مجید قیصری همزمان با انتشار چاپ دوم رمان باغ تلو پس از سیزده سال گفت: هنوز هنوز بغضی در این دو رمان برای من باقیمانده که نترکیده است.
وی درباره علت افتادن این فاصله بلند میان انتشار چاپ اول و دوم این رمان گفت: «باغ تلو» برای اولین بار در سال ۱۳۸۵ منتشر شد. من برای انتشار این رمان دردسرهای زیادی کشیدم. ناشر من از آن زمان نشر افق بود و البته هنوز هم هست. آن سالها آقای احمد غلامی مسئول تأیید اثر برای انتشار در این مؤسسه بود. یادم هست تازه جنجالهای پس از انتشار رمان «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان داشت کمی فروکش میکرد که این کتاب را دادم به نشر افق. آقای غلامی گفتند که امکان انتشارش را ندارند و کتاب حاشیه ساز میشود. این شد که رفتم سراغ چند ناشر خصوصی و دولتی دیگر و هیچکسی زیر بار نرفت تا اینکه آقای علمی که مدتی بود در انتظار دریافت کتابی از من بود این کار را گرفت. البته من به ایشان نگفتم که داستانش چیست. ایشان خیلی سریع توانست مجوزش را بگیرد و منتشر کند. آنقدر هم سریع بود که حتی من نسخه پایانی کار را قبل از انتشار ندیدم. کمی بعد آقای علمی به من زنگ زد و گفت که با او تماس گرفتهاند که دیگر دنبال تجدید چاپ کتاب نرود. همین هم شد که ایشان حتی برای توزیع کتاب هم دلسرد شد و در نهایت کتاب در همان چاپ اول ماند. با این همه کتاب جایزه مهرگان ادب را گرفت و خیلی رویش تبلیغ شد. این ماجراها گذشت و دوره آقای احمدینژاد هم تمام شد. من در این فاصله چندباری مصاحبه کردم و به این رمان اشاره کردم تا اینکه از وزارت ارشاد اعلام کردند که انتشار دوباره کتاب مانعی ندارد اما باز هم نشر افق تمایلی برای بازنشر اثری که چاپ اولش با خودش نباشد نشان نداد. در نهایت سال قبل که این کار و کتاب ضیافت به صرف گلوله را که سالها قبل نشر صریر را منتشر کرده برای بازنشر به انتشارات کوچه سپردم.
وی درباره انتشار این نسخه تازه از رمانش گفت: من برای این بازنشر مجبور شدم کار را دوباره بخوانم. حسم این بود که داستان هنوز خیلی سرپاست. دیدم که واقعاً نمیتوانم هنوز چیزی به آن اضافه کنم. البته اگر امروز میخواستم بنویسمش، طور دیگری این کار را میکردم. اما هنوز هم این داستان سرپاست. راوی برههای از تاریخ ماست که خیلی خوب دیده نشده است. من هنوز هم ندیدم که در ادبیات این سالهای ما داستانی نوشته شود که قهرمانش زنی باشد که میرود جبهه و وقتی بازمیگردد با او برخوردهای تلخی شود؛ به همان شکلی که در این رمان آمده است.
قیصری در بخشی دیگری از این گفتگو افزود: من برای انتشار این کتاب و همچنین پس از آن بسیار سرخورده شدم. وقتی قرار است دو سه سال وقت بگذاری برای نوشتن و بعد برای انتشار به تو هجمه شود که چرا چنین نوشتهای سرخورده هم میشوی. تو داستاننویسی اما وقتی مینویسی و قدم به نقد اجتماع پیرامونت میگذاری از همه طرف به تو فشار میآورند. این باعث میشود در ادامه کارت راهت را تغییر بدهی و من هم ناچار از این شدم چون کارم نوشتن است. زمانی هم که در سال ۹۲ رمان «گور سفید» را نوشتم هنوز همین حس را داشتم اما دیگر نمیتوانستم خودم را سانسور کنم، آنجا هم قصهای را روایت کردم که سالها بود با من بود و تازه آن موقع شد که بنویسمش. خودم حالا اعتراف میکنم که باغ تلو و گور سفید دو اثری بود که من نتوانستم در آنها حق مطلب را ادا کنم. نشد آن چیزی را که میخواستم بنویسم. هنوز بغضی در این دو رمان برای من باقیمانده که نترکیده است.
این نویسنده افزود: این دو رمان البته برای انتشار با ممیزی مواجه نشد اما در نوشتن این دو اثر من خودم را سانسور کردم و همه آن چیزی که میخواستم را نشد که بگویم. وقت نوشتن «باغ تلو» دائم دنبال راهی بودم که بتوانم حرفم را بزنم و ناچار تن به خودسانسوری دادم. وقتی به نگارش گور سفید رسیدم این خودسانسوری جایش را داد به نوعی زبان استعاری و در لفافه که همان کارکرد را داشت. ایکاش فضا طوری بود که نویسنده بتواند حرفش را بزند اما عملاً این امکان مهیا نیست و تو ناچاری که بروی به سمت دیگری. من در «باغ تلو» خیلی شفاف حرف زدم اما خیلی حرفها را هم نزدم که هنوز هم نمیتوانم بزنم.
این نویسنده ادامه داد: سیزده سال است در جغرافیای نگارش داستان من با خودم همین کار را کردهام. میپرسید حرفم چیست؟ من نویسنده وقتی چنین چیزی میگویم در میان همین جامعه ادبی تکفیر میشوم. این در حالی است که من خیلی در رمانهایم با مصداقهای عینی صحبت نکردهام. همیشه به نقد رفتارها و پدیدههای اجتماعی پرداختهام و نه نقد شخص. تا ادبیات این حرفها را نزند و مردم نخوانندش که نمیشود امیدی به اصلاح جامعه داشت. حالا هی به ادبیات بگویید به جای اینکه از مار بگوید تنها شکل مار را بکشد. اینها راه به جایی نمیبرد و خاصیتی به ادبیات نمیافزاید.
نظر شما