کتاب «اقتراح تعلیم ابتدایی یا تعلیم عالیه» نقد و بررسی شد
اختلاف تقی زاده و فروغی بر سر ایده پدر تاجدار و مشروطه خواهی است
ابراهیم توفیق گفت: تمام طرح مسئله تقی زاده بر این دعوا بنا شده است که چگونه ملتی داشته باشیم که استبداد را ناممکن کند. تقی زاده مهمترین آدمی است که در مجلس اول مدافع ایده انجمنهای ایالاتی و ولایتی است. آنها درباره انقلاب مشروطه دعوا میکنند نه فرنگی شدن یا شرق و غرب!
قاسم زائری با بیان اینکه اقتراحی در سالهای 1304 تا 1305 از جمله در مجله آینده پیرامون تعلیم ابتدایی یا تعلیم عالیه رخ داده، توضیحاتی را درباره اثر خود ارائه کرد و گفت: عمده کارم در این کتاب برجسته کردن این اقتراح بوده و این متن از جهت طرح مسئله آموزش عالی در ایران میتواند مورد توجه قرار بگیرد و عمده این کتاب هم اینگونه کار است.
وی افزود: در مقدمه دو هدف داشتم یکی اینکه این اقتراح که در یک زمان خاصی ظهور کرده را برجسته کنم و دوم اینکه تلاش کردم توضیحی درباره این اقتراح بدهم که افراد شرکت کننده در آن چه دیدگاههایی درباره آموزش ابتدایی و عالیه داشتهاند. این اقتراح به عنوان یک نقطه عطف کمک میکند که هر آنچه قبل و بعد از این اقتراح اتفاق میافتد سمت و سویی روشنتر پیدا کند.
زائری با اشاره به اینکه امکان ناپذیر است که به تاریخ پرداخت و به حال گرایانه دچار نشد، تاکید کرد: تاریخی که به زمان حال توجه نکند ارزشی ندارد و از این رو تلاش کردم که مسئله حال را به تاریخ ببرم و این زائیده مسئله دانشگاه ایران است. تاکید میکنم که حالگرایی در متن هست اما ارزشهایم را در آن وارد نکردم و زاییده مسئلهای است که دارم. مسئله من تقی زاده یا علم دینی یا اسلامی نیست. در واقع موضوع من افراد نبوده بلکه چهار راهبردی بوده که در آن زمان مطرح بوده و میخواستم مشخص کنم که در این زمان این ایدهها وجود داشته است.
ابراهیم توفیق در ادامه مخالفت خود را با این قرائت بیان کرد و افزود: این یک تفسیر حالگرایانه است و اتفاقا من برخلاف دکتر زائری میخواهم تقی زاده را برجسته کنم و معتقدم که مدتهاست که به ایشان با عنوان غربزدگی جفا کردهایم، در آن زمان مهمترین بحث را تقی زاده انجام میدهد؛ یعنی او بحث در زمینه تاریخی که متصل به وضعیت آن زمان یعنی بعد از مشروطه است را می کند و اختلافم با شما در این است که چیزی که امروز وجود دارد را میبرید در آنجا، هر چند ممکن است رد پایی از دوگانههایی مانند غرب و شرق و... که امروزه با آنها مواجهه هستیم در آنجا ببینید اما مسئله این نیست و شاید شباهتهایی با امروز داشته باشد اما مانند امروز نیست. چون در این دو نفر یعنی تقی زاده و فروغی اشتراکاتی بنیادی وجود دارد همه از ایده ترقی تبعیت میکنند و در هر دو ایده فرقهایی هم وجود دارد اینکه این ترقی در غرب رخ داده و ما باید برای رسیدن به این ترقی تلاش کنیم. یعنی از آنجا به این مسئله نگاه میکنند و عقبماندگی را میبینند اما همه بر سر اینکه باید به قافله تمدن رسید با هم اتفاق نظر دارند.
وی افزود: عیسی صدیق یک جمله از تقی زاده را میگیرد (از فرق سر تا ناخن پا باید غربی شویم) و آن را بر سرش میزند البته تنها بر سر تقی زاده نیست بلکه بر سر یک رویکرد زدیم که تا کنون هم ادامه دارد. در اینجاست که شباهتها نادیده گرفته میشود. گویا ما یک تقیزاده داریم که میخواهد همه چیز را غربی کند و هیچ توجهی به داشتههای خودمان ندارد و در مقابل آن فردی است که میخواهد از سنت دفاع کند و میگوید اگر میخواهیم به ترقی برسیم باید از پیوند دادن این دو به دست بیاید این تقابل درستی نیست چون در تقی زاده هم نقطه مقابلی در مقابل این نمیبینید او به یک وضعیتی که در آن عقبماندگی ممکن شده است حمله میکند. درصورتی که اینها در یک فضای گفتمانی هستند و اگر این اشتراکات وجود دارد نمیتوان تقی زاده را متهم به غرب زدگی کرد.
توفیق در ادامه گفتمان فروغی را مانند همان گفتمانی دانست که اندیشمندان دهه چهل مانند فردید، شایگان و دیگران دارند و بحث بازگشت به خویشتن را مطرح میکنند و یادآور شد: اگر ما در اینجا از شروع طرح مسئله تقی زاده شروع کنیم و اینکه چگونه سخنش را به پایان میبرد به نتیجه میرسیم. تقی زاده بحثش را با مشروطه تمام میکند اصولا این بحث امکان پذیر شده به خاطر اینکه انقلاب مشروطه رخ داده است. در صورتیکه در صفحه 39 مقدمه کتاب جفاکاری دیدم که فروغی توجه و حساسیت به مستبد منور دارد جالب است که شما یک جمله از فروغی بیرون میکشید و این لحظه را برجسته میکنید! اما تمام بحث مفصل تقی زاده که هیچ چیزی جز این نمیگوید نادیده گرفته میشود. یعنی میگوید چرا تعلیمات عمومی بر تعلیمات عالیه ارجح است با این مستدل میکند که اگر ملتی جاهل داشته باشیم آن وقت استبداد بر آن تدوام پیدا میکند استبداد منور هم در آن امکان پذیر نمیشود. چون حتی در این زمین اندیشمندانی که مشروطه خواه هم باشند چارهای ندارند جز اینکه به این استبداد برگردند.
به گفته توفیق، تمام طرح مسئله تقی زاده بر این دعوا بنا شده است که چگونه ملتی داشته باشیم که استبداد را ناممکن کند. یعنی دارد به این فکر میکند که چرا مشروطه موفق نشد. چون ملت تربیت شدهای نداریم این پاشنه آشیل آن است. این تفکر تقی زاده ذیل اینکه او فرنگیمآب و غرب زده است میرود و نقدهای او بر غربزدهها مانند نقد به فکلیها را نادیده میگیرند.
این استاد دانشگاهبا بیان اینکه فروغی میخواهد سنت را از دست علما و روحانیان بگیرد و آن را دولتی کند و در خدمت ساختن دولت قرارش بدهد گفت: توجه تقی زاده به این وجه چندان نیست چون تجربه انقلاب مشروطه را دارد و به عنوان یکی از مهمترین افراد انقلاب مشروطه دارد نقد تمرکزگرایی میکند. تقی زاده مهمترین آدمی است که در مجلس اول مدافع ایده انجمنهای ایالاتی و ولایتی است. آنها درباره انقلاب مشروطه دعوا میکنند نه فرنگی شدن یا شرق و غرب! بلکه بر سر ایده شرق و غرب و عقب ماندگی و ترقی توافق عام وجود دارد.
این جامعه شناس در ادامه افزود: اختلاف از دو نگاه است ما با ایده پدر تاج دار و نفس مشروطه خواه مواجه هستیم. یعنی نفسی که میخواهد به ملت نگاه کند و همین نگاه را به ملت برگرداند. تقی زاده نماینده این نفس است اما فروغی از بالا نگاه میکند. دعوا در واقع بر سر این است که آیا از بالا به پایین نگاه کنیم یا پایین را هم به گونهای در نظر بگیریم و در معادلات دخالت دهیم. یعنی دعوای شرق و غرب و .... نیست بلکه دعوای مشروطه خواهی و پدرتاجدار است که در اینجا نقش بازی میکند و در قرائت شما این لحظه را نداریم و این قرائت له میشود. همچنین خودم را هم در جایگاه تقی زاده نمیبینم. تقیزاده نماینده نفس مشروطه خواهی است که خودش را شکست خورده میبیند. او از منظر یک نخبه شکست خورده ناامید به قضیه نگاه میکند و به این فکر میکند که باید چه کنیم که پروژه شکست خورده را دوباره احیا کنیم. همچنین نگاهش را از پایین به بالا برمیگرداند و از بالا میخواهد اصلاحات را انجام دهد و در این نگاه با فروغی همسو و نزدیک میشود.
توفیق یادآور شد: در این نزدیکی تلاش میکند که فاصلهاش را رعایت کند یعنی در لحظه رسیدن رضا شاه به سلطنت به این فکر میکند که چگونه رضا شاه را محدود و آن را کنترل کنند. در واقع جمهور مردم را چگونه در حکومت لحاظ کنیم که در سالهای 1304 به بعد این بحث گم میشود.
رضا ماحوزی با بیان اینکه در مقدمه کتاب اقتراح به گونهای بیان شده است که گویی با یک پیدایش ناگهانی مواجه هستیم گفت: در مقدمه این اقتراح را بیشتر به پایان یک دوره و آغاز یک دوره دیگر ارجاع میدهد در صورتیکه بحث آموزش به پیش از مشروطه برمیگردد تا جاییکه حتی دعوا بر سر یک کلمه خود را نشان میدهد.
ماحوزی افزود: مشروطه نمیتواند به ثمر برسد مگر اینکه زمینههای لازم آن محقق شود. دکترفراستخواه در کتاب سوانح و سرگذشت دانشگاه یازده دلیل میآرود که چرا ما دانشگاه دار نشدیم. او میخواهد بگوید که عوامل اجتماعی خاصی موجب شد که ما دانشگاه داشته باشیم و دلایل دیگری موجب شد که غربیان دانشگاههای دیگری داشته باشند و ما به داشتن مدرسه بسنده کنیم. پس این تحلیل محل تشکیک است که در مقدمه خود را نشان میدهد. برخلاف این تحلیل که ما جهان را نمیشناختیم مسلما بحثهای زیادی در آن زمان پیرامون این صورت گرفته است و نقیض این سخنان در همان زمان هم وجود دارد. بنابراین جامعه از تصمیمگیران خالی نیست. اما چرا همانطور که در این اقتراح روشنفکران زیادی آمدند و نظرشان را مطرح میکنند مجلات دیگری هم وجود دارد. چرا ما دانشگاه نداشتیم و تصمیم گرفتیم که راه گذشته را ادامه دهیم. من اجماع سیاستگذاران برای اینکه بیایم و بر آموزش عمومی متمرکز باشیم را نزاع بین ناسیونالیسم ایرانی با دموکراسی و استبداد میدانم.
معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با بیان اینکه عمده تحلیلهایی که بعد از فتح تهران با اولویت نظام آموزشی بین روشنفکران دست به دست میشود درواقع تربیت مدیران با صلابت است افزود: نقطهای که در فرهنگ حتی تحصیل کردگان عالی خالی است نداشتن عرق بود که در قالب ناسیونالیست ملی میتوانست مشکلات متعددی از ما را برطرف کند. درواقع بحث بر سر آن بود که همچنان زمینه بنیادین تربیت مدیران با صلابت ایجاد نشده است. حتی به تعویق افتادن تاسیس دانشگاه در ایران به این نیت بود که تمرکز بر آموزش عمومی نقطه بسیار مهمی است و به نظر آن روشنفکران نیاز آموزش عالی را با اعزام به خارج میتوانیم برطرف کنیم.
ماحوزی تاکید کرد: در این دوره مهم است که ما به یک وضعیت باثبات به دموکراسی برسیم که این در اندیشه تقیزاده بسیار مهم است. اما بعد از 1313 گفتمان مدرنیته ایران شکل میگیرد که فراتر از گفتمانی است که تقی زاده و دیگران مطرح کردند. درواقع سه گانه ناسیونالیسم ایرانی، اسلامیت و علوم مدرن و جدید را داریم که ضرب این سه در هم موج جدیدی از متفکرین را میسازد که اگر این گفتمان در 1304 بر ذهن نویسندگان آن زمان حاکم میشد شاید پاسخهای خودشان را به شکلهای دیگری مطرح میکردند. شاید گفتمان فروغی حرفهای دیگری میداشت که اگر این مقدمه وارد گفتگوی این اندیشمندان میشد ظرفیتهای پنهان آنها را نمایان میکرد.
نظر شما