رقیه آذرنگ با اظهار تأسف از اینکه در روزهایی مانند روز حجاب و عفاف از معرفی کتاب «عصمت» شهید حجاب خبری نیست، گفت: دختران ما حق دارند، بدانند اسطورههای حجب و حیای کشورمان چه کسانی هستند. شهید عصمت نمادی از ۴۱۴ شهید زن است که هیچوقت معرفی نشدند.
در مسیر نگارش این کتاب چه کسانی مشوقتان بودند؟
خانم فتاحی نویسنده کتاب فرنگیس، دوست ادیبی برایم هستند. ایشان میگویند: «مطمئن هستم کار عصمت در آینده نه چندان دور معرفی خواهد شد.» علی موجودی، مهناز فتاحی، محمدرضا سنگری، محمد قاسمی، مدیر ادبیات پایداری استانها در حوزه هنری، کامور بخشایش و… خیلی به من در این مسیر امیدواری میدهند. کتاب «عصمت» به لطف شهید در کشور جایگاه خودش را پیدا کرده است و در چند دانشگاه برتر کشور مراسم رونمایی و جشن امضاء گرفتند و دعوت شدم.
از مراسم رونمایی کتاب در دزفول که در واقع شهر این شهید است بگویید.
21 آذر 1397 برای اولین بار هیئت مردمی «لواء الحسین» رونمایی این کتاب را در دزفول برعهده گرفت و برنامهای کاملاً خودجوش بود. من با این هیئت آشنایی نداشتم. مسئول هیئت با من تماس گرفت و گفت: «ما این کتاب را خواندیم و ناراحت بودیم و از شهیده شرمندهایم که رونمایی در خور این کتاب در شهر دزفول برگزار نشده است». بنیاد 4 خرداد نیز در یک معرفی اجمالی از کتاب عصمت در کنار دیگر کتابهای چاپ شده این مرکز انجام دادند؛ اما برای شهیده عصمت شایسته بود مراسمی در خور نام و راهش برگزار شود. چون شهید شاخص شهر است و البته تمامی زنان دزفول این خصوصیت عصمت را داشتند. به قول حضرت آقا که فرمودند: «شهید حججی نمادی از شهدای مدافع حرم هستند که خودش را نشان داد»؛ شهید عصمت نیز نمادی از ۴۱۴ شهید زن است که هیچوقت معرفی نشدند.
در حالیکه دزفول در کل کشور بالاترین آمار شهدای زن را دارد؛ خود شهیده میخواست این کار هر چه زودتر انجام بشود و سؤال اینجاست چقدر شهیدی باید در تلاطم باشد!؟ شهدا خصیصهای دارند که طبق آیات قرآن ما باور و یقین داریم که زنده هستند. استاد سنگری میگوید: «شهیده عصمت یکی از شهدایی هستند که اجازه رجعت دارد، یعنی روحش هست و برگشته است».
بنظر میرسد هم مسئولان و هم نویسندگان ما دنبال محصولات زود بازده هستند، لذا کتاب عمیق در حوزه دفاع مقدس کمتر نوشته میشود، شما با این نظر موافق هستید؟ چه راهکاری پیشنهاد میدهید؟
ما شهدای شاخص زیاد داریم و مسئولان میتوانند این شهدا را به طرق مختلف به جامعه جوان شهر و کشورمان معرفی کنند، ولی برای این کار فرهنگی بزرگ هنوز به مقصد نهایی نرسیدهایم. افسوس میخورم که در روزهایی مانند روز حجاب و عفاف و مراسم بزرگی که در این روز برگزار میشود از معرفی کتاب این شهید حجاب، عصمت پورانوری خبری نیست دخترانی که در این مراسم حضور دارند، چرا نباید بدانند اسطورههای حجب و حیای شهرمان چه کسانی هستند و چه مسیری را در پیش گرفتند. چرا به معرفی شهیده عصمت بسنده نکنیم که الگوی دخترانمان باشد. واقعاً این جای بسی تأمل دارد.
تقاضای من از مسئولانی که دغدغهمند فرهنگ حجاب و عفاف هستند این است که نسبت به معرفی این اسوه بیتفاوت نباشند. شهیدی که در برخی دانشگاههای کشور دانشجویان کتابش را برای آغاز زندگی مشترکشان خریداری میکنند و برای تکثیرش سر از پا نمیشناسند آیا نباید در کشوری که با عصمت عجین شده از زندگی این اسوه سبک زندگی اسلامی بهره برد.
من به یکی از استاید حوزه ادبیات متون قدیمی ایران در دانشگاه تهران با اصرار کتاب عصمت را دادم و خواستم کتاب را بخواند؛ گفت اگر وقت کردم به آن نگاه میکنم. چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت: «عصمت زنده شده است؛ من تمام کتاب را خواندم؛ به نوع نوشتن آن کاری ندارم که داستانی یا خاطرهگویی است، ولی با واقعیت و سند جنایتی که شما زنده کردید کار دارم؛ این کتاب را به دانشجویان دوره دکترا معرفی کردم و تمام تلاشم را میکنم که این کتاب را در کلاسهایم معرفی کنم.»
فکر میکنید در این سالها به قدر کافی به نقش زنان در دفاع مقدس پرداخته شده است؟ بنظر شما چه ظرفیتهایی در این زمینه مورد غفلت قرار گرفته است؟
متأسفانه زنانههای جنگ ناشناخته ماندهاند. برای اولین بار که برای شروع مصاحبه با مادر شهید پورانوری رفتم یک جمله گفتند که خیلی ناراحت و شرمنده شدم، گفتند: «تا الان آقایان برای مصاحبه میآمدند و شما اولین خانم هستید. من میتوانم با شما راحت صحبت کنم، میتوانم دلگویههایم و تصاویر عصمت را نشانت بدهم ولی صحبت کردن با یک مرد خیلی برایم سخت است.»
با مادر شهید انقلاب، شهید مؤمن که صحبت کردم، گفتند: «آقایان خیلی زحمت کشیدند و برای مصاحبه با من آمدند، ولی خجالت کشیدم به آنها بگویم که بعد از شهادت پسرم روی تشک و در جای گرم نخوابیدم. خجالت کشیدم بگویم چه دردی کشیدم وقتی پیکر پسرم را روی زمین میکشیدند و ...»
مادر شهیده عصمت میگوید: «قبل از شما چند نویسنده آمدهاند که کار نوشتن از شهیده عصمت را انجام دهند من خاطره میگفتم میرفتند؛ ولی تو که آمدی زبانم باز شد، چون از جنس خودم هستی و میتوانم درد و دلم را به شما انتقال دهم. میتوانم بگویم وقتی مادری دختر جوانش را از دست میدهد چه بلایی به سرش میآید و باید با صبوریاش خانواده را نگه دارد و غمخوار بقیه اطرافیانش باشد.»
به نظر من عصمت یک نیروی فعال فرهنگی زنده و پویا است که دوباره برگه مأموریت گرفت و برگشت و آن رسالتی که هنوز روی زمین مانده را خودش بلند کرد و ما چقدر از قضیه دور هستیم. زمانی که با زنان در معرکه جنگ و دفاع مقدس صحبت میکنم خیلی راحت میتوانند با یک خانم ارتباط برقرار کنند، طرز لباس پوشیدنشان، خوابیدنشان، نفس کشیدنشان، لباس شستنشان، دوست داشتن فرزندانشان، عشق به همسرانشان، ترس از ساواک در دوران انقلاب یا بهت و دلهره موشکباران دوران جنگ، خیلی راحت اینها را به من انتقال میدهند. بعد از اتمام کتاب به دیدار مادر شهیده عصمت رفتم و گفتم تمام شد، نفس عمیقی کشید و گفت: «خیالم راحت شد. این را کامپیوتر خدا نوشت و تو وسیلهای بودی که جدت حضرت زهرا(س) به سراغم فرستاد»
مادر شهید عصمت میگفت: «زمانی که شهید عصمت به شهادت رسید روایت شهادتش بر سر زبانها افتاد، زمان جنگ همه میگفتند شهید عصمت پورانوری؛ برخی ناراحت میشدند و میگفتند مگر این تنها شهید شده است. اما عصمت با نحوه شهادت مظلومانهاش و وصیتی که به سبک زندگی اسلامی و حجاب داشت، توانست در آن دوران هم با شهادتش برای زندگی خیلی از دوستانش و هر کسی که نحوه زندگیاش را میشنید مؤثر باشد. من قبل از اینکه شما بیایید خودم در روضهها و مراسم زنانه از عصمت و سیره زندگانیاش صحبت میکردم و این رسالت بر دوش خودم بود. یک روز غروب با عکس عصمت حرف میزدم، گفتم: سن و سالی از من گذشته؛ خودت کاری کن که جریان عاشقانه زندگی کردنت برای خدا و پیروی از حضرت زهرا(س) به نحوی ثبت شود، یک نفر را بفرست.»
برای اولین بار که به خانهشان رفتم راه را گم کردم و با زحمت زیادی خانه را پیدا کردم وقتی رسیدم مادر شهید بدون هیچ گونه آشنایی قبلی مرا که دید در آغوش گرفت و استقبال گرمی کرد. در مراسم رونمایی از کتاب شهیده توسط هیئت لواءالحسین، یک حس و یک جوی شهیده عصمت بوجود آورد که اشک همه حضار را درآورد، خود مادر شهید و خانوادهاش نیز گریه میکردند.
در راه نوشتن کتاب به چه مشکلات و سختیهایی مواجه بودید؟
سختیهای نگارش کتاب عصمت به شیرینی چاپ کتاب و استقبال مخاطبان و لذتی که خوانندگان از چاپ کتاب میبرند بیارزد. مهمتر از همه اینها، شادی دل مادر شهیده عصمت است. البته بارزترین سختی کتاب چاپ آن بود که اگر چه دیر اما به نحو شایستهای صورت گرفت. کار نوشتن و حتی مصاحبه در حوزه زنان دشوار است. زنی که بخواهد درد و دلش را برای یک نفر دیگر بگوید و به او اطمینان کند، سخت به حرف میآید.
خواهران عصمت اصرار داشتند که با مادرشان گفتوگو نکنم؛ میگفتند: «مادرمان نمیگذارد که کسی با ما در مورد عصمت صحبت کند که ما ناراحت نشویم، آنوقت شما میخواهید اشک مادرمان را در بیاورید؟!» یک روز که به خانه شان رفتم و دخترها آنجا بودند مادر شهید گفت: «خانم آذرنگ! بروید بعداً باهاتون تماس میگیرم.» بعدازظهر همان روز تماس گرفتند و گفتند: «دخترانم رفتند، میتوانی بیایی.»
وی میگفت: «وقتی عصمت شهید شد، قسم خوردم جلوی دخترانم گریه نکنم و اگر گریه میکردم میگفتم برای اباعبدالله الحسین(ع) است و هیچوقت نگفتم برای عصمت گریه میکنم و واقعیت هم همین بود. اشکم را برای مظلومیت اهل بیت(ع) هدیه میدادم.»
مادر عصمت تحصیلات دانشگاهی ندارد ولی من جای یک استاد تمام قبولش دارم. آدمی بسیار فهیم، انسانشناس و انسانساز و شخصیتی والا دارد. مادری که هنوز چشم انتظار برگشتن فرزندش است؛ چون برادر عصمت نیز جاویدالاثر است؛ شهید علیرضا پورانوری. با آن همه غمی که بر دل دارد ولی خوشرو و با محبت است.
وقتی با فردی صحبت میکند او را با خود به الگوهای زندگیساز رهنمون میکند. سی و چند سال است که کسی پای درد و دل این مادر نرفته است. مادران شهدا چشم انتظار دخترانی امثال من و خانمهای جوان دیگر هستند که بیایند با آنها ارتباط برقرار کنند؛ چون خانمها مخصوصاً خانمهای آن دوران خیلی محجوب به حیا هستند و نمیتوانند با آقایان برای مصاحبه همکاری کنند. پس خواهرانی که این استعداد را در خود میبینند هر چه زودتر نهضت ثبت خاطرات شهدای زن و زنان فعال در دوران دفاع مقدس را در تمام زمینهها با تأسی به سفارش شهیده عصمت در شهر مقاوم دزفول راه بیاندازند و کار فرهنگی تمیز ارائه دهند.
اکنون هم اثری در دست نگارش یا چاپ دارید؟
یک کتاب دیگر در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در تهران رونمایی شد که «خاطرات زنان دزفول در امداد و پشتیبانی، خانواده شهدا و آزادگان» نام دارد و با تکیه بر نگاه زنانه به جنگ نوشته شده است. یک کتاب دیگرم در مورد زنان در انقلاب اسلامی است و در حال نوشتن آن هستم و برای چاپ آماده میکنم. کتاب دیگری نیز دارم که هنوز به مرحله تدوین نرسیده و این هم درباره موضوعی ناشنیده از زنان در دوران دفاع مقدس است.
زندگی افرادی چون عصمت یا این خانمها قصه و افسانه نیستند؛ واقعیتاند و ما خیلی از مسئله دور شدهایم، توصیه میکنم خانم هایی که علاقه دارند به هر نحوی این مسیر را با نوشتنشان ادامه دهند. خیلی از افراد استعداد دارند، ولی چون حامی ندارند پای کار نمیآیند.
کتاب «عصمت»، تألیف سیده رقیه آذرنگ در 249 صفحه، شمارگان 1000 نسخه از سوی انتشارات صریر روانه بازار نشر شده است.
نظر شما