همزمان با میلاد ثامنالحجج(ع)، مطالعه سه عنوان کتاب با موضوع زندگانی حضرت رضا(ع) ویژه نوجوانان ازسه نویسنده مطرح کشوری که توسط به نشر و در قالب کتابهای پروانه منتشر شده است، پیشنهاد میشود.
«نشانهها»؛ 7 داستان کودکانه از 7 شخصیت دیدارکننده با حضرت رضا(ع)
کتاب «نشانهها» شامل 7 داستان کودکانه از7 شخصیت دیدارکننده با حضرت رضا(ع) است که به عنوان روایتگر قصههایی از زندگی امام رضا(ع) ویژه گروه سنی نوجوانان است. در این کتاب تعداد هفت داستان از هفت شخصیتی که افتخار دیدار با امام رضا(ع) را داشتهاند، گرد هم آمده است تا به این صورت معجزهها و کرامتهای آن حضرت که کمتر شنیده شده، در قالب زبان داستان برای نوجوانان بیان شود.
شخصیتهای این کتاب داستانی شامل «حسین بن عمرو»، «یونس بن عبدالرحمن بصره ای»، «سلیمان بن جعفر»، «محمد قرظی»، «علی بن ابی حمزه»، «ابو محمد» و «عبدالله صفوانی» است.
این کتاب مفاهیم اخلاقی متعددی را در قالب بیان داستانهای جذاب و خواندنی از سیره زندگی هشتمین امام شیعیان(ع) برای مخاطب اثر روایت میکند. عناوین این هفت داستان شامل نشانهها، غیبت، انفاق، هجده عدد خرما، مردان حبشی، ولیعهدی، درد دندان است.
«نشانهها» تاکنون موفق به دریافت عنوان کتاب برگزیده جشنواره فرهنگی ـ هنری امام رضا(ع) شده است.
در بخشی از این کتاب، داستانی از سیره حضرت به نقل از سلیمانبنجعفر با موضوع «انفاق» آمده است که بخشهایی از آن را با هم میخوانیم: «برای نماز عصر عازم مسجدالنبی بودیم. در بین راه، پیرمرد گدایی از ما کمک خواست. هر دو بیتفاوت از کنارش گذشتیم؛ اما هنوز صدایش را میشنیدیم که در حق انفاقکنندگان دعا میکرد. ... ناگهان دست دوستم را گرفتم و از او خواستم بایستد. بعد به طرف مرد گدا برگشتیم. دست به جیب بردم، درهمی بیرون آوردم و به دست مرد گدا دادم و گفتم این پول را به تو میدهم تا در حق من دعا کنی. ...
در بین راه خوشحال بودم که با این کار، نظر دوستم را به خود جلب کردهام. او همیشه فکر میکرد که من آدم خسیسی هستم و به دیگران کمک نمیکنم. رو به او کردم و پرسیدم: تو چرا به این پیرمرد بیچاره کمک نکردی؟! دوستم گفت: چون به اندازه کافی پول نداشتم. تازه اگر هم داشتم، به گونهای کمک میکردم که در انظار عموم نباشد. گفتم: چه فرقی میکند در کجا باشد؟ اتفاقاً باید در انظار عموم باشد تا دیگران ببینند و یاد بگیرند انفاق کنند! دوستم گفت: من از حضرت امام رضا(ع) شنیدم که توصیه میکردند انفاق تا حد امکان، پنهانی باشد و تنها برای رضای خدا.»
ابراهیم حسن بیگی این کتاب را نوشته است. وی که از نویسندگان فعال کشور بهشمار میرود در سال ۱۳۳۶ در بندر ترکمن به دنیا آمد. او با بیش از ۱۴۰ عنوان کتاب در موضوعات دینی، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و حوزه کودک و نوجوان از نویسندگان پرکار کشور محسوب میشود. آثار وی به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده و توانسته است جوایز مختلفی از جمله جایزه جهانی کتاب سال را بهدست آورد. کتاب نشانهها را انتشارات به نشر در ۵۹ صفحه منتشر کرده است. این کتاب تا سال ۱۳۹۸ به چاپ چهارم رسیده است.
باران دوشنبه؛ روایتگر داستانهای آموزنده از زندگی امام رضا(ع)
کتاب «باران دوشنبه»، روایتگر داستانهای آموزنده از زندگی امام رضا(ع) و نوشته سید عباس صحفی است. این کتاب مصور که تصویرگری آن را اسماعیل چشرخ انجام داده است به عنوان یک الگو به بیان ۱۰ داستان کوتاه آموزنده در خصوص سیره عملی وفضایل اخلاقی امام رضا(ع) میپردازد.
میهمان بصره، باران دوشنبه، گنجشک و سلیمان، بهشت دیگر چیست، سیب نیم خورده، جوانمردی، هر چه بدهم راضی است، اطاعت قربان، قبر من ای دعبل، پیراهن امام رضا(ع) از جمله داستانهای این کتاب است که تمامی داستانهای این مجموعه درباره فضایل و کرامات امام رضا(ع) روایت شده است. این کتاب در قطع رقعی به چاپ رسیده و تمامی گروههای سنی میتوانند از آنها بهره ببرند.
در بخشی از کتاب، خلاصه داستان باران دوشنبه میخوانیم: «بهار آمده و رفته بود. نه مثل همیشه دست و دلباز که تنگ دست و بخیل. تمام جالیزها و گندمزارها خشک شده بودن. مأموران مأمون فرصت خوبی یافتند تا چهره امام رضا(ع) را در بین مردم تیره کنند... شب از راه رسید. پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) به خواب امام آمدند. پیامبر(ص) به امام فرمودند: «فرزندم تا روز دوشنبه صبر کن! آنگاه از پیشگاه خداوند طلب باران کن...» روز دوشنبه امام رضا(ع) به صحرا رفت و عده زیادی هم به همراه او از شهر خارج شدند. امام(ع) بر بالای منبر رفت و بعد از حمد خداوند برای آمدن باران دعا کرد. و به مردم گفت به خانههایتان بروید آنگاه از منبر پایین آمد و مردم هم به خانههایشان رفتند. بعد از آن بارانی شدید آمد و تمام صحراها را پر آب کرد. حالا مأمون از پشت پنجره قصر، با خشم زیاد به باران خیره بود.
صبح روز عید؛ ویژه کودکان و نوجوانان
کتاب «صبح روز عید» به قلم حمیدرضا شاهآبادی درباره قصههایی از زندگی امام رضا(ع) به رشته تحریر درآمده است. این اثر از نگاه بردهای که خود یکی از سپاهیان خلیفه است و هیچ شناختی از امام ندارد نقل میشود. نویسنده در این اثر سعی کرده تفاوت نگاه این برده با آنچه که مردم عادی میبینند را در قالب داستانی جذاب و شیوا با قلمی روان و ساده برای کودکان و نوجوانان بیان کند.
این کتاب مصور حاوی تصاویر جذابی است که توسط اسماعیل چشرخ تصویرگری شده است.
در بخشی از این اثر میخوانیم: «جمعیت با دیدن ولیعهد خلیفه، بهت زده و ساکت ایستاده بود. هیچ کس توان گفتن چیزی نداشت. صدایی جز بال زدن کبوتران به گوش نمیرسید؛ اما این سکوت دیری نپایید. علیبن موسی چوب دستیاش را بالا گرفت و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و انگار که بخواهد به سلام کبوتران بالای سرش پاسخ دهد، فریاد کشید: الله اکبر. یک باره تمام جمعیت از ته دل فریاد کشید: الله اکبر.»
نظر شما