‌های تاریخ. او معتقد است اول باید خدا را دوست بداریم و بعد بشناسیم. او شیفته شخصیت دن کیشوت بوده و آن را به مسیح تشبیه می‌کند، او را شهسوار ایمان می‌خواند و انقدر در شخصیت دون کیشوت ذوب می‌شود که در جایی به سروانتس ایراد می‌گیرد که مثلا چرا در باب هیبت آسیاب‌ها گفته است دون کیشوت آن ها را شکل غول می‎دید؟در حالی که آنها واقعا غول بودند . او بعد دیگری فراتر از دن کیشوت سروانتس را به ما می‎شناساند. این دست روشنفکران زیاد هستند. مثلا  روبن داریو شاعر نیکاراگوئه‌ای هم شعر خود را به دن کیشوت تقدیم می‌کند. آن‌ها وجه قدیسی به دن کیشوت می‌دهند چرا  که به مبارزه با ظلم و جهل برخاسته است. معتقد هستند دن کیشوت فراتر از داستان است و تبدیل به نمادی از یک قدیس می‌شود. از این روست که اونامونو از سروانتس پیشی می‌گیرد و دن کیشوتی که او تبیین کرده را پشت سر می‌گذارد.»
 
تاثیر سروانتس بر دنیای ادبیات
کوثری در این رابطه می‌گوید: ‌«شانس ادبیات اسپانیایی این است که اولین رمان جهان به این زبان نوشته شده و این میراث بزرگی برای هر اسپانیایی زبان از جمله کشورهای امریکای لاتین است. قرون وسطی یعنی دوران کشف امریکای لاتین، هنگامه سلطه وحشتناک اسپانیایی‌ها بر این ناحیه از تعصبات مذهبی گرفته تا سودجویی و کشتار مردم بوده است. دن کیشوت در چنین زمانی نوشته می‌شود. درست در آغاز قرن هفدهم. مصادف با فتح قاره امریکای جنوبی به دست اسپانیا و تشکیل حکومت‌های اسپانیایی در آن منطقه. بارگاس یوسا در مقاله «امریکای لاتین، افسانه و واقعیت» می‌گوید در این دوران، دن کیشوت وجهی مغایر با مقدسات داشته و از طریق قاچاق به آن سرزمین‌ها می‌رفته است.»

شهیدی هم در همین رابطه می‌افزاید: «تاثیر سروانتس در ادبیات جهان را می‌توان در آثاری نظیر‌ «ابله» داستایفسکی یافت. مشابه شخصیت‌های دن کیشوت و سانچو در داستان‌های جهان کم نیستند اما در ایران، شبیه‌ترین اثر ادبیات فارسی به دن کیشوت را دایی جان ناپلئون می‌دانم. دایی جان ناپلئون در نقش دن کیشوت و مش قاسم در نقش سانچو؛ که اگر در داستان سروانتس، قهرمانان به نبرد با غول‌ها می‌رفتند، این‌ها به نبرد با انگلیس‌ها می‌روند. در اینجا هم ذات خوب دایی جان ناپلئون را می‌بینیم که مثل دن کیشوت، متوهمانه فکر می‌کند که در جنگ با انگلیس‌ها بتواند عدالت را در جامعه حاکم کنم. دایی جان ناپلئون، یکی از بهترین آثار ادبیات داستانی در حوزه طنز است که بر اساس اصول روایی دن کیشوت شکل گرفته و پیش رفته است. البته این هرگز  به معنای تقلید نیست بلکه یک بازسرایی بر اساس فرهنگ ایرانی و فرهنگ اساطیری است.»
 
ترجمه «دن کیشوت» در ایران
ترجمه بدیع و تا امروز بی‌رغیب «دن کیشوت» در ایران به دست زنده یاد «محمد قاضی» صورت گرفته است و عبدالله کوثری در خاتمه پیرامون آن می‌گوید: «کاری که قاضی در این اثر کرد، حتی در ترجمه‌های دیگر خود او هم تکرار نشد. قاضی برای دن کیشوت به معنای واقعی یک زبان آفرید. او که اثر را در دهه سی خورشیدی ترجمه کرد، انقدر هوشمند و هشیار بود که نه زبان تاریخی اتخاذ کند و نه از زبان روزمره استفاده کند بلکه با شباهت‌هایی که از داستان‌های پهلوانی گرفت، زبان ترجمه به چیزی شبیه داستان امیرارسلان قرابت داشت، قاضی با ترکیب آن اثر بدیعی آفرید. لذا ترجمه به حدی قوی شد که دیگران را متقاعد کند به ترجمه مجدد آن دست نزنند. مشابه ترجمه زنده‌یاد سعید نفیسی از ایلیاد و ادیسه هومر.»
 
سروانتس و رویایی که محقق کرد
به تعبیر بلوم:‌ «دن کیشوت چنان اصالتی دارد که نزدیک به چهار سده بعد نیز همچنان بدیع‌ترین داستان منثور غرب است. البته ناگفته نماند که در عین حال خواندنی‌ترین و اصولا دشوارترین رمان هم هست. این همان پارادوکس یا خلاف عرفی است که سروانتس هم مثل شکسپیر گرفتار آن است: هملت و دن کیشوت، فالستان و سانچو پانزا همه جایی و همه زمانی اند اما دست آخر عقل از سرت می برند.»

سروانتس علی‌رغم زندگی پرحادثه خود، به خوبی می‌دانست در رسیدن به هدف بزرگ خود و میل به جاودانگی، موفق عمل کرده، گر چه شاید به واسطه آنکه مورد تفقد دولت وقت قرار نگرفت و جز شهرت، نصیبی نداشت آن را به گونه‌ای غم‌بار وصف می‌کند: «از نیک‌ترین چیزها برای مرد فضیلت و کرامت آن باشد که روزگار در جمع ملل و السنه عالم، مطبوع و مصحف، سپری کند و به اشتهار رسد.»
 

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علیرضا فرهنگ ۱۲:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۶
    دن کیشوت از دکان سلمانی، لگنی را که جهت اصلاح مورد استفاده قرار می‌گیرد، به یکباره برمی‌دارد و می‌رود. لحظه‌ای بعد، فرد سلمانی، دن کیشوت را در میخانه شهر می‌بیند که لگن او را بر سر گذاشته و فریاد برمی‌آورد که این لگن من است که بر سر گذاشته‌ای، آن را پس بده. دن کیشوت، با چهره‌ای مصمم پاسخ می‌دهد که این کلاهخود من است و من دیگر نه دن آلونسو، بلکه دن کیشوت دلاورم. زنی از دوستان دون کیشوت که از این گفتگوها در میان جماعت میخانه به وجد آمده، خطاب به همه می‌گوید: باید رای بگیریم. و پس از آن، همه به اتفاق می‌گویند: آن یک کلاهخود است. گویی مهم نیست که واقعیت آن کلاهخود چیست. مهم این است که مردم همگی یک چیز می‌گویند. و از آن پس، لگن سلمانی، کلاهخودی بر سر دن کیشوت می‌شود تا دلاورانه در راه معشوقه‌اش دولسینا که هرگز او را ندیده است، به نبرد پردازد. او در کتاب‌های حماسی‌اش خوانده بود که شوالیه‌های سرگردان همیشه عاشق‌اند، پس او هم باید عاشق باشد. دن کیشوت که مطمئن نیست دولسینایی وجود داشته باشد، اعتراف می‌کند چه او باشد و چه او اصلاً وجود خارجی نداشته باشد، باز دولسینا در قلب جستجوگرش وجود دارد. دن کیشوت، هرگز بینش درونی خود را در مقابل واقعیات بیرون به امتحان نمی‌گذارد. او واقعیات را فقط در درون خود، جایی که همیشه در دسترس است، جستجو می‌کند. از آنجایی که دن کیشوت خود را شوالیه‌ای نیک سرشت می‌پنداشت، در هر آنچه می‌دید، نشانه‌ای از نابسامانی و ظلم برایش هویدا می‌شد. بی‌شک، آنجا که از ناملایمات اثری نیست، جایی برای شوالیه‌گری باقی نمی‌ماند. دن کیشوت می‌خواست شوالیه بماند تا در زمره دلاوران قلمداد شود. وقتی به جنگ آسیاب‌های بادی می‌رود، نیزه‌اش در اصابت به پره‌ها می‌شکند و از روی اسب به هوا کشیده شده و بعد به زمین پرت می‌شود. سانچو به کنارش می‌رود که بدان‌سان نقش بر زمین شده است. می‌گوید، به شما گفتم اینها فقط آسیاب بادی هستند. دن کیشوت پاسخ می‌دهد، این از پیامدهای جنگ است که بیش از هر چیز دیگر دستخوش تغییر است. غول‌ها را به آسیاب بادی تبدیل کردند تا مرا از افتخار پیروزی بر آنها محروم کنند. در انتها، دن کیشوت که روزهای پایانی عمر را می‌گذراند، به این باور رسیده است که ماجراهای او خیالی بیش نبوده و در بستر مرگ به سانچو می‌گوید: هومر و ویرژیل، شخصیت‌های حماسه‌هایشان را آن گونه که بودند توصیف نمی‌کردند، بلکه آن طور که باید باشند، وصف می‌کردند تا الگوی نجابت و درستکاری نسل‌های آینده گردند.
  • سلیم ۲۰:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۸
    من در روزهای قرنطینه این فرصت را پیدا کردم که رمان دن کیشوت (دن کیخوته) را با ترجمه روان و خوب جناب آقای کیومرث پارسای بخوانم. به این دلیل این مترجم را انتخاب کردم که متن اسپانیایی را مستقیماً به فارسی ترجمه کرده بود. در طول حدوداً سه ماه که این کتاب را خواندم، لحظه به لحظه‌ی داستان را درک میکردم و از خواندنش لذت می‌بردم. واقعاً خوشحالم که این رمان را خواندم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها